نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

دلگیر و غمگینه

هر روز می بینمش موضوعی برای رنج بردن،غصه خوردن داره.و جالب اینکه نمی ترسه به عنوان یه آدم غمگین شناخته بشه.بهش میگم ببین بارها گفته ام و باز می گویم چون می دونی غم از تو یه چهره زیبا میسازه و ارائه میده ترجیح میدی غمگین به نظر برسی ولیکن اینکار به قیمت از دست دادن سلامتی هست دست بردار.با زندگی آسان گیر و کنار بیا.میگه نه تو نمی دونی این چقدر موجود.....هست.میگم با گفتن اینکه او چگونه آدمیست من هیچ کمکی به تو نمی تونم بکنم.خودت را فرد بخشنده بار بیار میگه تو نمی دونی نمیشه.

این کلنجار رفتن های او منو متقاعد کرده که خودش مشکل داره.هم زید و هم عمر همه بدند؟او سیستم ارزشی خاصی داره.کلیشه خاصی داره که وقتی روی آدما میگذاره توش نمی گنجند حاضر نیست چهارچوب های نظری خود را تعدیل کنه.

اگر بداند من چه نظرهایی درباره اش دارم دیگه با من حرف نمی زنه دست به عصا راه میرم یه لیوان آب خنک دستش میدم و تو چشاش نگاه می کنم تا حرف بزنه.می بینم علیرغم ناراحتی زیاد اشک هم نمی ریزه میگم خوبه میتونی از ریزش اشکات پیشگیری کنی .میگه جلوی چنین آدما اظهار عجز کردن خطاست.

امروز کارشون به محکمه کشید و تو محکمه بهش گفته بودند بروید صلح کنید و کش ندهید.خوشش نیامده بود و میگفت با وجودیکه دلایل محکمه پسند هم ارائه دادم به مشکلم رسیدگی نشد.

من مطمئنم خلق افسرده او باعث شده نتونه انعطاف به خرج بده و به دیگران گیر میده.همه تندی هاش ناشی از بی حوصلگیشه.به عدالت من شک میکنه اگر بگم همه چیز ناشی از نوع دید منفی گرای توست.سکوت می کنم و ....

میخواد برنامه دکتری را تو هند جور کنه و از ایران بره.شاید اینجوری مشکلش حل بشه گرچه بعید می دونم.

 

انگیزه

خدا خیرش دهد ابی را.از او آموختم میتوانم از لینکستان مقالاتی بیابم.امروز درباره انگیزه دو تا مقاله یافتم یکی در لینکستان و دومی اون را هم از سایت دنیای اقتصاد .

اینم جالب بود

خیالبافی

اگر این مقدار پول داشتم یه ویلا کنار دریا میخریدم.هر عصر پنجشنبه بار و بندیلو ور میداشتم می رفتم اون ویلا.کنار شومینه می نشستم تخمه می شکستم و یه موزیک ملایم میگذاشتم و کتاب زندگیمو ورق می زدم و به یاد روز های خوبش شعر می سرودم و روز هایی را که به تلخی گذشت ......بعد هم یه ماهی کباب ناهار و یه خوب بعد از ظهر و یه قدم زدن در امتداد ساحل و ....

اگر....

بله ولی در اگر نتوان نشست

فکر نان کن که خربزه آب است

بهتره پاشی و سفره خیال بافی را جمع و جور کنی

کمر همت ببندی و

مرد عمل باشی

که دو صد گفته چون نیم کردار نیست

تنهاست.حوصله اش سر میره.دلش میخواد یه کسی باهاش حرف میزد.کنارش می نشست.ازش سوآل میکرد.دل به دلش میداد.باهم میرفتند قدم زدن.ولی کو یه همدل؟یه هم زبون؟

روزگار غریبیست.همه سراسیمه به سوی مقصدی روان.و او که روزگار یری را سری میکند افتان و خیزان

درمان وسواس

جناب دکتر اسلامی نسب در سایت خودشروع درمان وسواس را وجهه فعالیت خود قرار داده.

سال شصت و هفت که افتخار حضور در کلاس گروه درمانی آقای دکتر مجد را داشتم با ایشان بحث هایی داشته ام.آن روز ایشان دانشجوی تربیت مدرس در دوره هشتم ،رشته روان پرستاری بودند .بعد ها یک بار دیگر نیز در سمیناری در اصفهان ایشان را ملاقات کردم.از ما دعوت شده روز جمعه ۲۶ بهمن ماه از ساعت ۹ الی ۱۳ در ساختمان شماره ۲ انجمن واقع در خیابان شریعتی روبروی حسینیه ارشاد جنب بانک تجارت شماره ۱۲۱۰ طبقه سوم ایشان را ملاقات کنیم و در کارگاه وسواس شناسی ایشان آموزش ببینیم