نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

جواب به عزیز ناشناس

**

اگه بخوام اینجوری لحظه به لحظه گزارش کنم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.
همین قدر بگویم خیلی خوش گذشت و به دلیل ناتوانی مادر بزرگ در راه رفتن و......................و شلوغی جاده بوشهر پس از دیدن أثار تاریخی و خرید و زیارت پس از ۵ روز به شهر خود بازگشتیم.چقدر تفریح خوبی بود!چه مناظر قشنگی!چه راهنما های خوبی!و چقدر شلوغ و استقبال قشنگ مردم از گردشگری.
خدایا مسافران جاده ها را حفظ بفرما.من امسال تو راه هیچ تصادفی ندیدم.می گفتند ماشین های سنگین در جاده ها ممنوع اند تا روز سیزدهم
اگر سفر می روید سبک بروید خوش بگذره
+++++++++++++++++++++++++
خوب قسمتی از سفرنامه ات را که سر تا پا خصوصی و شخصی بود برایت تکرار کردم تا یک بار دیگر بخوانی و خودت را ملامت نمائی که چگونه ممکن هست در ایران بهم ریخته امروز که درهیچ زمینه اش سگ صاحابش را نمی شناسد بتو این قدر
خوش گذشته باشد و لذت برده باشی؟؟؟؟؟؟
کمبود ها درد سرها کثافت ها لات بازی ها نبودن امنیت فضولی و گردن کلفتی یک مشت بی پدر ولگرد گرانی و بد فروشی و کم فروشی و آزار و تحقیر و اذیت اونها که با کلفتی سیبلشان احساس گردن کلفتی میکنن - وحشت جاده ها . مرگ ومیر امسال ناشی از تصادفات - نبودن کمک های اولیه و بسیاری مشکلات و بدبختی های دیگر چشمان خواب یا بسته یا نابینای تو را باز نکردند تا اقلا احساس زنده بودن و آدم بودن بکنی و دست روی درد ها بگذاری و ناله ای بکنی تا شاید برای آنها که باید نوشته ات را بخوانند درسی باشد. تجربه ای حاصل کند ووووو.......۰
برای خودت برای وجودت برای نوشته هایت وبرای مردم ارزش و اعتبار قائل باش-- از حقوق ات که از دستت گرفته اند بگو واز زوری که برتو بعنوان یک زن روا میدارند بگو و نشان بده که زنده ای و دیگر حاضر به تو سری خوردن بیشتر نیستی
**************************************************
آهای
شما کی هستی؟
چی میگی؟
برای خودم و نوشته ام ارزش قائل باشم؟خب چطوری؟
تو فکر می کنی به من خوش نگذشته؟
چرا خوش گذشتن را با معیار خودم نمی سنجی و با معیار خودت می سنجی؟
اتفاقا اصلا شخصی نبود
علت خوشی من خدمت گذاری به اعضای خانواده ام بود .اونا که در راحتی بودند احساس خوبی داشتم.
من آدم با گذشتی هستم.
آدم با مادر شوهرش و خواهر شوهرش بره مسافرت قاعدتا نیاسد بهش خوش بگذره.
...اونم من
که متعجبم چرا مادر شوهر ها از عروس شون این قدر بدشون میاد شاید اگر پسرشان معشوقه ایی داشت این قدر بدشون نمی آمد.
از همون ایتدای راه به پسرشان متذکر شدند چنانچه من قبول مسئولیت نکرده بودم ابشون چیزی را جا نمی گذاشت
حالا من گذشت می کنم شما صدای منو در نیار بذار همانند کبک و مرغ خانگی دل خوش باشم.همسر من وقتی با خانواده اش باشه بهش خوش میگذره و دیدن لبخند دائمی او در جمع بچه خواهرای جوون و نو جووونش منو خوشحال کرده.چرا اینقدر تند رفتی؟والله آدم برای همه کارش باید از شما ها اجازه بگیره.آیا باید از شما کسب اجازه می کردم بعد می گفتم خنده های همسرم(با یاد کودکی های از دست رفته)منو شاد می کرد؟والله آنچه در ذهن شما از خوش گذرانی تداعی میشه دقبقا همان نیست که برای من تداعی میشه.تو باید بدانی آدمکا درک هاشون متفاوته.این کافر است که همه را به کیش خود پندارد و این کهنه چین است که هر چه تو چنته خودش است فکر می کند در چنته دیگران نیز از همان نوع است.خوشحالم که بدون اسم نظر دادی وگرنه هر کس بودی از آشنایان از چشمم می افتادی.منکه نمیگم سفر ها همه بی خطر است جاده ها همه امن است فروشنده ها  همه با انصافند .من فقط گفتم تو این دونه سفر من این چنین چیزا ندیدم.دنبال ما همه پسرای ورزشکار بلند بالا بودند ۶ پسر جوان و نوجوان و دو آقای جا افتاده آن چنان حصاری می توانند بسازند که مادر و خواهر و همسر پیر پاتال کم فروغ شان که هیچ ، اگر دختری ماهرو ماهوش هم همراه بود در امان بود.به چیزایی میگی ها.....
منکه نگفتم تو این سفر همه مثل دسته گل بودیم میگم من متوجه امر غیر عادیی نشدم.جالبه ها
منکه میدونم مردای افسار گسیخته ایی در اطراف ما خانوما آسایش را سلب کرده اند ولی محض رضای خدا من یه دونه هم ندیدم.علت ندیدنم شاید کوری باشد شاید دید مثبت باشد نمی دانم هر چه بود من ندیدم بابا جون.عجب گرفتاری شدیما!
منکه از جامعه مان خارج نیستم.من هم در بطن این جامعه با بسیاری سر و کار دارم ولی این دفعه چیزی ندیدم.قسم بخورم؟شاید هم چون ما تقریبا مهمان مسافران تهرانی مان بودیم.یه جوری که به کرامت ما بر نخوره سنگینی مخارج سفر را به دوش داشتند.به بهانه های مختلف ما را از پرداخت پیک معاف می کردند.خب ما که میدونیم عامل بسیاری بر خورد ها و در گیری ها در مسافرت به نحوه پرداخت پیک یا طفره رفتن از آن بر می گرده خب شاید پول حلال مشکلات بوده.به علاوه من بارها هم قبلا در همین جا از روابط خوب همسرم و خواهرش سخن گفته ام .این دوتا باهم کودکی هایی را می یالند که فقط با یک سال تفاوت سنی تقریبا یکسان گذرانده اند.با هم در رنج ها شریک بوده اند و حالا هم در شادی ها شریک اند.عجب از طرز تفکر بعضی آدما........خدایا ...آدم چی بگه؟
می خوای با صدای بلند یک بار دیگه بگم ابها الناس من درین سفر مهمان بودم و مهمانی که به نوعی هم صاحب خانه است و خوشحال است که میتونه خودش را سرپرست اردویی شبیه دوران دانشجویی اش تصور کنه.....عجبا!!!!!
آیا شما در کنار قسم حضرت عباس من دم خروسی را مشاهده فرمودید؟
چرا به خودت اجازه میدی در حلال بودن شادی من تشکیک کنی؟
تو مطمئنی خودت احساس عدم امنیت نداری؟
عزیز نازنینم
در این دنیای زشت
میشه یه گوشه(هر چند کوچیک هم)یه شادی قشنگ هم باشه.
اگرلاشه  سگ مرده ایی را دیدی هم  میتونی به دندان های ردیف و زیبای به جا مانده از اون لاشه متعفن دل خوش کنی.
دوست داری بگم چه مواقعی تو این سفر آزردگی داشتم؟
خب میگم
از همون ابتدای حرکت لجم گرفت چرا همه منتظرند تا من وسایل سفر را بر دارم.هی نق می زنند زود باش تند باش آفتاب پهن شد ولی هیچ کمک هم نمی کنندوانتظار دارند حتی وسایل شخصی شان را هم من جمع کنم.که آنچنان غریدم که نگو.
دوم بچه هایی که عزیزان منند و همه زندگیم را به عشق اونا میگذرونم مورد مواخذه قرار دادند .گفتم کوتاه بیام حتما نقش تربیتی والدانه است ان شا ءالله منظور دیگری نیست .در صورتیکه دقبقا متوجه هستم اضطراب سفر باعث ایجاد تنش شده و بچه ها هیچ گناهی ندارند.
سوم در همون ابتدای راه به دلیل جا گذاشتن به سری خرت و پرت مورد مواخذه قرار گرفتم که خودم را بی گناه می دونستم و اتمام حجت کردم اگر چنانچه رفتار های والدانه(نه بالغانه)ادامه یابد بر خورد هایی تند خواهم داشت.
......
.......
....
ولی وقتی جمع بزنم
و گذشت نشان دهم
باید بگویم
خوب بود
بد نبود
بدتر از این هم میتوانست باشد
در شرایط موجود
کاچی بهتر از هیچی است.
وگرنه شئون خودم را
بیش از اینا میدونم جانم
من هم متوجه هستم
که آدمایی تو کشور مون دارند
مسافرت هایی می روند
با شزایط.....
در اطرافیان می بینم
می شنوم
و متوجه هستم
اونا ما ها را به چشم کارگر های دون خود می نگرند
که باید حجم کارها را انجام بدیم
با حقوق بخور نمیر
تا آنان.......
با حقوق....
.و امکانات....
ببین چرا آینه را به دست من زشت میدی
تا از احساس خوب زیبا بودن
خارجم کنی
فقط با این استدلال
که
خوب نیس چشمها را به واقعیت ببندم
چون این کار کبک است نه کار آدم

