نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

بعضی ها نمی نویسند و تو نمیدانی چرا

.ممکنه این غیبتشان به دلیل  کار های انباشته بر هم شان باشد.

ممکن است نومید شده اند.

ممکن است امر شده باشند.

ممکن است اعتماد به نفس شان پایین آمده.

ممکنه نومید شده باشند که کسی مطالب شون را بخونه

من چرا نمی نویسم؟شما می دانید؟

برای شما اهمیتی دارد یا نه؟

من نمی نویسم چون سر خورده شده ام.نمی دانم نومیدی و سرخوردگی یک معنا دارد یا نه.

نمی نویسم چون مخاطبانی گم نام دارم.

نمی نویسم چون دیگه برون ریزی احساسم به پایان رسیده و درمان واقع شده.

نمی نویسم چون نمیخواهم هدایت کنم.

نمی نویسم چون برایم مهم نیست دیگران با حوادث دور و بر خود چگونه کنار می آیند.

نمی نویسم چون کسی نیست در مواقعی که مزاحم دارم کمکم کند

نمی نویسم چون اصولا ننوشتن من به جایی صدمه ای وارد نمی کند.

نمی نویسم چون وظیفه ندارم دیگران را بیاگاهان تسلیت دهم دلداری دهم نصیحت کنم اونم به روش خاص.

نمی نویسم چون اون روزها هم که نوشتم چندان فید بکی دریافت نمی کردم

نمی نویسم چون اینجا دنیای مجازی است و ما در دنیای واقعی با مشکلاتی متفاوت در گیریم

نمی نویسم چون نمیخوام از امکانات خوب و البته رایگان بلاگ اسکای که نمی دانم با کدامین نیت به من داده شده استفاده کرده باشم

نمی نویسم چون اینجا همه اون کسانی جمع اند که فکر می کنند دنیا باید آن گونه می بود نه اینگونه

نمی نویسم تا متوجه نشده باشید توانستید مرغ امید را از دلم بپرانید

نمی نویسم تا شما بفرمایید به درک اسفل

نمی نویسم تا خودم را تنبیه کنم که به شما ها چشم امید داشتم

نمی نویسم تا شما را تنبیه کنم تا از حال من بی خبر باشید و بی خبری رنج تان دهد

نمی نویسم چون هنوز کودکانه فکر می کنم

نمینویسم تا غلط نداشته باشم

نمی نویسم تا از یادم برود نوشتن

نمی نویسم تا همه اون دوستانی را که صادقانه جلو آمدند و دست دوستی دادند آزاد از بند دوستی کنم تا بروند

نمی نویسم چون زود از کوره در میرم و صحنه را خالی می کنم

نمی نویسم چون تو همه کارهام همین گونه ام

نمی نویسم تا بدانی مهیای سفر آخرتم.

میخواهم بروم به جایی که هیچکس مرا نشناسد

به جایی که زانوی غم در بغل بگیرم ساعتها بنشینم و به نقطه ای خیره بمانم

نه بخورم و نه بیشامم و نه برای کسی اهمیتت داشته باشد

بگویم از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

نظرات 15 + ارسال نظر
مجید دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 05:39 ق.ظ

ما می نویسیم پس هستیم. وقفه های نوشتن نباید ما را نگران کند. کلمات و افکار به زودی هجوم م یآورند و ما شروع می کنیم به نوشتن. نترسید. با این حس و حال کنار بیایید. این هم بخشی از وجود اسرار آمیز ماست.

عمو سیبیلوو دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:12 ق.ظ http://amosibilo.blogsky.com

سلام .

رضا دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:08 ب.ظ

الان فقط آخرین خط را خواندم - بقیه اش را بعدا می خوانم - ولی دلم گرفت! چرا؟ مگه من چه بدی کردم که از من ملول شدید! این دومین باری است که تک مصراع را می نویسید! من هرچقدر هم دیو بدی باشم با شما که خوبم! -خودمو لوس کردم!- مگه نه؟

غریبه - آشنا ؟!۰ دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:55 ب.ظ

پس به ترتیبی که اذعان داری - باید نچاق- یعنی بیمار باشی که این گونه پشت سر هم(اتصالی)کرده ای و ( فیوز) پرندی!۰
تو باید نشان میدادی که محیط وبلاگ و دوستان مجازی میتوانند به رشد فکری یک دیگر کمک کنند و محیطی را که درآن زندگی می کنند ( آن گونه که هست) نه ( آن گونه که دیگران بنفع خود- برایش ترسیم کرده اند) بشناسند و در واقع (خباثت) ها و( خیانت ها) و ( شیادی) ها را از (محبت ) ها و (نیک پنداری) ها و (عشق ورزی ) ها .تمیز داده و درباره اش بگویند و بنویسند و نشان بدهند که زنده اند و حضورشان نیز برای دوستان مغتنم است۰ اینکه آدم نداند چه میکند و چه میخواهد و چه میگوید- بنظر مدت هاست به ( رحمت!) رفته و خودش نمیتواند بفهمد که درگذشته است ۰
گفتم که - برای پوست انداختن و (نو) شدن - باید از (محاق تکرار) و (تقلید) - بیرون آمد و زیبائی های ندیده را دریافت۰
====
دوباره نظرات دوستانه ( اما تلخ) مرا- سانسور کن و بنشین و از درد هائی بنویس و بگو که تقریبا میشود گفت (بیمارت) کرده است۰

