نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

تو دانشکده ما همه سخت مشغول پژوهش اند.کسی فرصت سر خاراندن نداره.ممکنه کسی به سوآلاتت پاسخی ندهد.همه ترجمه میکنند گزارش مینویسند ارسال میکنند . فرصتی نیست به چیزی فکر کرد.اینکه کسانی هم هستند که نمیتوانند تحمل بعضی چیزا را کنند به کسی ربطی نداره.همه معتقدند باید بجنبی تا حذف نشی.و اینکه کسی یا کسانی حذف شده اند و فریاد وا مصیبتا سر داده همه بی اعتنا از کنارش میگذرند.یه جورایی احساس میکنم سختم است.یه جورایی احساس میکنم سردم هست.تنهام.زبانم را نمیفهمند سلامم را.....وای از آفت هایی که ....
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:57 ق.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

من سردم است و انگار هیچ گاه گرم نخواهم شد .

فریبا چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:21 ق.ظ http://hadiseghorbateman.persianblog.com

dorod bar shoma doste aziz:waghean shoma dark mikonam hagh bashomast
be omide rozhaye roshantar az shoma dawat mikonam be webloge man ham sar bezanid wa nazare khodra bedahid
sepazgozaram

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد