نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

از دیروز عصر تا حالا برف میاد.با تردید.جدی نیست .ولی رو زمینا سفید شده و شاخه درختا نیز هم .اون بیرون سرد و زیبا اینجا گرم و دلچسب.یه سوپ قارچ خیلی خوشمزه تو هوای سرد دیروز چسبید.یاد بچگی ها که تا از مدرسه می رسیدم خونه مامان سوپ داغ پخته میگذاشت جلوم و من به این همه غنیمت شمردن فرصت ها در مامان آفرین میگفتم.کاش پس از هر سختی آسانی بود.چه خوب بود.

طفلکی.اسید معده اش به دلیل ریفلاکس با مری آشنا شده و خواب را از چشمش ربوده.اون خوابش نبره و ناراحت باشه من هم راحت نیستم.بهش میگم بریم داروخانه شبانه روزی داروی امپرازول بگیریم بر گردیم .میگه : نه ، آنقدر خوابم میاد که نمی تونم رانندگی کنم.کاش من رانندگی میکردم.حالا چطور ناظر رنج کشیدنش باشم.؟به خودم دلداری میدم . میتونست با خواهر زاده اش از عصر تا حالا بره قرص بخره .یه دونه قرص رانیتیدین داره میخوره و میخوابه .مثل اینکه خوابش برد .من هم تا مدتی کنارش می شینم کتاب می خونم و خیالم که راحت میشه خوابم می بره.خواب مامان را می بینم که خیلی ناراحته و آرزوی مردن داره .از خواب می پرم و به فکر فرو میرم.خدای بزرگ چه خوابی!مامان چه قدر جوان شده بود.!چه موهای سیاه و قشنگی!پس مو سفیداش چی شده بود؟نگاش می کنم .می بینم خوابش راحته.صدا نمی کنم .صبح که می بینمش میگه پس از خوردن رانیتیدین تونستم بخوابم ولی امروز حتما دکتر می رم.بعد میگه میدونی پدر پروین خانوم دیشب به رحمت ایزدی پیوست؟میگم نه.میگه آره.میگم چرا همون دیشب نگفتی؟میگه نخواستم ناراحتت کنم.میگم خب شاید معده ات واسه همین ناراحت بوده آخه عصبی بشه معده اش زیادی ترشح میکنه.خب پس به خیر گذشت

دیشب شب عید قربان بود شما مهمانی رفتین؟خوش به حال تون پسر بزرگ عزیز جان من از من خواست بریم خونه عمو ش ولی من قبول نکردم طفلکی اعتراضی نکرد ولی خجالت کشیدم که مقاومت کردم و همراهیش نکردم به نظر می رسد کمی افسرده هست و جا داشت قبول میکردم. نمیدونم .مجبور بودم برای مبارزه با بعضی ها بهش اعتنا نکنم .جالب نیست و کاش می شد مقاومت نکرد .عزیز جان منو ببخش که با بی اعتنا از تو گذشتم متاسفم خوب من. از خدا خواستم جبران بد رفتاری مرا بکند و تو را مراقبت کند .لعنت به  أنان که مجبورم کردند مبارزه کنم.گل پسر مامان.نازنین مامان.چاره ندارم.دیگه خیلی دیره که بخوام احقاق حق کنم.به عوض من هم در حق اونا که تو را تنها کردند تا به زانویم در آورند نفرین کردم.