نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یه روزایی خیلی سرشارم و دوست دارم بنویسم نه یه صفحه نه دو صفحه هزارتا هر چه بیشتر بهتر.تو وبلاگم، کناره خالی روزنامه تو کاغذای رنگی.ولی.....ولی یه روزایی مهر رو لبم را نمی تونم بردارم.بعضی ها میگن چرت و پرتایی که تو می نویسی ننویسی هم بهتره بعضی میگن سر به راه شدی دیدی آخرش سرت به سنگ خورد؟ و عقلت اومد سر جاش؟ولی باور کنید نوشتن واسه اینکه حتی یه نفر هم بدونه یه کسی هست که......خوبه.کاش شیطون تو جلدم نمی رفت و نومیدم نمی کرد.کاش قوی بودم و سر خورده نمی شدم.کاش همیشه با نشاط بودم و دیگران سعی می کردند بهم نزدیک بشن تا گرمایی را که تو عالم یخ کرده و بی احساس است فراموش می کردند.ولی وقتی می بینم خیلی تنهام سعی میکنم خودم را برای خودم حفظ کنم.و از بذل و بخشش بیمارگونه اجتناب کنم.امروز که دارم یه سفر کوتاه می رم حرفی برای گفتن  ندارم.وقتی برگشتم از مزایای اون سفر خواهم نوشت.کاش یاد خوب جوونی ها و کودکی هام با حضور آقا داداش بزرگم زنده بشه.مطمئنم با دختر کوچولوی زیباش لحظاتی شاد خواهم داشت.وقتی با چشای مثل آهوش نگام میکنه و میگه عمه برام از اون گذشته هایی بگین که با بابام تو خونه پدرتون.........و من موهای سیاه و بلندش را نوازش می کنم و چیزایی میگم که باباش هم از شنیدنش لبخند رو لب را تجربه میکنه.باورش نمیشه این بابای مهربونش یه روزایی واسه حل کردن مسایل سخت ریاضی منو تا نیمه شب بیدار نگه داشته باشه و اشکم را در آورده باشه

نمیدانم از خوش شانسی منه یا از بخت بد هر کس به من رجوع میکنه یا دختری جوان هست که در مورد ازدواجش مردده یا خانمی مسن که از همسرش گلایه داره

تدریس درس روان شناسی اجتماعی چقدر جالب است!
توانسته نیاز من به وبلاگ نویسی را از بین ببره.
دانشچویان شبانه خیلی مستعد یادگیری اند.مجبورم کرده اند از شون کار بخوام.دانشجویانی که هم سن پسرم هستند.
حالا یه بار دیگه مادری کردن را ایندفعه با فرزندان حاضر آماده دیگران تجربه می کنم.
دیروز ازشون نظر خواهی کردم.دو نفر شون گفته اند به این زودی نظر نمیدیم و یک نفر شون انتقاد شدیدی کرده.جالب بود برام
میخوام با اونا بپرم.میخوام اگه خدا بخواد رفتار های افرادی را که هم من و هم اونا می بینیم و می شناسیم مورد نقد و بر رسی قرار بدیم.سومین جلسه اش هم گذشت.ولی هنوز به دلم نچسبیده.هفته آینده امتحان داریم با هم.تا ببینم چی پیش میاد

شایدشماولی

دیروز جلسه ایی داشتیم.که راجع به استرس بود.برای رهایی از استرسور های بیماریزا کمتر موفق شده ایم ولی بهتره به تلاش خود ادامه دهیم.