رضا دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 09:01 ب.ظ http://ladan.persianblog.com

شروع
۰- برای من بعنوان خودم ! برایم نوشتن و ننوشتن شما اهمیت دارد.
۱ - سرخورده؟ نا امید؟ معنی نمی دهد! چون شما برای دل خودتان می نویسید و صاحب این دل مهربان هیچ وقت باعث سرخوردگی اش نمی شود.
۲- من یک خواننده گمنام شما هستم ولی از این حرف شما در مورد خودم اصلا ناراحت نشدم!
۳ - خدا راشکر ان شاالله همیشه سلامتی باشد ! ولی آیا باید با دکتر برای همیشه خداحافظی کرد؟
۴ - استغفرالله شما مگر پدر آسمانی هستید که ختم هدایت مردم را صادر فرمودید ! شما حالاحالا مسئولیت دارید!
۵ - نگوئید برایتان مهم نیست که لااقل من قبول نمیکنم!
۶ - مزاحم را خدا راهنمائی کند! از ما که دوریم فقط نفرین مزاحم برمیاد! همین! آمین!
۷ - دل من چی؟
۸- بله شما اصلا وظیفه ندارید به کسی دلداری بدهید ولی شما با اینکار به دیگران لطف میکنید و از محبت و مهربانی خودتان او را هم سهیم می نمائید! باشند که درک کنند!
۹- مگه مهمه! نظر دیگران همیشه هم مهم نیست!
۱۰- اصلا کل زندگی واقعی هم خود مجازی هست! (این دنیا و آن دنیا!)
۱۱- نیت هر هاستینگ رایگانی نه رضای خدا و سود من و شما ست بلکه کسب اطلاعات و بهره برداری از تبلیغات است! آن هم به حساب خودشان !
۱۲- چرا دیگران هرگونه که دوست دارند فکر نکنند! بگذارید دنیا هر جور که هرکس دوست دارد باشد! مگر خدا به حرفی کسی گوش داده و دنیایش را تغییر میدهد؟
۱۳- مرغ امید ممکن است آنفولانزای مرغی گرفته باشد ها مواظبش باشید! - (چون شماره سیزده بود خواستم شوخی باشد!)
۱۴ - بگم یا نگم! نباید زیاد مهم باشد چون شما اول برای خودتان می نویسید و دوم برای هر که آمد و خواند!
۱۵- امید! خدا هم به بنده هایش چشم امید دارد چه برسد به ما آدمیان همیشه امیدوار به دیگران!
۱۶- این یکی تنبه بدی است! قبول ندارم!
۱۷ - همه کودکند! یکی مثل شما تیز هوش یکی مثل من عقب مانده ذهنی!
۱۸- طوی قلت نوشطن که نفر اول خدم هستم!
۱۹- این یکی خطرناکه ‌! باور کنید! بخصوص برای خودتان و صد البته خیلی هم واگیر دار است!
۲۰- ای خانوم رضوان عزیز! زدی آتش در دلم!
۲۱- بهترین کار را میکنید باید تا اوضاع مناسب نبود رفت باور کنید! (البته نه همه جا ها)
۲۲- چون همه کارهایتان خوب بوده! متاسفانه ممکن است ننوشتن شما هم خوب باشد و من نمی فهمم!
۲۳ - لوس!
۲۴- خوشم نیامد!
۲۵- ولی لطفا گریه نکنید یا کم گریه بفرمائید!
۲۶- بخورید و بیاشامید ولی اصراف نکنید! ولی هرکجا بروید هستند کسانی که تمامی کارهای شما برایشان اهمیت داشته باشد! بهشان سلام مخصوص برسانید!
۲۷- لطفا از دیوها بد نگوئید که تحمل این یکی را ندارم! جدی گفتم ها!
پایان

شبنم سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.gharibamaashena.persianblog.com

سلام عزیزم متنت رو دوست داشتم ......منم سر خورده ام به خاطر احساسم ، تمسخر به خاطر گفتن حرف دلم ، منم ملولم ولی می نویسم ، می نویسم تا خالی بشم ، فریاد میزنم و می گم (( من از عالم و آدم گله دارم ، گله دارم ، گله دارم ، من از دست خدا هم گله دارم ))

عمو سیبیلوو چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:34 ب.ظ http://amosibilo.blogsky.com

سلام . حال احوال که خوبه ؟ برای شما و خانواده محترم از خدای - عزووجل - آرزوی سلامتی دارم .

خودم البته چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:10 ب.ظ

مدتها ننویس.کسی را با تو کاری نیست.ولی شروع کن به نوشتن.باید پاسخ ها بدی.شما فکر نمی کنید همین پخ کردن ها توانایی ابراز وجود را از ما سلب کرده؟

خودم باز هم چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:29 ب.ظ

حریص به نوشتنم.
یه جورایی معتقدم ما نباید از بیان خویش ابایی داشته باشیم.

