نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

خواهش های مامان قبل از رفتن به سفر آمریکاش

روزه گرفتن تو مللکت ایران یه صفایی دیگه داره.اینجا دم اذان مغرب همسایه ها واسه ات آش گرم میارند تو کوچه خرما تعارفت میکنند و تو صف نماز جماعت مسجد حلوا میخوری.اینجا سحر ها با صدای مناجات تلویزیون همسایه ات بیدار میشی و از ماذنه مساجد صدای اذان را در هر مغرب و سحر می شنوی.تو را خدا کمکم کنید ماه رمضان ایران باشم بعد میرم اونجا پیش پسرام 

حلول ماه رمضان

اول اینا را بخونید

خبر داشتم که قراره روز کلوخ اندازان برویم چادگان.مطمئن نبودم بریم.وقتی دیدم پسر کوچولویم دوست داره بریم از عروس گلم سوآل کردم میتواند با ما بیاید ؟وقتی متوجه شدم او و پسر بزرگم برای آمدن مشکل ندارند مصمم شدم هر جور شده بریم و تو جمع فامیل محترم همسر باشیم سه برادر و یک خواهر با خانواده هاشون تو یه ویلا جمع شدند و آخرین روز قبل ماه رمضان را به پر خوری و خنده و شادی پرداختند .دیدن مناظر دهکده ویلایی چادگان و قایقرانی و حضور در جمع صمیمانه باعث نشاط فراوان در من شد.هنوز سونوگرافی نشده ام تا محرز بشه اون توده سفت داخل سینه چپ بی خطر است امروز یه سونوگرافی دلم را یه دل میکنه پارسال این موقع من روزه نبودم بلکه بستری در بخش جراحی بودم و تموم ماه رمضان بستری در خانه

امسال اولین سحر ماه رمضان از خدا خواستم توفیق عبادت درین ماه را نصیبم کند.

و چه جالب وب ابی نازنین که بیست راه کار در باره تغذیه ماه رمضان لینک داشت.

ده نکته ای را که موج

موج هم

حیف که مقدور نیست شما را در مهمانی ببینم ولی این روزا چند تا مهمونی داشتیم که جای شما خالی بود

دیروز به طور اتفاقی مریم را دیدم .مریم دوست دوران نه ساله از نه تا هجده سالگیم بود که با هم کلی خاطرات داشتیم.رفته بودم سس بخرم برای شام شب که مهمان داشتیم.خدا را شکر که به ذهنم رسید پیاده شوم و از این سوپر بخصوص سس بخرم وگرنه من چگونه مریم را می یافتم اول غرق بوسه اش کردم و بعد بردیشم رساندیم خانه مامانش تو خیابان میر تا آدرس خونه مامانش را یاد بگیرم و دیگه مریم گمشده من نباشه.چه مادر نازنینی داشت و داره.مریم اومده بود اصفهان سری به مادرش بزنه آدرس خونه اش تو تهران را هم داد دو تا دخترش را هم غرق بوسه کردم.همه خریدار های او سوپر فککر می کردند من دیوانه شده ام شایدم از شادی دیوانه شده بود هی می بوسیدمش و بعد  نگاش می کردم و دوباره از اول همین سیکل تکرار میشد

خدای بزرگ مریم چقدر مسن شده بود یعنی منم؟اون دختر هجده ساله شادب و بی خیال افسرده به نظر می رسید همسر پولدار تهرانی چه بر سرش آورده بود ؟امروز قراره برم تو پارک کنار رودخانه با هم ساعت ها بنشینیم و همدیگر را تماشا کنیم و حرف بزنیم تا سر فرصت که خانواده ها آماده دیدار هم شوند

tasmim e kobra

سلام من

به

شمایی که مینویسید

بر سر آنم که گر ز دست بر آید

دست به کاری زنم که غصه سر آید


راستی شما بر سر چی هستید؟

منظورم اینه چه تصمیمی دارید؟

تصمیم بگیرید که از امروز تو وبلاگ من که در خدمت شماست اظهار نظر کنید اینجوری منو کلی خوشحال میکنید

ببخشید که به خودم اجازه دادم تو تصمیمات تون دخالت کنم

ولی خیلی مایلم بدانم شما مصمم شده اید چه کنید

میشه من نیز در جریان قرار بگیرم؟

شما خوانندگان این وبلاگ برای من زندگی هستید.

میدونید؟شاید از سر بیکاری یه قدمی رنجه کرده باشید و اومده باشید اینجا

ولی جای پای شما دم در وبلاگم منو غرق شادی میکنه

میگم چقدر خوشحالم که جای پاتون باقی میمونه هرچند ساکت میگذرید

من از قدیم وقتی بچه بودم رو سکوی در خونه مون می نشستم و رهگذران را تماشا میکردم بعد هم میرفتم عصرونه میخوردم شب با خیال راحت سر رو زمین میذاشتم و میخوابیدم

چرا اینقدر شما رهگذرا را دوست دارم

انگاری با خودتان بویی از بهشت میارید

میگم نکنه بخیل باشید و تا بفهمید من اینقدر دوست تان دارم این لطف را از من دریغ کنید؟

یه ضرب المثل معروفی هست میگه .....نه ببخشید کمی بی تربیتی است نمیشه بگم

آخه شما ها مودب و محترمید ازین ضرب امثل ها که من بلدم خوش تان نمیاد ممکنه برنجید و بگین این لایق .....

داشتم چی می گفتم؟

آهان راجع به تصمیم گیری

من تصمیم گرفته ام هر روز یه نفر را تو خونه ام ناهار بدم و بعد قصه زندگیش را تو دفترم یاد داشت کنم

اولین نفر هم فرشته خواهر منیره است

همون که برایتان گفتم دخترش سر جلسه کنکور نشست و بعد به خاطر مشکل تنفسی راهی بیمارستان شد و الان چهل و اندی روز است دیگه تو خونه مامانش اینا نیست

ببخشید اشک چشم تان را در آوردم

نمی دونم چرا من هر وقت میام حرف بزنم باید یه اشکال و ایرادی داشته باشه و باعث فراری دادن شما بشه

اصلا بهتره سکوت کنم تا شما بیایید و من تماشاتون کنم

میگم این حسن را که به شما داد؟که من محو تماشاش هستم؟

اوا ببخشید مامانم داره صدا میزنه دختر تو کجایی؟اینجوری مهمون دعوت میکنن؟برم تا عصبانی نشده باهاش صبحانه بخورم بعد میام مفصل می بینم تون