نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

سهم من ازین دنیا

دختری اومده بود پیش من.مث بارون بهار اشک می ریخت.
می گفت خانوم.این روزا پسرا همه یا معتادند یا....و یا....
پس ما با کی ازدواج کنیم؟
گفتم ازین غصه ها نخور
که
پسرا هم ازین نگرانیا دارن.
مطمئن باش
که هم پسر خوب واسه شما دختر خوبا و هم دختر خوب واسه اون پسر خوبا( سهمیه) باقی مونده.
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
خلایق هر چه لایق
خداوند برای افراد آلوده دامن یه سهمیه همانند خودش در سرنوشت گذاشته واسه افراد پاک دامن هم....
پس با توکل بر او
هیچ نگرانی به دل راه نده
کسی که خدایی داره
که سمیع و بصیر و علیمه
ازین جور غم و غصه ها نمی خوره
شما چی میگین؟
نظرات 3 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:19 ب.ظ http://ladan.persianblog.com/

این جور مواقع من اینقدر خدا رو دوســـــــــت دارم که نگو!!!

مجید جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 07:34 ق.ظ http://charvadeh.persianblog.com

سلام رضوان عزیز. به اون دختره بگو که واسه چی می خواد ازدواج کنه. لابد چون همه ازدواج می کنند!!!

رعنا پنج‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:03 ق.ظ

ترا خدا اینقدر از ازدواج نگو شما جوشبجث ثرید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد