نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

انتخابات با یاری جستن از مباحث روان شناسی اجتماعی

دانشجوها به جای گوش دادن درس میخوان بحث سیاسی کنند اجازه ترکتازی به دانشجویان نمیدم فریاد اعتراض شون بلند میشه که ما نمی تونیم آروم بگیریم و به درس گوش کنیم میگم از کلاس خارج شوید تا من درس را شروع کنم میگن پس همه مون می ریم میگم بفرمایید از همه غایب های امروز سه(۳) نمره کسر میکنم 

همه سر جاها می نشینند صدای تک کلاس هم خاموش میشه و من درس را شروع میکنم 

روش های ارزیابی شخصیت 

به دخترک تک صدای بقرار میگم سوآل 

به چه روش می شود فهمید خواستگار یه دختر به درد زندگی میخوره یانه؟ 

میگه من میخوام مطالعات سیاسی خود را در کلاس ارائه دهم شما وارد بحث ازدواج دخترا می شوید؟ 

میگم قبول 

تو چطور از بین چهار تا کاندیدا متوجه می شوی اصلح کدام است؟ 

میگه خودم که میخوام به موسوی رای بدم فقط اجازه میخواهم محاسن او را بشمارم 

میگم به شرطی اجازه میدم که همزمامن معایب او را هم بشماری  

میگه او عیبی ندارد 

میگم گل بی عیب خداست 

اگر در دیده مجنون نشینی به جز از خوبی لیلی نبینی 

میگه بر عکسش چی؟ 

میگم با استناد به شعر سعدی بر عکس اش را هم میگم 

چشم بد اندیش که برکنده باد 

عیب نماید هنرش در نظر 

میگه بفرمایید اینجا کلاس ادبیات است نه کلاس روان شناسی 

میگم شعرای کشور تو حکیم بوده اند معلم اخلاق بوده اند و اگر به خودتان زحمت دهید اشعارشان را حفظ کنید در گفتگو . قضاوت به کارتان می آید  

میگه خانوم شما امروز منو بهم ریختید بهتره سوآلات تان را از دیگر دانشجوها بپرسید من ترجیح میدم شنونده باشم تا اعصابم آرام باشد  

میگم جالبه دانشجوی جوان به این زودی از کوره در میرود؟شور انتخاباتی که دارید شعور انتخاباتی هم داشته باشید این میدان برای تقویت قدرت مباحثه فراهم شده اگر من و شما امروز بر سر اینکه چه کسی در آینده قراره رئیس جمهورمان شود از هم مکدر شویم که فردای انتخاباتی شهر برای زندگی مان هوای تنفس نخواهد داشت تحمل مخالفین را باید داشته باشیم قبول میکنم سخته و من خودم پس از مدتها ممارست هنوز اندر خم یک کوچه ام ولی باید سعی مان را بکنیم 

بحث شیرین ارزیابی شخصیت شروع می شود و به مدت یک ساعت و نیم فقط حرف می زنم و بچه ها چه خوشحال و شادند که آخرین جلسه درس روان شناسی اینقدر به کار می آید .یکی از دانشجوها اجازه میخواهد برود بیرون آبی به صورت بزند چون کلاس گرم است وقتی باز میگردد جعبه شکلات تو دستاشه و همه ابراز شادی می کنند کلاس به ÷ایان می رسد و من در حالی عازم خانه می شوم که از کار هشت ساعته خسته ام 

به خانه میرسم فقط آرزو می کنم اجازه دهند نیم ساعت بخوابمک بعد برویم دیدن نوزاد تازه به دنیا آمده زهرا خانوم (به نام سارینا بیست روزه) 

 

پنوشت با تاخیر 

از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است

دیروز رفتیم مرکز مدرس (مرکز نگه داری بیماران مزمن روانی).تو فضای زیبای بیمارستان که درختانی سر به فلک کشیده و زمین رنگانگ از گل و چمن بود ساختمان هایی برای نگه داری از بیماران وجود داشت بیماران روانی که ظاهر اسفناکی داشتند در فضای بیمارستان در زیر درختان لمیده بودند راه می رفتند خوابیده بودند و منتظر گذشت ساعات صبح تا به موقع ناهار برسند .اتاق موسیقی درمانی بیماران مجهز به یک ارگ بود و بیماران(هجده نفر)برای اجرای همخوانی گرد هم جمع شده بودند ولیکن بدون هیچ انگیزه دانشجویان را استقبال کردند چهل و شش دانشجو به همراه خانم مهرابی و آقای نوری مراهمراهی می کردند.بعد از دیدن بخش های جدید و قدیم بیمارستان راه بازگشت را تا داشگاه در حالی طی کردیم که در چشمان دختران جوان اشک حلقه زده بود گویی اندوه و ارعاب هر دو دانشجویان را در بر گرفته بود.مدتها از دوران دانشجویی ام گذشته بود بیست و شش سال پیش در همین بخش بیمارانی آفتاب سوخته باعث احساس درد و غم ساخته بودند. 

بیماران التماس می کردند پول برای خرید سیگار بدهیم.فقط هم بستنی و سیگار دوست داشتند.