نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
جناب همسر برای تامین حداقل مسکن فرزندان شان یه خونه خریدند تا در آینده کسی فکر نکنه نسبت به سرنوشت پسراشون بی مسئولیت بوده اند.خرید خانه ای بیش از توانایی مالی موجودشان باعث شد ماشین شون را به معرض فروش بذارند و منو دوباره تو وسعت کوچکی اسکان دهند به امید یه بهار دیگه که بهار میاد اگر بزک نمیره.
بهش میگم خیلی جالبه آقا.هر چه من عقب نشینی میکنم شما بیشتر پیشروی می کنید.حالا مرا نیازی به خانه وسیع و مرکب راهوار نیست چرا که بعد ها ممکنه پسراتون و عروس خانوما و خانواده شون به شما سرکوفت بزنند که عرضه نداشتی.آدم با زنی که همواره نسبت بهش گذشت نشون دهد باید اینقدر بی رودربایستی باشه.آفرین.من به راحتی و آسایش تو فکر میکنم و تو هم به آسایش و راحتی خودت.یه کسی که به دیگران تدریس میکنه خودش اینگونه باشه که صدای همه دخترا را درمیاره.هر چیز حدی داره و قناعت هم باید حدی داشته باشه
به من بگو این حقه؟همیشه برای مبرا شدن شما از اتهام کوتاهی و قصور عدم کفایت من آزار ببینم؟
مجید تنها مهمانی بود که با طیب خاطر دعوتش کرده بودم و آرزو داشتم بهش خوش بگذره که با خانومش و بچه هاش آمدند خونه ما.دوباره نزدیک به دو سال نشده خونه ایی را با دقت رنگ و مدل وسائلش را و دکوراسیونش را انتخاب کرده بودم واگذار کرد به مستاجر تا برایش پول به ارمغان آورد.او زندگی مشترک مون را کرده سرمایه تجارت کردن.و هرگاه میام اعتراض کنم میگه فقط یه مدت.تموم میشه.خیلی خوب میتونم زندگی زنانی را که با مردان معتاد سر می کنند تصور کنم.هیچکس حاضر نمیشه مثل من سختی ها را متحمل شود اونوقت همه تا او را و حرکاتش را می بینند تحسین میکنند.زنانی که از همسرشان گلایه دارند که اهل زد و بند نیست بیایند تا برایشان توضیح دهم یک مرد چگونه زد و بند کردن را تمرین می کنند و بعد به جایی می رسد که از بدیهی ترین نیاز های زندگی هم به عنوان سرمایه استفاده می برد.بدنم از کارهای سخت جابه جایی وسایل خانه خرد و خمیر است.حیف که من زندگی را یه بازی میدونم و نمیتونم رفتار های او را جز جابه جایی اسباب بازی ها شکل دیگه تصور کنم.
نظرات 3 + ارسال نظر
وحید شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:13 ب.ظ http://vahid-59.blogfa.com/

سلام
وب بسیار زیبایی دارید به وب ما هم سر بزن خوشحال میشیم

مریم گلییییییی شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.chormangzzzzzzzz.blogfa.com

از همین جا از همین از این شهر گرم از اهواز بوسه های گرمی رو نثار دستان مهربان و قلب گرمت میکنم که این همه مهربونه و این همه مشکل رو تحمل میکنه.
دوستت دارم خانووومی من. مرسی بخاطر همه چیز. بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس.

نازمنگولا دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ق.ظ http://www.nazmangoola.blogfa.com/

وای دلم کباب شد واسه پسرت،
پس پشیمون نیستی که جدا نشدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد