نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

سمینار علمی دانشجویان ترم آخر دانشکده

امروز سمینار دانشجوییه و یکی از دانشجویان شرکت کننده در سمینار به نام زهرا ملکی پوستر تهیه کرده تا یک مورد بیمار اسکیزو فرنی را معرفی کنه.اسم منو به عنوان استاد راهنماش قرار داده.البته روح من خبر نداره که ایشون را راهنمایی کردم که خودم خبر ندارم.ولیکن یادمه تو بخش دانشجوی من بود و من از بیماری اسکیزو فرنی خیلی مطالب گفتم.بعضی دانشجو ها عجب با معرفتن!خودشان همه کار میکنند و ما را هم

باید برم این پوستر نصب شده بر ...نمایشگاه پوستر ها را نگاه کنم.در سمینار دانشجویی موارد نایاب بیماری ها را معرفی میکنند .و دانشجویانی سخنرانی دارند .موس الرضایی یه پسر دانشجوست که هم سخنرانی داره هم پوستر و اگر اجازه میدادند هر پانزده سخنرانی را هم به عهده میگرفت .تو پرستار نادر پسریست این پسر.پر تلاش،کوشا،تحلیلگر و موفق

گزارش این سمینار جوجه های ناز پرستاری را برایتان می آورم

بعضی دانشجویان از من یه سوآلی را همیشه دارند.

خانم اگر جسارت نباشه میشه بگین چگونه با همسرتان آشنا شدید؟

زندگی خانوادگی تون چطوره؟مسلم است جواب دادن به چنین سوآل دانشجویان یعنی از زندگی خصوصی گفتن و برای یک معلم که باید الگو باشد صحیح نیست.ولی اینکه این سوآل برای دانشجویان یا خواننده های وبلاگ مون پیش بیاید عجیب نیست.ما همه کسانی را که می پسندیم از هر لحاظ مورد بررسی قرار میدیم به قول پرسنل پرستاری بیمارستان همه چیزشون را چک می کنیم مبادا به تکیه گاهی سست تکیه کنیم.از آنجا که پاسخ دادن به اینگونه سوآلات بدون اجازه همسرمان صحیح نیست اکثر ماها از پاسخ دادن طفره می رویم ولیکن همیشه تو زندگی سعی کرده ام طوری رفتار کنم که خجل نباشم.

دیروز همسرم داشت به پسرش میگفت این مامانت این جوری(و نشون میداد)رویش را میگرفت مبادا کسی ببیندش.

و پسرم میخنده میگه مامان من هم یه دختری...........ومن میگم هر گردی گردو نیست پسرم.

به دانشجویان میگم این سوآلات جنبه فضولی داره سعی کنید احترام خودتان را نگه دارید و پرسش نکنید ولیکن برای خودم هم چنین سوآلاتی پیش میاد.آیا آدمایی را که می شناسیم ازشون در این باره سوآل کردیم؟و یا تحقیقاتی درباره شون انجام دادیم؟این خیلی مهمه.آدما موقع ازدواج شون چگونه انتخاب کرده اند.و کدامین نوع  انتخاب کردن را باید پیروی کنیم؟آیا خود طرحی نو در آندازیم؟مثلا ما یه دوستی  داریم که واسه شادی دل مامانش با فرزند خاله اش ازدواج کرده و الان هم هیچ گلایه و شکایتی از همسرش نداره فقط فرزندشان مبتلا به یک بیماری ارثی شده که خودش به شدت رد میکنه.یه دوست ما بنا به مصلحت خانوادگی شون برای رخ دادن یه واقعه که ذائقه خانواده را عوض کنه ازدواج کرده.یه دوست دیگر مان چون میخواسته از گذراندن طرح نیروی انسانی معاف شود و پیش دل مامان جونش بماند به اولین خواستگارش جواب داده.یکی دیگر از دوستان مون به این دلیل ازدواج کرده که اگر بخواد صبر کنه سبک سنگین کنه سد راه خواهر برادران دیگه اش میشه و ممکنه چیزهایی را که میخواد به دست بیاره یه چیزای مهم تر را از دست میده.یه دوست ما به این دلیل ازدواج کرد با مردی پانزده سال  مسن تر که دنبال همسر پزشک اونم رئیس دانشگاه می گشت.یکی دیگه چون خواب نما شده بود که چنین مردی فردا برای خواستگاری تو میاد یکی دیگه چون سال ها با پسر عموی جوان خود حرف زده بود و با هم برنامه آینده زندگی شون را ترسیم کرده بودندبه تعداد سر انگشتان دست(اثر انگشت که متفاوته )شکل انتخاب همسر وجود داره

راستی شما چه معیار هایی برای ازدواج تان داشتید؟

و چگونه با همسرتان آشنا شدین؟

اینو بخونید

ادامه مطلب ...

به لطف خدا

 

تغییر مودداده ام.ببخشید تغییر خلق منظورمه.

نوسان خلق در طول سال، در طول ماه، در طول هفته، در طول روز و در طی ساعات روز یه چیز طبیعیه.

امروز خوبم

علتش بر من نیز روشن نیست.

وقتی دیروز رفتم مطب خانم دکتر، پیر زن و پیر مردایی را دیدم که علاوه بر بیماری ،فرتوت و ناتوان هم بودند .به خودم هی زدم که؛ خودت را مباز؛ اینا را ببین که شرایطی به مراتب بدتر از تو دارند .برگشتن به خانه همان و کاملا بهبود یافتن همان .

روانم که بهبود یافت جسمم هم تبعیت کرد و

 حالا خوبم

شرمنده اگر شما را شریک درد و رنج هایی کردم که احساس میکردم.

دعاهای شما اثر بخشی داشته .مطمئنم دعای خیر بی اثر نیست.

دیشب خونه مامان بودم که

همسر برادرم اومد و سخن هایی رد و بدل شد به جز از مسائل بیماری و ....

بچه ها شیرین زبونی کردند شیطنت برادر زاده ها برام جالب بود.

مامان غذای خوشمزه ایی تدارک دیده بودند که گویا اثر شادی بخش داشته.

امروز با حال مساعد تری از خواب بیدار شدم.امیدوارم از اخبار خوب دور و بر شما را بی نصیب نگذارم

 

دارم غر غر می کنم.

حوصله ام سر رفته.

بدنم درد میکنه.

میخوام حالم خوب باشه و فراموش کنم تن هم دارم.

میخوام پرواز کنم اون بالا ها.

از نشستن رو زمین مث مرغ خانگی خسته شده ام.

از دانشجوها دور افتادم.

میترسم پریدن فراموشم بشه.

دوست ندارم مث روباه شل باشم.

   صبرم تموم شده.

           میخوام سالم باشم.

بیقرار شده ام.

خوشا به حال تان طوطی هایی که تو باغ ها آزادانه از درختی به درخت دیگر می پرید.

برای من چاره ای بیندیشید که اسیر قفس تنگ این بازرگانیم که طوطی سخنگو میخواد.

از اینکه فکر کنند تمارض میکنم بدم میاد.

خیالم ناراحته.

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

شکر خدا که

 

روز خوبیه امروز.آرامش خاصی بر خانه ما حکمفرماست

خدا را شکر از اون آرامش های قبل از طوفان نیست

همه خوب رفتار میکنند

همه چیز سر جای خودشه

این چن روز استراحت کسالت را از من دور کرده

خواب هایی که میبینم هم در سرعت بهبودیم نقش داره

همکاران دوستان حضورا تلفنی حتی تو خواب عیادتم اومدن

بیشتر از همه تقلای همسرم در حاکم کردن فضای آرامش دلداریم داده

مامان میگه پدرتان به این خوبی رفتار نمی کرد قدر همسرت را بدون

مطمئنم قاصرم از جبران لطف هاش

بچه ها که عینهو پرستارا مامان شون را مراقبت مادرانه میکنند

از همه شما ها که قبل و بعد از بیماری اظهار لطف کردید ممنون