نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

ملخک

سلام
ایندفعه بهتون نگفتم که دارم می رم بیهوش بشم مبادا دوباره بیام و بگم نشد و شما فکر کنید می خوام خودم را لوس کنم ولی خب این بار ملخک نتونست بجهد . به خاطر مشکلی که مدتی بود گریبانم را سخت می فشرد رفتم زیر بیهوشی .چه تجربه شیرین و با مزه ایی بود!پس از دو ساعت که بهوش آمده بودم فکر کردم دقایقی بیش نبوده ولیکن....
با استشاق گاز هالوتان و تزریق آمپول نسدونال بیهوش شده بودم منکه غرق در رئیاهای شیرین بودم و نفهمیدم چه عملیات پرخاشگرانه ایی از قبیل برش /تراش /تزریق عضلانی بر رویم انجام شده فقط شنیدم میگویند این بیمار به هوش است می تونید او را به بخش منتقل کنید قادر با بیان هیچ کلامی نبودم ولی فقط گوشم می شنید هیچ جایم درد نمی کرد . حتی موقع انتقال ام از روی برانکارد اتاق عمل به برانکارد بخش از خودم قدرت هیچ حرکتی نداشتم مانند یه شئ و با کمکی اندک از خودم انتقال ام دادند موقع انتقال یافتن ام به آسانسور آرنجم به دیواره ورودی آسانسور بر خورد کرد ولی ادراک درد نداشتم .
تا به بخش رسیدم یک اتاق زیبا و تمیز را دوستم نسرین آب و جارو کرده در اختیارم گذاشت با یک تلفن و دوباره خواب و رویاهای شیرین. تازه فهمیدم دو ساعت بوده عمل شروع شده تا حالا که تو بخش هستم از ۹ تا ۱۱ صبح و دوباره تا ساعت ۱۲ و نیم خواب
چقدر بر خورد خوب پرسنل بخش جراحی و پس از آن اتاق عمل و حتی دانشجویانم که تکنسین اتاق عمل و بیهوشی بودند به من اطمینان خاطر بخشیده بود و بعد خانم دکتر تاج ...........که از دانشجویان پزشکی دوران  دانشجویی و    جوانی  ام  بود.خانم دکتر اومد تو اتاق عمل و به پرسنل گفت می دونید ایشون از همکاران خودتونه هر گلی زدید به سر خودتون زدید .مسئول اتاق عمل گفت ایشون سرورما و مربی دانشکده هستند .گفتم خواهش میکنم شرمنده نفرمایید .مسئول اتاق عمل به تکنسین ها گفت هرکی هوای ایشون را داشته باشه نمره خوب خودش را تضمین کرده و .......
خب تفاوت از زمین هست تا آسمان نوع تحویل گرفتن.
حالا میتونم به همه کسانی که از بیهوش شدن می ترسند اطمینان بدم به شزطی که به هوش بیایید هیچ نترسید.
وقتی همسر داداشم فهمید من از اتاق بیهوشی برگشته ام گریه می کرد می گفت تو چقدر مظلومی بابا می خواستی منو صدا برنی بیام کنارت باشم آدم تو این مواقع کسی را می خواد که دلداری اش بده .گفتم آخه همه بچه ها و پرسنل آشنایان بودند من کجام مظلومه؟
داداشم کلافه ام کرد از بس زنگ زد و گفت چه کاری از دست من ساخته است .طقلک مامانم تو سر زنان و گریه کنان تو یه بیمارستان دیگه دنبالم رفته بود گشته بود .بی خبر از همه وصیت هام را به همسرم کردم با پسر بزرگم خداحافظی آخر را کردم و رفتم.مامان اعتراض داشت چرا بهش نگفته ام و رفتم تو اتاق عمل.گفتم مامان بخدا دیگه خسته شده بودم به علاوه طاقت نداشتم بی تاب دو ساعت سخت را طی کنی .گفت حالا خوب شد که اشتباها رفتم بیمارستانی دیگه .
حب گویا این بار هم ملخک جست.از بیهوشی را نمیگم از مردن را میگم.
ولی شب آخر داشتم با خودم فکر میکردم چرا از همسرم رضایت عمل میگیرند باید از پسرام و مامانم و برادران ام و دانشجویانم و دوستان اینترنتی ام هم اجازه بگیرند .چطور سر نوشت مرگ و زندگی من فقط تو دستای همسرمه.
بهش گفتم ممکنه بر نگردم حلال کن.گفت نترس من ازین نوع خوش شانسی ها بی نصیب ام.گفتم:بعد از من مبادا ازدواج کنی گفت باشه چند صباحی
گفتم نکنه بعد از من با فرد زیبایی ازدواج کنی ها کفت حالا تو .....من قول میدم.
دلم به درد اومده این قانون زضایت از همسر فقط برای جلوگیری از ادعای خسارت مرد است و بس.
نظرات 3 + ارسال نظر
کیوان یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:36 ق.ظ http://shoma.blogsky.com

هم رو خوندم امیدوارم که هر چه زودتر بهبودی حاصل شود.

ممنون از اظهار لطف تان

دایره یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:39 ب.ظ http://dayereh.blogspot.com

سلام... منم حمید دایره٬ این مدت همش منتظر بودم صفحه رو Update کنید٬ دلم واقعاً خیلی شور میزد. آخه یه هو همه جا ساکت شده بود. درد کشیدید بعد از بیهوشی؟ انشالله که کاملاً رفع کسالت شده الان. واقعاً خوشحالم از اینکه سالم و سرحال در بین خودمون میبینمتون. همیشه فکر میکردم همه آدمها از زمان رفتن خودشون خبر دارن. ولی انگار اینجورام نیست... دیگه بی خبر بای بای نداریم! خب؟ موفّق باشید.

سلام حمید رضا دایره .چی شده شما تعطیل کرده اید؟کرکره ها را پایین کشیده اید؟از اظهار محبت و لطف تان ممنون

امپراطووووووور یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:19 ب.ظ http://empratoor.persianblog.com

سلام ....ببخشید ولی چند روز بلوگ اسپات فیلتر شده بود نمیتونستم بیام ......

سلام اهپراطور مملکت گلها
دیدید عاقبت از بس نالیدم چه بر سرمان آمد.باید اسم وبلاگ را از نچاق بر گردانم به چاق(سلامت)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد