نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

ماه رمضان شد.حالا باید بیام اینجا و از دوست جون های نازنینی که اینجا پیدا کردم
درخواست کنم با دل های با صفاشون به من هم دعا کنند.وقتی دلاتون در راستای عشق پروردگار قرار گرفت.
چه بسیار دوستان خوب تونستم اینجا پیدا کنم.چقدر احساس تعلق به اینجا پیدا کردم.چه خوشبینی جالبی بود که تو این مدت پیدا کردم.آرزو داشتم بتونم اعتماد کنم.ابراز علاقه کنم.احساس آرامش ناشی از داشتن یه دوست پیدا کردن را داشته باشم.شما به من آموختید خودت را دوست بدار برای خودت ارزش قائل شو به خودت احترام بگذار. وقتی  اون دستای کوچولوی شما با همه بضاعت عشق و محبت تان اشک های مرا از گونه پاک میکرد با خود میاندیشیدم آیا من هرگز اینقدر با صفا و مهربان بوده ام؟و میتوانستم باشم؟نمیدونم چرا این روزا اندیشه رفتن تو ذهنم افتاده.یه فکر به من میگه برو.نمون بمونی ممکنه اینا را که گرفتی مجبور بشی پس بدی.برو مبادا بیدار بشی ببینی یه خواب بوده.
من که تو اجتماع یه نعل وارونه می زنم اینجا یه جورایی احساس می کردم نکنه خودم شده ام.
حیف از این همه شادی که وسوسه می شوم رهایش کنم.

شکست
تو خیابون می بینمش.ازش رو میگردونم مبادا متوجه شده باشه دیدمش.میاد جلو ی راهم و میگه خودتو به اون راه نزن میخوای بگی ندیدی هان؟عارت میاد با من سلام احوالپرسی کنی؟میگم نه.آخه شاید تو نخواهی دیگران بدانند من و تو هم را می شناسیم.میگه این خوشگله  کیه دنبالت؟میگم دست تون را میبوسه پسر ارشد.می پره ببوسدش که رو ماهشو میبوسم.و من نگران که......

سلامت زنان و مقالات درین باره  این روزا مورد نیاز منه.
صحنه تکان دهنده ای.با سرعت نزدیک میشه.من در معرض خطر نیستم.چون طبق محاسبات قدم به عرض خیابان گذاشته ام.ولی اون خانومه با پسری ده ساله که به اطمینان ما عرض را طی میکنه باعث گیج و ویلی شدنش شد یه ترمز خوردن به جدول وسط خیابان یه چرخش آکروباتیک وار تو هوا و ولو شدن کف خیابان.نفهمیدم موتورش تا کجا جلو رفت.هیچ تکان نمیخورد.میام برم کنارش دستم را می کشند .تو نرو.خودشون یه کاریش میکنند.بهت،حیرت،اندوه،

آمده بودم تو اینترنت و گلایه می کردم چرا فردوسی درباره زن شعری بدین مضمون دارد؟
(گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست)

(زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک ازین هر دو ناپاک به)

که جواب زیبایی در دفاع از فردوسی دریافت کردم.
شعر او درباره گرد آفرید و نبردش با سهراب


شگفت آمدش گفت ازیران سپاه
چنین دختر آید به آوردگاه ؟
رها شد ز بند زره موی او
درخشان چو خورشید شد روی او
بدانست سهراب ،کو دختر است
سر موی او از در افسر است
زنان شان چنین اندز یرانیان
چگونه اند گردان جنگ آوران؟