نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

بهمن

بهمن بود و من آماده می شدم تا آخرین روزهای بیست سالگی را هم طی کنم و اولین روزهای بیست و یک سالگیم را شروع کنم.تقریبا یک سال بود که متوجه تحرکاتی در مملکت شده بودم.و در اولین اقدام مستقل خود درس های ترم دوم  را در دانشگاه حذف کرده بودم تا همگام با دانشجویان اخراجی باشم شاید به دانشگاه باز گردانده شوند .
در این یک سال (بیستمین سال زندگی)سختی های زیادی را کشیده بودم.و شنیده بودم کاین از نتایج سحر است.آری زندگی من در اجتماع آغاز شده بود.خانواده اجازه نمیداد زندگی را تجربه کنم ولی من دیگر نمیخواستم ناز پرورده باشم.اجتماعی که در آن قدم گذاشته بودم سلامت داشت .ولی واقعیت واقعا تلخ و سخت بود.من میخواستم سختی هایی را که دیگران از آن میگفتند و روح من از وجودشان بی خبر بود، لمس کنم.چه بیست و شش سال سختی بود این سال های اخیر! و من چه مصمم!.که میخواستم حسرت شنیدن یک آخ را هم به دل روزگار بگذارم.غروری در خود حس میکردم و مقاومتی داشتم که اکنون آرزو دارم فرزندانم نیز همانند خودم و به مراتب بهتر باشند.تظاهرات، مقاومت، خلاف میل دیگران گفتن، خود بودن. آه که چقدر سخت بود!.ولی چه شیرین!کاش.........آرزو های دوران کودکی را جامه عمل می پوشاندم( که میخواهم به کشورم خدمت کنم).کاش قدر خدماتم را میدانستند.کاش وجدان بیداری بود تا........من پشیمان نشدم هرگز.چون نفس کار برایم جالب بود شاید قدرم شناخته نشد شاید کسی ندانست در اندرونم چه میگذرد و نیت های خوبم بر کسی آشکار نگردید شاید آنجور که انتظارم میرفت نبود ولی مطمئنم که اشتباه نبود.گاهی اوقات جای پای خود را در جاهایی می بینم که صاحب جای پا را ناشناس است  ولی بر او آفرین میگویند و این میتواند  مرا راضی کند .وقتی دانشجویانم از من سوآلی میکنند و من میتوانم پاسخی دهم شان که اقناع شوند
متوجه میشوم اگر زندگی را تجربه نکرده بودم امکان نداشت........
خدایا جوان مان را یاور باش تا قدر دوران جوانی خویش بدانند .هشیار باشند تا آنچه را بر آنان میگذرد ناظر باشند
توصیه میکنم از اینجا استفاده کنید
نظرات 5 + ارسال نظر
خدایان شیشه ای شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.godd.persianblog.com

والا چی بگم؟؟؟؟؟؟؟

سبکبال یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 04:52 ق.ظ http://sabokball.blogfa.com

سلام
حسرت یه آخ ... عجب جمله ای ...کوتاه و پر معنا
واسه دعاتو = آمین

[ بدون نام ] یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:30 ب.ظ

mamani man raftam

عمو سیبیلوو یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:42 ب.ظ http://amosibilo.blogsky.com

سلام . حال و احوال .

سلام پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:56 ب.ظ

اول از همه این ایام رو به شما تسلیت می گم
وای نمی دونی چقدر این متنت به دلم نشست.

چه سخته آخ نگفتن ؛چه سخته اشک نریختن وچه دشوار هست مقاومت .
خدایا درس ایثار و مقاومت رو زینب وار به ما بیاموز.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد