نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

اشتباهاتی که مرتکب شد

لیلا دانشجوی سال های پیش من زنگ زده

میگه : به جا میارید خانوم؟

میگم : آره  عزیزم  ،خنوم کوچولوی ورزشکار حالت چطوره ؟بگو.

میگه :  خانوم من در انتخاب همسرم اشتباه کرده ام.(لازم به ذکر است کارت عروسیش را برای من نیز آورده بود .و ما دو تا از معلم هاش بودیم که دعوت شده بودیم).

میگم   :خب بگو بچه هم داری؟

 میگه  : بله ، دو تا (یکی سه ساله  ،یکی یک ساله).

میگم :  طرف(همسرتان)کی هست؟دانشجو فارغ النحصیل؟

میگه :  نه به خاطر این زنش شدم که طلبه بود که دیگه رها کرده و شغل آزاد  داره.(خیاط).

میگم : تحصیلاتش تا کجا رسیده؟

میگه دیپلم.

میگم : مشکلت چیه حالا؟

میگه :  از من خوشش نمیاد در حالی که من به او عشق می ورزم.

میگم : برام تعریف کن چی شده؟

میگه : حانوم من که دارای بچه شدم از اداره زندگی مون ناتوان شدم.در آمد کم و داشتن دو تا بچه شیر خوار . کودک باعث شد او از زندگیم کم کم کنار رود و حالا به خود آمده ام می بینم گلایه ها داره که خیر زندگی مشترک را ندیدیم تو بچه دار شدی و فراموش کردی که ما تازه اول زندگی مون هست ....و.....و......

بهش میگم پیشنهاد خودت برای اصلاح این وضعیت چیه؟

میگه نمی دونم خانوم.تازه پول هم ندارم که برم جلسه مشاوره.به فرهنگسرا هم مراجعه کرده ام تا مشاوره رایگان دریافت کنم به من اینا را گفته اند.

خوب که حرف می زنه می بینم دخترک افسار زندگیش از دستش خارج است و از هیشکی هم کمک نخواسته مبادا راز زندگیش از پرده برون افتد.

کم نیستند زندگی هایی که با آزمون و خطا به جایی می رسد که آرزو می کنیم کاش شروع نشده بود لا اقل امید های مان بر باد نرفته بود.

نظرات 5 + ارسال نظر
رامین پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ب.ظ http://www.ramin48.blogfa.com

سلام .وبلاگ شمارو دیدم . نمیدانم شغلتان چیست ولی بیشتر به معلم ویا روانشناس شباهت دارید . زیاد سخت نگیرید .
خدا گر زحکمت ببند دری
به رحمت گشاید در دیگری

رامین جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ http://www.ramin48.blogfa.com

من سوسوی ستاره نمی دزدم ...حتی اگر بی شام و چراغ باشم ...که همه تن خود آتشم . من صدای باد نمی دزدم ...حتی اگر در پس گریه های شبانگاهی ، در خفقانی موهوم دست و پا زنم ...که همه تن خود فریادم . من پی خیال نمی دوم ...آرزو درو نمی کنم ...بند نمی گشایم ...حتی اگر دست و پا بسته زنجیرم کنند ...که همه تن خود رهائیم . من آینه نمی دهم که طلا بگیرم ...مثل سرخپوستهای قدیم ...مزه گوشت کرم خورده هوائیم نمی کند ...من در رودخانه ای بلند تر از نیل و خروشان تر از آمازون تن به آب زده ام ...که همه تن خود دریایم . از من سراغ بی سرانجامی مپرس ..نشان رهائی نخواه ...در پیم پی خیال و پیاله و گوشت نمک سود شده نباش .من همه بی نیازیم ...رهاتر از ....! تقدیمتان باد .
از تجارب شاهرخ خان استفاده میکنم هر چند که تا حال با من تماس نگرفته !!!!!

رضا شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:22 ق.ظ

مردها اصولاْ افرادی حسود هستند و هرگاه احساس کنن که محبتی که به آنها میشده٬ تقسیم شده است٬ بی قرار و سرکش میشوند. ظرافت مدیریت زندگی در این مرحله به عهده خانوم خانه که کانون محبت هست میباشد و به هر نحوی نباید اجازه دهد که طرف مقابل احساس کمبود محبت کند و این مقدور نیست بجز با محبت بیشتر از گذشته. و این آقا هم باید کمی از احساسات کم کند و به طور منطقی به زندگی نگاه کند. به هر صورت جز با برنامه ریزی صحیح و منطقی در زندگی٬ نمیتوان این مساله را حل کرد.

مریم گلیییییی یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:12 ق.ظ http://www.chormangzzzzzzzz.blogfa.com

سلام مامان خوبم...
به اعتقاد من به مردها نباید خوبی کرد (البته یه عده انگشت شماری هستند که لیاقت این خوبی رو دارن.می‌دونی چی می‌گم که؟؟!!) شما سرگذشت زندگی منو می‌دونی. می‌دونی که در خوبی به اون هیچ چیز کم نذارشتم و خودتون بهتر از هر کسی می‌دونین که چطور جواب خوبی‌های منو داد؟! و حالا با ورود یک نفر به زندگی اون من رو به باد فراموشی داد و من هم بهترین کسی رو تو زندگیم پیدا کردم که فکر می‌کنم می‌تونه پشتیبان خوبی برای من باشه. درسته مشکلات زیادی سر راهمون هست اما به امید خدا همه چیز رو تحمل می‌کنیم و به آینده امیدواریم...
شما هم برای ما (مریم و ح) دعا کنین...
دوستت دارم مامان خوبم... به بعضی‌ها هم بگین به فکر خودشون و ... باشن...

ممد حسن خان عترت الدوله ! یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:34 ب.ظ

میدونم امثال شما ها اگه همین طوری ازتون تعریف کنن کیف می کنی اما اگه عیب و ایراد کارتون گفته بشه اون شخص رو مرتد و ملحد میخونید که البته این طرز تفکر آدمای اسیره/ بگذریم شما که داری نقش یک روانکاو و مشاور خانوادگی را سعی میکنی بازی کنی باید اول به ابتدائی ترین الفبای آن آشنا باشی/ این یکی دو سطر نوشته ات را که انتخاب کردم دوباره بخون تا عیب کارتو بگم/

خوب که حرف می زنه می بینم دخترک افسار زندگیش از دستش خارج است و از هیشکی هم کمک نخواسته مبادا راز زندگیش از پرده برون افتد.

خانم یا آقای مشاور! اولا (ابسار) نیست و ابصار است در ثاثی آدم فهمیده انسان را تشبیه به حیوان نمی کنه/ ابصار متعلق به آدم ها نیست مگر این که بعله........./
اما مهم تر از هر دوی اینها /قضیه وسعت فقر و نیازمندی در میان خانواده های جوان ایرانی است . ناتوانی در اداره زندگی/ حضور در یک جامعه فاسد /دزد/ بی معرفت/ حقه باز و دو رو که اغلب افراد قادر نیستند برای تامین زندگی شان قاطی این موجودات دو پا بشن/
(زندگی هائی که با آزمون و خطا به جائی میرسه) یعنی چی؟/
کسی که در یک جامعه بهم ریخته قادر به حداقل تامین مایحتاج خودش نیست طبیعی است تا خلق و خوی نا متعادل پیدا کند /
خانم مشاور............................. میخواستم توصیه کنم تا باور کنی هر وقت کسی از تو با برهان انتقادی کرد او دراین وانفسای ایران اسلامی!!!!!!!! صاحب ارزش است۰

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد