نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

از جمله یاد داشتهای روز های پایانی سال

جالبه بدونید مامان من فقط یه دختر داره.تو خونه تکونی کردن دخترا به مادرا بیشتر کمک میکنند تا پسرا.بعضی وقتها هم نوه ها و داماد ها کمک می کنند.پسرا خیلی لطف کنند به همسران خود کمک کنند.تو خونه ما این روزا پسرا با مامان چندان نمی جوشند.علتش را هم بعضی غرو لند های مادر و بی حوصلگی خودشان میدانند .من رفته بودم مامان را کمک کنم.کف دو تا دستام قادر نبودند دستمال را در خود بفشارند احتمال میدم ارتروز استخوان های کف دست پیدا کرده باشم.البته خشکی عضلانی در ستون مهره ها هم حین برخاستن از زمین دارم.شاید داغ دلم تو ایام عید تازه میشه که درد های عضلانی استخوانی دارم چون در دیگر مواقع من تقزیبا پر تحرک و زبل جلوه میکنم.خلاصه که چندین روز متناوب رفتم خونه مامان گردگیری و شستشوی لکه های در و دیوار حمام و آشپزخانه و اتاق های سه گانه و شیشه ها ولیکن هر بار با انجام یه مقدار کم کار در غلتیدم و نالیدن آغازیدم و مامان با مهربانی بوسه بر چهره ام زد و گفت همین جور بماند مادر اشکال ندارد من و عید را با هم چه کار؟و من دلداری میدادم که نه مادر عزیزم این رسم خوب ایرانی باعث میشه آدم هر سال یک بار گرد و غبار خانه را بشوید و تار عنکبوت ها را بزداید و خرت و پرت های بی مصرفی را که یک سال بی جهت جمع آوری کرده بیرون بریزد.تازه آدم متوجه بشود چه چیز هایی دارد و چه ندارد و کدام را دیگه لازم ندارد و کدام را همچنان لازم دارد.و حساب زندگی و مایملک دستش بیاید.خلاصه به هر جان کندنی بود یک کم زندگی مادر را راست و ریس کرده سامان بخشیدم و برای پذیرایی از مهمان ها و نوه ها و فرزندان آماده اش کردم.سحر امروز خواب بودم دیدم مادر دل شکسته ام با انگیزه بیدار شده و انباری خونه را سامان داده و مواد غذایی لازم برای پذیرایی را در ظروف جا داده و منتظر ورود سال نو و همراه آن مهمان هایش است.گریه کردم.پدر را صدا زدم.از او خواستم تنهایش نگذارد.همراهیش کند .همانگونه که جوانی های شان با هم تلاش میکردند.اشکام از خوشحالی پا گرفتن انگیزه در اندرون مادرم بود و موفقیتم در دلگرم کردن اش.و از اندوه نبودن پدرم و خواهرانم.با خودم عهد کرده ام زنگی کنم و صبوری پیشه کنم.گرچه بعضی وقتها تلاش هام بی ثمر میشه و نمی تونم.
نظرات 1 + ارسال نظر
بنده حقیر خدا دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:20 ق.ظ

سلام بر بنده خوب خدا.....یا مقلب القلوب والابصار.....خداوندا به حق نیکمردان ..تو احوال بدم را نیک گردان...سلام بر دوست عزیز و نادیده ام....سالی سرشار از خیر و برکت در سایه توجهات حضرت حق و پیامبر عزیزمان و ائمه بزرگوار برای شما ارزو دارم.....خوشا به حال شما که حتی در عالم رویا نیز نزدیک هستید و حاضر در حرم و کوی دوست و بدا به حال من و امثال من که در حرم رضوی هم که باشیم دوریم از امام عزیز مان رضا ع......تو خلوتتون با خدا اونجایی که احساس میکنید اشکی از دیدگان مبارکتان جاری میشه برای من و امثال من نیز دعا کنید که دعا در حق دیگران حتما مستجابه.......خدا یار و نگهدار شما و همه خوبان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد