نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

گزارشی کوتاه از سفری دلچسب

مدت ۳و نیم سال بود سفر رفتن را تجربه نکرده بودم و در خود نیازی به سفر هم نمی دیدم. همه اش هم تقصیر این اینترنت بود که ساعات بیکاری منو به خودش اختصاص داده بود.پسر کوچولوی ناز من ازین قضیه سخت در رنج بود.او دوست داشت به اتفاق مامان و باباش سفر بره.و الحق چه پسر خوب و خوش سفریست .من طبق معمول هر ساله پیشنهاد سفر را دادم و خودم را کنار کشیدم ولی این دفعه همه اونو جدی گرفتند و من بدون آمادگی سر ساعت ۹ صبح سوار بر اتوموبیل شخصی مان شدم و رفتم.خوب مقصد معلوم بود خانه خواهر گرامی همسر اونهم در شهر تهران. سبک بار راهی سفر شدیم.بر خلاف همیشه که واسه خودنمایی نزد همسر م ،(که خیلی مدیر و مدبر هستم )به کوچکترین نیاز مندی های سفر هم توجه می کردم این دفعه حتی ظرف آب هم با خودم بر نداشتم به طوریکه ایشان در طول راه جایی ایستاد هم چایی نوش جان کردیم و هم آب را در بطر های آماده خریداری فرمود.در طول راه کمتر با هم حرف می زدیم ولی حضور در کنار هم خودش جالب بود پسرک زیبای من رو صندلی عقب می خوابید و پا میشد و می نشست و با هدفون به موسیقی مورد علاقه اش گوش میداد . همسر گرامی هم که اولین بار بود با اتو موبیل جدیدمان مسافرت می رفت کاملا متوجه جاده بود .سرعت بالای اتوموبیل مرا سر شوق آورده بود.در بین راه یکی دو جا بیشتر نه ایستادیم و من محو تماشای وسعت دشت و تلاقی افق با فراسوی دشت بودم.آ(ثار صنع پروردگار همیشه برایم خاطره انگیز بوده).تبسم شیرین و نگاه تحسین آمیز هر از چند گاه همسرم مرا دچار این اشتباه می کرد که حتما خیلی چنگ به دل می زنم و این تفکر مثبت مرا خشنود می ساخت.البته با اطمینان می شود گفت که او به جهت دیدن خواهرش این قدر خوشحال بود ولی او عادت دارد درین گونه مواقع مرا با لبخندی ملیح تحویل بگیرد و قرین شادی کند.سفر تهران بدین جهت برای من جالب است که این خواهر و برادر برای موفق شدن به دیدار همدیگر ،هر کدام به نوعی منو تحویل میگیرند تربیت خانوادگی شان طوریست که حاضرند.......بگذریم .(بر خلاف اخلاق من ،به تو صیه مادرشان گاهی از درد نا علاجی به ....گربه میگن خانم باجی )هه هه .بیشتر نگم بهتره.خلاصه پذیرایی خوب خواهر گرامی همسر و خانواده محترم شان و حتی اقوام مهربان و صمیمی همسرشان مدت ۴ روز خوب را برای من رقم زد.در تهران توانستم به بازدید بلاگر الو آخر دنیا و رها بروم و در مدت یک ساعت ملاقاتی که با آنها داشتم لحظاتی خوب را تجربه کنم.امیدوارم سفر بعدی به مقصد چاه بهار باشد و موفق به دیدار بلاگر :گل بی خار شویم.
نظرات 7 + ارسال نظر
ممد آقا شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:47 ق.ظ http://khiarshoor.com

موفق به ديدار بلاگر :گل بی خار شويم.
ازین که از حروف کلمه خیارشور استفاده کردی سپاسگذاریم خیلی!! ؛-) سفر خوشی رو برات آروزومندیم.. اتفاقا منم تازه از سفر یک ماهه ام از ایران برگشتم

کیوان شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:07 ب.ظ http://shoma.blogsky.com

اغر بخیر !!!

رضا شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 07:36 ب.ظ http://ladan.persianblog.com

ای جای من خالی بود. آخه یادم رفت بپرسم کجا میتینگ برگزار میشه.

حسین یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:15 ق.ظ http://hlovesn.blogspot.com

سفر باید کرد...

کیان یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:18 ب.ظ http://www.tardidha.blogsky.com

سفر به قصد رهایی ز قید اندوه است
سفر کنیم
سفر
ابتدای بیداری است...

امپراطور سرزمین یخها دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 01:10 ب.ظ http://ice-man.persianblog.com

سلام ملکه ما .........در جای جدید مدت زیادی است که منتظر دیدار شما هستیم .در ضمن همیشه زندگی در سفر با خوشی و خرمی فراوان باشید ...همچی

لیدا پنج‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:40 ب.ظ http://gilda

سلام..............امیدوارم خوش گذشته باشه و شنیدم که خیلی خوب بوده.چرا منو یادت رفت که بگی یه روزی هم برم پیش لیدا دیدی هر آنکه از دیده رود از دل برود.همه منو فراموش کردن از جمله.............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد