نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یک اعتراف

گفتند خلائق که تویی یوسف ثانی.چون نیک بدیم به حقیقت به از آنی...................به از آنی به از آنی

آموزش از نوع شبانی

معاونت آموزشی دانشکده مون یه خانم دکتر است که دکتری خود را در رشته آموزش های نوین در پرستاری گرفته است.ایشان وقتی منو دیدند میفرمایند خیلی ریلاکس هستی.کاش می شد به دیگران هم بیاموزی این چنین بودن را.بعد می فرماید مبادا برایت سوءتفاهم شود ها.نظرم روی اینگونه رفتار کردنت مثبته.آروم آروم کار هایت را انجام میدی نه خودت حرص میخوری و نه احتمالا دیگران را حرص میدی.خب البته واضح و مبرهن است که خوشحال میشم اینگونه تاثیر گذاری داشته باشم.اگر علوه بر خدا(که دانای به همه امور است)و ایشان دیگران هم متوجه می شدند غمی نداشتم.همه غمگینی من از اینه که خود بینی ها به آدما اجازه نمیده محاسن دیگران را هم ببینند.به من میفرماید تازگی در منابع آموزشی اصطلاح pastoral care را دیده ام که معنی نزدیک به آن مراقبت شبانی در آموزش است.
به من پیشنهاد می فرماید ؛تو یه کارگاه آموزشی برای همکاران مان بذار و مدرس اینگونه آموزش دادن بشو.بله دیگه.من کاندید شدم تا به عنوان یک الگوی عمل چوپانی به دیگر همکاران آموزشی بیاموزم چگونه چوپان های مراقبت کنند و مهربانی باشند.,واقعا هم بهم میاد.فکر کنم من آفریده شده ام برای چوپانی.حالا بپرسید چرا؟از کجا متوجه شدی؟من مخالف چهارچوب و قوانین دست و پا گیر و خشن هستم چون خلاقیت هامو می کشه.علت حضوذم تو اینترنت هم همینه.اما تو جامعه ما آدما ارزشیابی کیفی نمیشن.همه را کمی ارزشیابی می کنند.ارزش یابی کمی دشمن خلاقیت انسانی است.شاید اصطلاح همه را با یک چوب راندن شنیده باشید.خب این گونه جا جا کیش کیش کردن ها برای انسان هایی که هر کدام منبع غنی از عواطف و احساست انگیزه و اختیار و ارده اند اصلا برازنده نیست.مشکل مدیریت در کشور ما ضعف ارزشیلبی منابع انسانی است.اینکه من بتوانم به عنوان سر مجموعه یک ملاک برای هر کدام از کارکنان زیر مجموعه خود ابداع کنم تا هر کس را با خودش مقایسه کنم نه با دیگران.گرچه چشمم آب نمیخوره در این کارگاه آموزشی آدم موفقی باشم ولی از امروز سیر مطالعه من جهت خاصی پیدا کرده.
در ضمن چون به عنوان کسی که زیاد به چشم میخورد از دنیای اینترنت استفاده می برم مامور شده ام آسیب های ناشی از اینتذنت را لیست کنم از شما عاجزانه یاری می طلبم.
کیست مرا یاری کند؟
آیا کسی هست؟
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقدت دوزم کنم شانه سرت
................
............
.........
........
اگر دیشب کتاب روی ماه خدا را ببوس نخونده بودم شاید متوجه نمی شدم که مراقبت شبانی یعنی مراقبت مهربانانه برای رهایی دادن گوسفندان از خطرات
آره همونجا خوندم که نوشته بود واسه این موسی کاندید پیامبری قوم بنی اسرائیل شد که وقتی یکی از بره های کوچولو چموشی کرد و راه صحرا گرفت و رفت و رفت و موسی را به دنبال خود کشید موسی تا بدستش آورد گفت کوچولو من نگرانم که توسط گرگ ها خورده شوی

زلال وجود مادر

 

 

جالبه که من تونستم یک هفته ننویسم.

البته توجیه مردم پسندی دارم.مامان عمل جراحی چشم(کاتاراکت)داشت و در حالیکه میتونست بیمارستان خصوصی با پانصد هزار تومان عمل جراحی کنه در بیمارستان دانشگاهی با صد و هشتاد هزار تومان عمل شد.صرفه جویی؟اونم برای عمل چشم؟اونم مادر؟(کسی که همه عمر و زندگی شو واسه ما هدر داد)واقعا در این هفته بارها از خجالت مردم.طفلک مادرا(چون خودم هم یه مادر هستم دارم نگران خودم میشم)اصفهانی خسیس شنیده بودم انکار کرده بودم خدا میداند این هفته متوجه شدم بسیار حقیر و خسیس هستم.در حالیکه همین دکتر استاد دانشگاه تو یه بیمارستان نقلی وسط شهر چشم مامان را سر پایی عمل میکرد چرا برای صرفه جویی مامان را بردم بیمارستان خارج شهر(گرچه پاتوق اعراب حوزه خلیج فارس برای عمل جراحی چشم است و همین استاد دانشگاه کار دولتی خودش را آنجا انجام میده).

خلاصه مادر ناز و مهربون من دوباره چشای عسلی و قشنگش را به روی دنیا باز کرد منتهی این دفعه چشمی را که قلوه خون بود.به فدای اون چشاش بشم که عاشق تماشایش بوده ام همیشه(همه عمر).گفت مادر جون من بیمه نبودم مخارج بیمارستان سنگین نشه؟بر تو تحمیل نشه؟هان؟ .و من متوجه شدم زشت بوده جلو مامان چانه زنی می کرده ام کدام بیمارستان بستری اش کنیم.آدم باید از مادرش رودربایستی داشته باشه نه از غریبه ها.گفتم مادر جون بلیط رفت و برگشت شما به خارج از کشور (نزد برادرانم)زیادتره . نگران این مخارج نباشید.از وظایف منه گرچه همیشه از زیر بار اون شانه خالی میکنم

هستی من ز هستی توست تا هستم و هستی دوستت دارم.

تو گوهری هستی که به من زندگی بخشیده ای هر چه دارم از توست خودم ندانم و متوجه نیستم.وقتی تشکر میکرد از نحوه خوب مراقبت پرستاریم از شرم می مردم.گفتم مگر نمی گفتی پرستار بشو تا لبخندت بیماران را شفا دهد؟حالا برای مراقبت از خودت منو چوبکاری میکنی؟البته که خدا نکند محتاج محبت من و دیگران باشی ولی این از معدود فرصت هایی است که می شود محبت هایت را جبران کنم.

این هفته شرم منو کشت.به من دعا کنید خجالت زدگی نکشدم.

ولی نمیدانید چه عیادت های با حالی داشتیم.مامان را ببر خونه ات گرماهای خورشید اختصاصی به خونه ات سرازیر میشه

سال نو میلادی

سال نوی شما  مبارک

ای آنانکه به مناسبت تولد عیسی مسح سال نوی شما آغاز میگردد سالی خوب پیش رو داشته باشید

فلسفه حج

همیشه مراقب بودم که مردی تنه ام نزند.یه روز این سوآل برام پیش اومد این حاجی های لخت و پتی دور تا دور حرم نگران نیستند تنه به هم بزنند اونوقت من با این همه پوشش نگرانم.با بچه هایی که حج رفته اند در میان گذاشتم.میخندند و میگویند چقدر کوته فکر هستی.هر کس اینهمه خرج میکنه میره تو اون صحرای سوزان فقط و فقط به خدا فکر می کنه و بس.گفتم کاش من هم روز مثل شما متوجه عظمت ها بشوم شاید حق با شماست که من هنوز اندر خم یک کوچه ام.در جایی که نو عروس ها هدیه ازدواج شان را حج می گیرند من با سالها داشتن در آمد هنوز آماده رفتن به این سفر نیستم.شنیده ام اونجا تنفس در فضا حظ دارد