-----------------------------------------------------------
۲۵ تیر /نوشتن باعث شده منظم فکر کنم.

۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۱۵ خرداد/گاهی اوقات میخوای بنویسی فقط برای اینکه چیزی نوشته باشی.گاهی میخوای بنویسی تا هدفی را دنبال کنی.گاهی اوقات نوشتن نوعی برون ریزی احساسات توست.گاهی اوقات فکر می کنی نوشتنت مرهمی هست بر زخم......ولی نوشتن ثبت است و بس.همیشه هم واژه ها به کمکت نمیان تا هر آنچه درون توست را بر صفحه بنگارد.من مینویسم و از نوشتن خود دلشادم.
----------------------------------------------------------------------
چهارم اردیبهشت هشتاد و چهار/به مدد جویانی که مراجعه ام می کنند می گویم از این هفته تا هفته آینده بنویسید بر شما چه گذشته و بیاورید تا با هم بر سر آنچه می آزاردتان بحث کنیم.خانمی که عروس خانواده ای بود و از خانواده شوهرش در عذاب بود با مراجعه مکرر در طی ماه و نوشتن رنج هایش و بحث ها به آرامش نسبی دست یافت.
----------------------------------------------------------------------
اینم سومین روز اردیبهشت.
و آغاز سومین سال نوشتن در بلاگ اسکای و امکانات خوبی که در اختیارم نهاد.
جا دارد از بلاگ اسکای قدر دانی کنم که انفجارات درونیم را در قالب کلمات بر صفحات وب جریان داد و گسترد.


البته خودم چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:35 ب.ظ

نوشتن امکانیست که ما را در جمع بندی افکارمان کمک می کند.نوشتن گزارش کار هایی که انجام می دهیم زحماتی را که متحمل می شویم و تجاربی را که به دست آورده ایم برای دیگران نیز مفید است.خیلی حیفم میاد آنچه را که متحمل شده ام به ثبت نرسانم.



آشنایی با یک معلول قطع نخاع چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 06:26 ب.ظ http://iran.special.ir

سلام بر بهشت خانم گل دوست عزیز و بسیار گرامی .
ممنون از لطف بی کرانتان .
نوشتن یا ننوشتن مسئله این است:
نوشتن قلقلک ذهن است همین و کمی چیز های دیگر
نوشتن و ننوشتن احترام به یه میل درونیه
اینترنت زود همه چیش دیس کانکت میشه
مهم خواست و میل درونیه
زیاد مزاحم نمیشم .
امیدوارم که همیشه سلامت و شاداب باشید .
به همه با صدای بلند سلام کنید.
شما را به ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله سید علی خامنه ای می‌سپارم.

غریبه آشنا پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:57 ق.ظ

حریص به نوشتنم.
یه جورایی معتقدم ما نباید از بیان خویش ابایی داشته باشیم.

-----------------------------------------------------------
ایوالله ... همین طوره ...... باید گفت و گفت و گفت ... و صدالبته شنید - شنید - شنید !۰
یک آدم با شعور هیچوقت خودش را ازدیگران برتر نمی داند و نمی بیند- شعور و شخصیت فکری افراد را دیگران (به سهم درک خویش) تعیین می کنند ۰ البته اگر ( آلودگی های بشدت کثیف امروز) بگذارند۰ می بینم و میدانم که خیلی ها فقط بخاطر (نون خوردن) و ازترس از نون خوردن افتادن ناچار به مجیز گوئی میشوند و دستمال بدست میگیرند!!۰ به اطرافت نگاه کن - ازاین قبیل مردم داریم . لزومی ندارد آنها را ببینی. میتوانی از نوشته ها و طرز تفکرشان بشناسی و ازاینکه (ستمال بدست) هر کس و ناکس میشوند - غصه بخوری ۰
بنویس و بگو و بشنو - اما واسطه ای برای خودت جز آنچه که باور میکنی قرارنده ۰ میدانم که میتوانی ۰

عمو سیبیلوو شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:04 ب.ظ http://amosibilo.blogsky.com

سلام دوست من . چرا نمی نویسید ؟؟

کبابی سر کوچه شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:22 ب.ظ

بمیرم برات خواهر
میگی .... از دیو و دت ملولی و انسانت آرزوست؟!۰
میشه برامون بگی انسان مورد آرزوی تو کیست ؟۰
طفره نری ها . بگو . بنویس . حرف بزن . حتی با داد وبیداد و با عصبانیت . اما مودب و موقر!۰
تو هیچ راهی نداری جز اینکه بیای قاطی دیگران و در میون اونا خودت باشی...فکر کن.... خودت باشی . نه اونی که اونا میخوان۰ مخصوصا اونائی که مرتب برات (بشین و پاشو) میکنن- نمیری خواهر۰

پیر شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:39 ب.ظ

امروزفرصتی دست داد تا سراغ دوستان بگیرم۰ رفتم به دیدار )لیدا ) و پس از او (رها) و اکنون شما ....... امید وارم همه چیز بر وفق مراد باشد۰

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد