نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

مروری بر ماه مرداد

سلام
اینهم آخرین روز مرداد ماه.از اول ماه مصمم بودم که هر روز مطلبی بنویسم.ولی مواردی پیش آمد که نتوانم.در همان اولین روز مرداد ماه با خانمی که در جلسه اولیاءو مربیان با من آشنا شده بود راجع به ازدواج پسرش صحبت کردم. دوم ،یکی از دختران! تهران برایم تلفن زد و راجع به ادامه دوستی اش با مرد جوانی که همسر و به تازگی فرزندی دارد صحبت کرد که نمیدانم عاقبت به چه نتیجه رسید .راجع به نامه  یک دوست قدیم مطلبی نوشتم .و راجع به خلق سرشار شعرا و نویسندگان نیز یاد داشتی داشتم.
از عصبانیت نوشتم. و از  یک جلسه درس درباره ارتباط.در مجموع به نظر می رسد مرداد ماه با همه داغی طاقت فرسا بدک نبود.در اینماه یک هفته مرخصی بودم و سعی کردم به پسر کوچولویم برای استقلال یافتن کمک کنم مبادا از پرنده هایی که پرواز را به جوجه هایشان می آموزند کم داشته باشم.در اینماه دوری بیست و یک روزه از پسرم را پس از پانزده(همان روزا که او پیش مادرم میماند تا من در تهران دانشجو باشم) سال مجددا تجربه کردم. در اینماه سعی کردم نمونه یک انسان خوب باشم که ......
مادرم  را در اینماه مورد حمایت قرار دادم و در برابر دیابت مراقبت کردم.با برادرم و خانواده کوچولویش پیک نیک دلچسبی رفتیم. و محبت های خواهران همسرم را با پذیرایی صادقانه
جبران کردم.ماه خوب از نظر من یعنی همین.اگر می شد همه ماه های سال(هر دوازده ماه)
همین گونه بگذرد چی می شد؟ولی گویا این چنین ماه های خوب به واقع مطلوب بسیار محدود است.در این ماه با وجودیکه از وزنم کاسته شد ولی همچنان احساس نشاط  داشتم.
و امروز این ماه گذشت.گرچه به به نظر من بسیار خوب ولی تا غیب چه باشد.امیدوارم در درگاه خدا هم تلاش هایم مقبول واقع شده باشد.

خدایا خوشحال می شوم دوستان آشنایان و نزدیکان حتی دورتر از دایره تنگ وابستگانم دیگران نیز این چنین راضی باشند.به چه زبان دعا کنم که تو بپذیری؟