نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

داشتم یاد داشت های گذشته ام را مرور میکردم.یه دوست برام نظر داده بود.اولین جمله اش هم این بود
از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد و گفت شیرین است.

مدتی چشمام راست وایستاد که چگونه بعضی آدما اینقدر بی رحمانه چش تو چشمت میدوزند و به عنوان یه دلسوز یه مهربون یه دوست حرفای گزنده بهت می زنند و تو چقدر ساده ازشان میگذری و به روی مبارکت نمیاری تا جایی که به تو میگن خوب حلم به خرج دادی.





نظرات 2 + ارسال نظر
مریم گلیییییی چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:17 ق.ظ http://chormangzzzzzzzz.blogfa.com

سلام
خوشحالم که شما به این حرف رسیدین. لطفا برین و توی سایت رضا رو بخونین و ببینین دیگران چی واسش گذاشتن و من تقریبا صد در صد مطمئنم که اون فکر می‌کنه همه نوشته‌ها کار منه. اما به جووون مامانم من اصلا کامنت واسش نمی‌ذارم. :((

زهرا چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:41 ب.ظ http://hamoonkhodam.blogfa.com/

سلام خانم بهشت عزیز. ممنونم از نظری که برام گذاشته بودی. باز هم به من سر بزن . آپ کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد