نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

ماه رمضان شده.بعضی ها نفس شان بوی بهشت گرفته.ملایمت و نرم خوبی دیدن برام جالبه.یه جوری شهر هم سکوت داره.رفت و اومد ها نگاه ها صحبت ها همه و همه ملایم شده.خانومه فقط ۳۳ ساله شه.میخواد همسرش رو ببخشه.میگه نمی خوام به اشتباهش گرفتار بشه.محبت های برادرش را قبول نکردم.شاید بین شون رقابت هایی بوده باشه و همسرم تنها بمونه.مهم نیس که سه ماه تابستان واسم یخچال نخرید و گفت دارم کارخونه را راه اندازی می کنم.مهم نیس که اومد جلوی مادر و خواهرش و دایی و عموش گفت این زن مخارجش سر سام آوره و دیگه غیر قابل تحمله.گرچه تکدر خاطرم از بین نخواهد رفت ولی این بار هم می گذرم.دختر شانزده ساله ام روزه است شاگرد ممتازه و فعلا وقت بحث و کلنجار نیس.اگه او(همسرم)نمی فهمه من باید بفهمم.مهم نیس که ده سال از من بزرگتره و مهم نیس که لیسانس امور تربیتیه.مهم اینه که من همیشه گذشت کردم و اگر بخوام حالا دیگه ادعای حق و حقوق کنم بد وقته.جریان قطرات اشک رو چهرهاش با لبهایی خشکیده ناشی از روزه.وقتی با چشمان زیباش اشک می ریزه فقط نگاش میکنم.چی بگم؟حق که باهاش هست.فقط انتظاراتش غلطه .همین.او فکر میکنه همیشه جواب خوبی باید خوبی باشه.نمی دونه واقعیت های تلخ تو جامعه هست.همون قدر که خودش منطقی و درستکاره دنیا را هم می بینه. وقتی گفت خانوم اگه اونو ببخشم یک احمقم.؟گفتم نتیجه ایی هست که تو بهش رسیدی و چون تو به این نتیجه رسیدی جالبه ؛خوشحال شد. گفت میخوام راضیش کنم یه روز همراهم بیاد با شما صحبت کنه.به خوش خیالیش خنده ام گرفت.چه بسیار معضلاتی در زندگی با این مرد پیدا کرده ولی چرا؟
نظرات 1 + ارسال نظر
پریناز سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 10:04 ق.ظ http://www.parinaz2003.perisanblog.com

سلام مهربون!‌حالت چطوره ؟ خیلی از دیدنت خوشحالم .نماز و روزه ات قبول باشه !‌ بازم بهم سر بزن و خوشحالم کن. منتظرتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد