نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

امنیت اجتماعی

با عجله وارد اتاقم میشه و بعد بیرون میره و نمیاد. متعجب میشم این چه طرز اومدن و رفتنه؟وقتی دوباره داره از در میاد تو، می بینم گریه کرده و چشماش سرخه.میگم : چی شده؟کجا رفتی با این عجله؟چرا با چشمای اشک آلود برگشتی؟؟هیچ نمیگه و به نظر می رسه نمیخواد با من راحت باشه .چاره را در این می بینم به حال خود رهایش کنم.مبادا فکر کنه فضولم و یا واسه من سودی داره اطاعات خصوصیش .به یادم میاد یکی از دوستان از کسانی گلایه داره که اشک شان در مشک شان است و به هر بهانه گریه میکنند  .

ولی از نظر من آدمایی که اینقدر رقیق اند که میتونند گریه کنند و هنوز چشمه اشک شان خشک نشده آدمایی جالبند.

بعد از مدتی خودش به حرف میاد و از همسرش گلایه هایی میکنه.

 آنچه برام جالبه اینه که میگه: به شرطی که طرفداری منو نکنی ها. چون اونو به اندازه جونم دوستش دارم. فقط ازش گلایه هایی دارم که نمی تونم به احدی بگم .مبادا راز زندگی مون بر ملا بشه. .

با خودم می اندیشم چگونه میشه بدون هیچ قضاوتی به حرفاش گوش بدم؟به هر حال آدم روی مسند قضاوت می نشیند حالا یا حق را به این میدهد یا به اون.حتما نمیخواد حق را به  او بدهم چون ازش گلایه داره ولی خودش میگه حق را هم به خودم نده چون به او اجحاف میشه.

جل الخالق!

.این عشقه یا یه تضاد درونی؟

میگه  :به همسرم گفته ام محیط نا امنی کار می کنم به عوض حمایت از من گفته تو خودت مسئول مراقبت از خودتی .من نیستم. فکر نکن من میام دوئل به خاطر تو. قبول مسئولیت کردی باید خودت هم پاش بایستی. میخواستی قبول نکنی کار کنی .من زور گذاشتم پشت سرت برو سر کار؟هر روز نمیشه  که کلت رو کمرم ببندم و  بیام خدمت مزاحمینت برسم که .منو که می بینی خودم یه سرم و هزار تا سودا.دیگه همینم مونده بیام دنبال خانوم همسر و بشم بادی گارد مخصوص .اگه میتونی کار کنی و مشکلی به زندگی مون اضافه نمی کنی بسم الله وگرنه بفرما بنشین گوشه خونه  . چشمم چهارتا خودم میشم بادیگارد مخصوص جنابعالی.؛

من  موندم بهش چی بگم.خب حق با همسرش هست.او چه کنه که ایشون مامانی و دوست داشتنی هستند؟ و هر جا می روند یه نفر دوست داره یه مزاحی بکنه و یه حظی ببره و ایشون سخت مراقبند خود را.

میگم : خب فکر نمی کنی جناب همسر شما حق دارند که به شما بفرمایند خودتان مراقب رفتار های خود باشید؟

 خود هم قضایای محیط کار را حل و فصل کنید؟

میگه : ببین همسر من آدم حساسی هست .مرتب به من تذکر میده ؛ بلند نخند؛ . ؛لباس اینجور نپوش؛. ؛اظهار نظر نکن .(خودتو نخود هر آش نکن).و.....و.....و...

اینه که من نگران خودم هستم که در محیطی که ایشان تشریف نداره اظهار نظر هایی کنم رفتار هایی کنم که اگر به گوش ایشان برسه قشقرق به پا کنه از بس نگرانم و دلهره دارم از اتفاق خطا هایی هم مرتکب میشم.از اونجا که ناشی هستم و دست به عصا راه میرم اتفاقا موش تو غذای من بیشتر می افته تا دیگران.نمی دونم چرا روزی بر من نمی گذرد که یه فقره مشکل را نداشته باشم.خودم دست پیش را می گیرم و همسر را در جریان میگذارم که اینگونه اتفاقی افتاد اگر به گوش ات رسید در جریان باش که فریادش در میاد دستم درد نکنه.چشمم روشن.و تا منو به گریه نندازه از خر شیطون پایین نمیاد وقتی هم میگم من بی تقصیرم تو بیا کمک کن میگه من بادیگارد تو نیستم.

