نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

تا حالا کسی را دوست داشته اید؟ازش چه انتظاری داشته اید؟که او هم دوست تان بدارد؟شما دوستی تون را به او چگونه نشان میدادید؟دلتان میخواست او هم به طریق خودتان نشان تان دهد دوست تات دارد؟فکر نمی کنید ما در اشتباه خواهیم بود اگر انتظار داشته باشیم دیگران هم به طریق خودمان عشق و دوستی شان را نشان دهند؟خداوند به تعداد موجوداتی که آفریده راه برای ابراز عشق و دوستی به خودش باز گذاشته.بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه خدا را تسبیح میگویند.من شما را ،بله خود شما خواننده وبلاگم را دوست دارم.باید عذر مرا بپذیرید که جز با نوشتن نمیتوانم از راه دیگر به شما بگویم که دوست تان دارم.در همه زندگی هرگاه به کسی گفتم دوستش دارم از فردای آن روز طوری رفتار کرد که دیگر نتوانم راحت بگویم دوستش دارم.به همین دلیل سیزده سال از ازدواجم گذشت و سعی کردم به همسرم نگویم دوستش دارم یا نه.روزی یکی از دوستان بسیار نزدیکش فوت شد و ما برای مراسم ترحیم او به مسجد رفتیم.از نوع عزاداری همسر دوستش به نوعی شرمنده شدم.وقتی به خانه رسیدیم به همسرم گفتم هرگز قبل از من نمیر چون این استعداد در من وجود ندارد که برای مرده ات صورت بخراشم و موی سر بکنم.اگر بدانی همسر دوستت چگونه بر سر و سینه میکوفت.بیم آن دارم که مردم فکر کنند در تمام سالهایی که با تو زندگی میکرده ام دوستت نداشته ام و آبرویت پس از مرگ برود.خندید و گفت از تو به همین اندازه شنیدن که (دوستت دارم) هم کافیست.میدانم میخواهی مغرور باشی.تو آزادی.شاید تازگی ها برایم آسان تر شده باشد بگویم دوست تان دارم.چه اشتباهی می کنند آدما
نظرات 1 + ارسال نظر
یاس یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:48 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد