نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یه تلفن یه عالمه خاطره

تهدیدش کرده که شماره تلفن هاش را چک خواهد کرد جالبه هیچ احترامی نداره هیچ آزادی نداره از یه بچه شرور کمتر احترام داره.و اونوقته که اعتماد به نفسش پایین میاد.کنترل کردن آدما یعنی بی حرمتی به آنها ولی کیه که به این توصیه توجه کنه؟

خدا را شکر امروز پروانه دوست دوران تحصیل دانشگاهم بهم زنگ زد پروانه از خوبی خودش همیشه در مورد من ظن و گمانش خوب بود امروز هم کلی سر به سرم گذاشت و باهام شوخی کرد .من و پروانه همسایه هم بودیم اون سال بعد از من رشته پرستاری قبول شد هر روز عصر پیاده با هم می رفتیم خونه و وقتی از کسی شنید این دختر (یعنی من)از اعضای انجمن حجتیه است بر افروخته دفاع می کرد که چنین نیست و اگر یه عضو انجمن حجتیه اینگونه باشد من عاشق همشون هستم.تعجب من از این بود چگونه پروانه اینقدر به من معتقد است.و این را جز لطف خدا نمی دانستم.به من میگه گفته اند از اعضا انجمن حجتیه هستی میگم دلیل تان چیه؟میگن آخه مرتب آیه و حدیث بلغور میکنه از نهج البلاغه برامون تذکار میاره.و من خنده ام گرفته بود.من آرزو داشتم بدانم تو قرآن چبی نوشته رفته بودم کمی مطالعه کرده بودم نمیدانستم از نظر اونا گناه کبیره بوده جالبه تو کشور مسلمون ایران خواندن قرآن و تفسیر نمونه و المیزان و نهج البلاغه فیض الاسلام گناه بوده و نمی دانسته ام.همین رفتار های بعضی مسلمون شده های دو آتشه و یه شبه مسلمان شده ها باعث شددیگران به چنین مواصعی نزدیک نشوند.با تلفن پروانه همه خاطراتم به یکباره زنده شدند.میگم نازنین پروانه ای که خیلی از دوستان معتقد بودند زیبایی آخر با کدامین مرد خوشبخت ازدواج کردی و سر نوشتت چه شد؟میخنده و میگه اولین باره از تو می شنوم من زیبا بوده ام ولیک بگویم دو تا فرزند پسر (۲۲ ساله)و دختر (بیست ساله ) دارم و میخوام بیام دیدنت بگو کجا یی و کی بیام؟میگم تو خونه مون قدمت رو چشمم همین امروز میگه نه.یه جوری که اذیت نشی میگم باشه قرار میذاریم با هم بریم خونه مهین که دو تا دخترش یکی کارشناس ارشد روان شناسیه و یکیش کاردانی کامپیوتر.میگه قبول.فردا عصر مهمانی به من خوش خواهد گذشت .چقدر شیرین است تحصیلات دانشگاهی داشته باشی و همکلاس هات از خودت بهتر باشند .بهش میگم شهین هم دخترش کارشناس ارشد روان شناسیه و با یه دکترای روان شناسی ازدواج کرده و منو تو همایش دیده و شناخته اومده مژده داده که می شناسدم .چون مامانش روز اول سال تحصیلی دوره کارشناسیش فرستاده بوده سراغ من.خدایا تو را سپاس

بوسه

بوسه زبان بدن است تا به تو به طور غیر کلامی بگوید دوستت دارم.

نوازش ماساژ هم دیگر انواه بیان غیر کلامی بدن هستند.حالا چند تا دیگه پیام میشه از بدن دریافت کرد بدون مداخله زبان بماند.وقتی هر چی بالا بیایی پایین بیایی که حالی طرف کنی دوستش داری نپذیره بوسه مسئله را ختم می کند یه خانومه دوست منه میگه وقتی با شوهرم دعوام میشه من فحش و بد و بیراه به او و او فقط میبوسه منو اونم لبامو تا نتونم فحش بدم.شاخ در آوردم مگه مرد اینجوری هم یافت میشه؟که از کوره در نره خانومش فحشش بده؟کاش قابل تکثیر بودند چنین مردانی.

ولی من جرآت نکردم عکس اون خانومه و شوهرش را اینجا بذارم مشابهش را گذاشتم چون تو پزشکی هر دارویی گیر نیاد مشابهش را تجویز می کنند

دنیای زن و مرد

آیا دنیای مردان دنیای سیاست است و دنیای زنان دنیای خانه؟

این درسته که میگویند

 دنیا خانه ای بیش نیست برای مردان ولی خانه دنیاییست برای زنان؟

من از این دنیایی که توشم چی میخوام؟

گاهی اوقات مردانی را دیده ام متعجب

که چرا زن اونا را متهم میکنه

 تو دنیای منو خراب کردی

 آخه تو دنیای خودشان زن فقط یه سهم داره ولی احتمالا تو زندگی زنان همه سهام به مرد فروخته شده.

من متوجه خشونت هایی هستم در روابط فیما بین زنان و مردان اعم از اینکه دوستانی باشند یا پیوند هایی هم بین شان باشد(نسبی و سببی).

واقعا میشه دنیایی بدون خشونت را تصور کرد؟تا در آن زنان میش نباشند و مردان گرگ؟

می شو.د از انواع اجحاف مردان به زنان پیشگیری کرد؟

قوانین مملکت ما و جهان پیرامون مان توصیه زنان را به مردان نکرده؟

من از اینکه ناظر و شاهد باشم بگو مگو هایی در جریانه رنج می برم.

تو داد و قال همسایه ها ناظر بودم ولی تو دنیای اینترنت این هفته شاهد بیشترین بگو مگو ها بودم.و منو به فکر فرو برد.

سکوت کردم و گوش دادم و درد عمیقی را احساس کردم.

به من فرموده اند ،بدون واهمه ، بدون زدن به صحرای کربلا ، بدون طفره رفتن و قال قضیه را کندن از خشونت بنویس

 از همان خشونت ها که سلسله وار از بزرگ به کوچیک ،از قوی به ضعیف، از والدین به فرزندان ، از مردان به زنان و از....ب..... در جریان است.

مشغول تنظیم نوشته ام هستم.

خویشتن داری ممدوح

تا حالا  شده فکر کنی یه نفر را  دوست داری؟ولی بهتره خودش ندونه؟اینجوری به نفع هردوی شماست؟من هم موافقم* هر دوستی را أشکار نکن،بهتره طرف جاهل بمونه که واسه تو عزیزه * اونوقت هم تو و هم اون راحت تر ید*من هم از همه کسانی که دوستشان دارم مخفی میدارم*اونا ممکنه رنج ببرند ولیکن من به تشخیص خودم عمل میکنم*دیشب یه کسی را که خیلی دوستش داشته و دارم  ،  صداش را هم شنیدم*موش موشک ناقلا دلبری کردنش حرف نداشت*ولیکن عینهو  أدم أهنی ها باهاش برخورد کردم طوری که حتما شاخ در أورده بوده اونور خط. مدتی خودش را معرفی کرد و من از دوستان مشترک مون بهش خبر هایی دادم و بعد هم خداحافظی سرد

نوشتن

بعضی از دوستان دیگه نمینویسند و این رفتار یعنی وبلاگ نویسی را کاری عبث تلقی میکنند بعضی مینویسند ولیکن مراقبند نکته ای را ذکر نکنند که به مصالح شان لطمه وارد کند بعضی همانند من مینویسند و به عواقب احتمالی آن وقعی نمی نهند بعضی مینویسند و نوشته هاشون خواننده را سیراب میکند بعضی مینویسند و بدینوسیله پرده از حمق خود بر میدارند .بعضی مینویسند و ذهن ما را نیز به کنکاش وامیدارند.بعضی مینویسند تا مظلوم نمایی کرده باشند  بعضی مینویسند تا بکار گیری واژه ها واسه شون عادت و راحت شود بعضی مینویسند و آموزش میدهند  بعضی مینویسند و نقل قول میکنند  بعضی مینویسند تا الگوی من و تو در کلامی کردن ادراکات خودمان باشند بعضی مینویسند تا فحش و اهانت...

.ولی من چرا مینویسم؟

چرا آنچه را مدتها در ذهنم تنظیم کرده بودم از خاطر میبرم؟

 از شما چه ابایی دارم؟

برای من چه خواهد شد؟