وای سرم سوت کشید.اینم با این شوهرش.بهش میگم : پس چرا حق را به شوهرت میدی؟ و میگی اون آدم خوبیه. مبادا درباره اش به قضاوت بنشینی .اینا از خصایص خوبش هست؟

میگه پس آدم بدیه؟میگم نه والله ولی چی بگم؟

بهش میگم اولا که همسر ها بادی گارد نیستند.

مسئول رفتار های هر کس هم خودش هست.

اضطراب و دلهره شما هم زیاده از حد است.

زندگی هم کار کردن زن و نگهبانی کردن مرد نیست.

یه جوری در حفظ آرامش خود بکوش.

یه جوری ظاهر شو و رفتار کن که اینهمه دلبر نباشی که همه آرزو کنند با تو مزاح کنند.

اگر هم مزاح کردند فکر نکن آسمان به زمین آمده ماست بودی و ......

بعد هم همسر را به تبعیت از خودت مضطرب نکن.

بعد هم یه جورایی تنبیهش نکن که چون میخوای مراقبت کنم پس خودت پاشو بیا مراقبم باش من ناتوانم(همینم که هستم).

.همه زن هایی که کار میکنند همسران شان به عنوان بادیگارد دنبال شون نیست.

ای بسا زنانی که شرایط کاری بد تر از تو هم دارند و مشکلات بیشتر هم تحمل میکنند و گریه هم نمی کنند و حتی همسری هم ندارند بادیگارد شون باشه(یا دلجویی شان کنه).

به خاطر آور زنان بی سرپرست (سر پرست خانوار) را.

میتونم تصور کنم زنان قشر آسیب پذیر جامعه اند.

میتوانم متوجه باشم زیبایی ها بعضی اوقات بلای جان شان است.

ولی ما در این دنیا باید سعی کنیم گلیم خویش از آب به در بریم.

بهش میگم : گاهی اوقات نزد یه روان شناس برو به اتفاق همسر تا روان درمانی حمایتی دریافت کنی.

بیشتر  آدما ده تا دوازده جلسه روان درمانی حمایتی را لازم دارند.

ساکت میشه.فکر نمی کنم از من رفتار هام خوشش آمده باشه.

امیدوارم متوجه نشده باشه هم درباره خودش و هم درباره همسرش قضاوت هایی ذهنی داشته ام.

طفلکی خانوما چقدر لطیفند.

نه دل شون میاد همسرشان ناراحت باشه نه خودشان میتونند تحمل کنند.

کاش دل شان میامد همسرشان ناراحت بشه و فکر نمیکردند همسرشان ناراحت شود آسمان به زمین میاد.

کاش میتونستند تحمل کنند همسرشان تندی کند و از کوره در برود.

کاش میتوانستند بفهمند اسم این رفتارشان عشق و محبت به همسرشان است یا تضاد درونی خودشان.

کاش آدما میتونستند متوجه شوند با چنین زنان مزاح نکنند مبادا به همسرشان گزارش کنند و این بحث ها پیش بیاد.

عجب

نظرات 6 + ارسال نظر
someone سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:19 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

موفق باشی

یک دوسته جدید چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ق.ظ

کاشکی همه خط قرمزها رامیدونستند تا هم برای زنها وهم برای مردها تو محل کار مشکلی پیش نیاد که دامنش به خونه کشیده شود

مهسا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:00 ق.ظ

سلام امروز اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم خیلی خیلی جالب نوشتید
میخواستم بگم پس اونهایی که دخترند و هنوز ازدواج نکردند چه کار باید بکنند؟ آنهایی که شرایط بدتری دارند هیچ کسی نیست که از آنها حمایت بکنه بجز خدا تازه اگر رفتاری هم ازشون سر بزنه که دیگه کلی حرف پشت سرشون راه می‌افته . پس امنیت اجتماعی برای دخترها کجاست؟

مریم گلیییییی چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ق.ظ http://chormangzzzzzzzz.blogfa.com

سلام مامان رضوان خوبم
اگه گریه می‌کنم دلیل بر شکایت از روزگار نیست. فقط بخاطر آرامش منه. چون کسی نیست که بخوام باهاش صحبت کنم. اونی که بود دیگه نیست و رفت. بهش احتیاج دارم. خیلی زیاد... شما که می‌دونی چی می‌گم مگه نه؟؟!!

سبکبال شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:12 ب.ظ http://sabokbsall.blogfa.com

متاسفانه ایرانی ها خیلی کم از فنون ارتباط موثر و درک دیگران مطلعیم ...

مهسا شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:44 ب.ظ

سلام
میخواستم خواهش کنم راجع به افسردگی بنویسید و لطفاً راههای غلبه بر افسردگی راهم بگید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد