داشتم یاد داشت های گذشته ام را مرور میکردم.یه دوست برام نظر داده بود.اولین جمله اش هم این بود
از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد و گفت شیرین است.
مدتی چشمام راست وایستاد که چگونه بعضی آدما اینقدر بی رحمانه چش تو چشمت میدوزند و به عنوان یه دلسوز یه مهربون یه دوست حرفای گزنده بهت می زنند و تو چقدر ساده ازشان میگذری و به روی مبارکت نمیاری تا جایی که به تو میگن خوب حلم به خرج دادی.
سلام
خوشحالم که شما به این حرف رسیدین. لطفا برین و توی سایت رضا رو بخونین و ببینین دیگران چی واسش گذاشتن و من تقریبا صد در صد مطمئنم که اون فکر میکنه همه نوشتهها کار منه. اما به جووون مامانم من اصلا کامنت واسش نمیذارم. :((
سلام خانم بهشت عزیز. ممنونم از نظری که برام گذاشته بودی. باز هم به من سر بزن . آپ کردم