********************************************** 
نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 07:46 ب.ظ

ولی وقتی جمع بزنم
و گذشت نشان دهم
باید بگویم
خوب بود
بد نبود
بدتر از این هم میتوانست باشد
در شرایط موجود*
کاچی بهتر از هیچی است.
وگرنه شئون خودم را
بیش از اینا میدونم جانم*
من هم متوجه هستم
که آدمایی تو کشور مون دارند
مسافرت هایی می روند
با شزایط.....
در اطرافیان می بینم
می شنوم
و متوجه هستم
اونا ما ها را به چشم کارگر های دون خود می نگرند*
که باید حجم کارها را انجام بدیم
با حقوق بخور نمیر*
تا آنان.......*
با حقوق....*
.و امکانات....*
ببین چرا آینه را به دست من زشت میدی
تا از احساس خوب زیبا بودن
خارجم کنی
فقط با این استدلال
که
خوب نیس چشمها را به واقعیت ببندم
چون این کار کبک است نه کار آدم

؟؟؟؟

رضا سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:07 ب.ظ

جواب ابلهان خاموشی است. ولی لازمه جواب بعضی ها را هم داد. ولی همیشه هم لازم نیست . مثل الان.

ایشون از دوستان هستند.این ضرب المثل تدافعی را من برایشان به کار نمی برم.

** چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:37 ق.ظ

کی و چه وقت(ما) مردم یاد میگیریم که اگر کسی آمد و انتقادی برحرف ونظر ماداشت میتواند حسن نیت داشته باشد و کی یاد میگیریم که تحمل وتبادل افکار و ارائه نظرات کار مردان و زنان فرهیخته و فهمیده هست؟۰
تعریف داستان سفر نوروزی شما وقتی در چار چوب خانواده مطرح گردد بهیچ کس مربوط نمیشود اما هنگامی که در معرض عموم قرار میگیرد عقل و شعور و کمال حکم میکند تا راوی داستان دست از (خاله و خان باجی بازی) بردارد و ازفرصت بهره بگیرد و بحکم وظیفه انسانی و آدمی اش نوع نگاهش را به مسائل دور وبر خود تعمیم بدهد و از آنچه که بعنوان (حق خورده اش) وسیله یک مشت فرصت طلب بوجود آمده است انتقاد کند و اگر توانست ارائه نظر نماید.
آدم همین قدر که سر سفره دائی و عمه و خاله نشست و خورد و تعریف کرد معنایش خوش گذشتن در سفری است که در میان راهش(آنهم راه شیراز و تخت جمشید) یک آبریزگاه عمومی قابل استفاده (انسان) وجود نداشته باشد و زن و بچه مردم تا رسیدن به نهار و یا شام خاله جان و دائی جان با هزار بدبختی و کثافت کاری و زشت رفتاری ناچاری مواجه باشد؟؟
هدف من از صرف وقتی که دراینجا داشتم نوع بارز هموطنی و حسن نیت و اخلاق مقبول ایرانی است۰ وگرنه شما که حلوا خیر نکرده بودید!!. توصیه میکنم سعی کنید برای خودتان علیرغم اطاعت کور کورانه ای که دارید اعاده حقوق کنید و حتما برای (خوشی) های بعدی و نه (اجبار) ها در برابر مرد سالاران خواستار حقوق مساوی خود باشید و بالای غیرت یک بار هم که شده نه خودتان را و نه امثال مرا فریب ندهید.۰
(مدرک این ادعا) به گفته خودتان در یادداشت تان آمده است۰
درباره نام افراد و آشنائی آنها با شما نیز دارید خودتان را گول میزنید! من میتوانستم خودم را به خلاف هر طور که مایل بودم با هر اسم معرفی کنم- این چه کمکی بشما میکند؟ مطالب و نظرات و بالاتر از همه حسن نیت و صرف وقتی که شده است باید قابل تحسین و تشکر شما باشد۰۰۰۰۰۰

سلام.میگم اینجا را مناسب بحث نمی دانم پس لطفا برای ادامه بحث به آدرس زیر مراجعه کنید.

رضا چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:05 ق.ظ


در نوشته شما سادگی/ و در پاسخ (**) یک دنیا (صداقت) می بینم۰
یه خورده بیشتربه دور وبر خودتون توجه کنین؟!

این از نظر لطف شماست

امپراطور سرزمین یخ ها چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:36 ب.ظ http://ice-man.persianblog.com

جناب ناشناس شما اصلا بی خود کردین انتقاد کردی اگه مردی و خیلی منتقدی لطف میکردین یه نام و نشونی از خودتون میذاشتین تا همه بتونن جوابتونو بدن ..میتونستین نخونین نوشته ها رو کسی شما رو مجبور نکرده ..حالا خوندی نباید بیای به سبک نوشتن ایراد بگیری ..کی میخوای یاد بگیری؟

جناب امپراتور شما را با مهمانان ملک ما چکار است؟

** چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:17 ب.ظ

امثال این (امپراتور) حقشان هست که از یک مشت روضه خوان تو سری بخورن و مرتب توهین و تحقیر بشن.۰
بچه چون اولا در کلام نشون بده که آدمی و ادب سرت میشه!
دوما انتقاد من حتی از دید نابینا ها هم نشانگر حسن نیت و دوستی هست. تو اصلا نتونستی بفهمی که من چی نوشته وچی گفته ام.... سبک نوشتن کدومه . اخه خواستی یک روز احساس زنده بودن بکنی باید یاد بگیری که آزادانه اظهار نظر کنی و بگوئی و بشنوی--- وگرنه آخوند همچنان مانند امروز توی سرت میزند و سوسول صدایت میکند۰
درک میکنی چی گفتم؟؟ نه۰۰۰

سلام جانم.ایشون هم مثل خود شما......

عبوری چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:24 ب.ظ

آخه شما که امضاء خودت را بهشت گذاشته ای و اون شخصی که امپراتور گذاشته و معلومه که هنوز پشت لبش درست و حسابی سبز نشده هیچ از خودتون می پرسید پس این صفحه نظرات پائین هر مطلب و موضوع که نوشته میشود برای چی و برای کیست؟؟؟؟؟؟
من اگر جای شما بودم بجای نشان دادن ضعف فکری ام- اول به نظرات دیگران گوش میدادم و بعد ازاینکه وقت صرف کرده و در بحث شما شرکت نموده اند سپاسگزاری میکنم و دست آخر
فکرم را بکار می اندازم و دقت میکنم و انتقاد ها را گوش میدهم و نسبت بآنها اگر جوابی داده باشم. محترمانه پاسخ میدهم.... کاری نکنید که آدم برای همیشه از رفتار کودکانه شما پشیمان بشود احساس انگار نه انگاری بکند۰

گویا بحث کردن را دوست دارید موضوع را در اینجا
http://www.bahs2bahs.com
طرح کنید و ادامه بحث دهید.نازنین جان..

** پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:42 ق.ظ

اشتباه / همین یک مرتبه کافیست۰ بعضی ها قابلیت گفتگو ندارند - شما اگر التماس هم بکنید محال است بار دیگر یک کلام با شما تبادل نظر کنم۰ شما هم بجای وب لاگ بهتره بری مثل سالهای همه عمرت پای منبر ملا ها بشینی و تو سری خوردن از سبیل کلفت ها را جزو افتخارات اسلامی ات بدانی!۰
تو را چه باین که از (فروغ ها) و از (ژاندارک) ها بدانی. برای تو مهم طرز پختن آش و پلوست۰ این را از فهم و از برداشت و از ظرفیت و از پاسخ گوئی ات میشود فهمید۰

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد