نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

باز هم پدری وتاسفی عمیق

 خانوم همسر برادرم در اسفند ۸۳ مادرش را که داشت آماده رفتن به اتاق عمل می شد از دست داد و امسال هفدهم تیرماه پدرش را در جریان عبور از یک خیابان در اثر سهل انگاری راننده جوان در حال مانور در خیابان.حیف از این پدر و مادرش.خدای چگونه همسر نازنین برادرم دوام آورد با این غم؟خدای صبرش ده.او تنها دختر است و خواهری ندارد که از گونه هاش قطرات اشک را بزداید.همسر برادرش تا میدید بیهوش میشه میگفت ببریدش این خانم نمایش را.ومن متعجب از این همه بی مهری.شگرد من این بود تا بیهوش میشه بگم داره به هوش میاد .صدای منو می شنوه.حالش داره خوب میشه.و این شگرد بهتر نتیجه میداد تا بگویند عجب فیلم است این دختر.واقعا آنقدر فاجعه بود که نتواند تحمل کند و نمایش دادن و فیلم در آوردن نبود.تصور اینکه پدرش را حامی سالهایی دراز را از دست بدهد.مادر و پدرش وقتی فقط دوسال داشته از هم جدا شده بودند و من از پدرش واسه این خیلی خوشم می آمد که تا به امروز ازدواج مجدد نکرده بود.سرهنگ راهنمایی رانندگی بود و فوق العاده انسان.ای کاش من به جاش مرده بودم.حیف بود این پیرمرد هفتاد و دو ساله.کاش ما بچه ها متوجه ارزش پیر مردامون می شدیم و اونا را دنبال کارهای شخصی مون نمیفرستادیم .به خصوص که اونا خودشان را از تک و تا نمی اندازند و ابراز میدارند میتونم واسه ات اینکار را بکنم.فرشته از بس جیغ زده تار های صوتی اش ورم کرده و دیگه صداش در نمیاد.خدایا من چگونه میتونم دلداریش دهم؟من هم خودم عزادارم و نیاز دارم کسی دلداریم دهد.ولی پسرم تو المپیاد دانشجویی .........رفته مرحله دوم مسابقه را امتحان دهد خدا کمکش کنه بتونه جزء پانزده نفر اول بشه شاید بدون کنکور وروی به مقطع فوق لیسانس راه پیدا کنه.میشه خواهش کنم دعاش کنید؟

کوچولوی همیشه مشغول

با خودت میخوای چکار کنی؟ببین این همه هیجان واسه ات لازم نیست ها.کمترش کن.چرا فکر میکنی وقتت تنگه؟و عجولانه بدون فوت وقت ذهنت پر است از تصمیات کوچولو و بزرگ؟کمی هم به خودت استراحت بده نازنین کوچولو.اینا را به دختر دوازده ساله ای گفتم که بی وقفه ناخن هاش میجوید.همش فکر میکرد یه کاری داره که برای به پایان بردنش وقت کم داره.چون کار های ریز و درشت بیشتری هم داره.دکتر گفته دخترتان از یه اضطراب در رنج است.احساس آسودگی نداره.همش میخواد برنامه اش پر باشه تا افکار مزاحم توبیخ کننده سراغش نیاد.بیایید برای بچه های این دور و زمانه دعا کنیم.عصر تکنولوژی واسه آسایش و راحتی شون دردسر ایجاد کرده.مادرش رهاش کرده همه روز را با کامپیوتر بگذرونه تا از نق نق کردن هاش در امان باشه.باباش هم که نگران بیماری قلبش هست فعلا فقط به خودش فکر میکنه.و من سخت به او فکر میکنم که برای همه تعیین تکلیف میکند.

قلب نازنین من

بیماری های قلب در اثر خصومت ورزی تشدید می شوند.اگر در دل تان از کسی خشمگین هستید میتونید او را ببخشید فقط به خاطر آنکه قلب تحملش را ندارد خصومت را تحمل کند و خودش آسیب می رساند.آیا میتونی به خاطر سلامت قلبت اونو ببخشی؟وساطت قلب را بپذیر.قلب در دقیقه هفتاد بار برای تو تپیده تا به همه اعضا و جوارح تو خون رسانی کند.آیا ارزشش را ندارد که به خاطر سلامت اونم که شده طرف را ببخشی و دست از خصومت برداری؟میدونی رگ های خون رسان به عضله خود قلب (عروق کرونر قلب)دچار تنگی میشن؟وقتی خشمگین میشی؟نمیتونی بگی ای کسی که من از تو خشمگینم حیف که پای قلب لطیفم به میان آمده و مجبورم تو را ببخشم الزام اخلاقی)وگرنه میدانستی چه بر سرت می آوردم.قلب هم خوشنود از رفتارت میشه و با قدرت خون را پمپاژ میکنه به بدنت.و به یک باره هرچه کینه و دشمنی بوده مثل زباله های بی مصرف از بدنت اخراج میشن.بیایید از قلب مان حیا کنیم.بیایید به احترامش کله شقی را کنار بگذاریم.بیایید به پاس زحماتی که از بدو تولد تا به حال برای مان کشیده و حتی دقیقه ای متوقف نشده یک تصمیم بزرگ بگیریم.آری.او را که ما را دچار شدید ترین تنفر ها شده ببخشیم.به هر حال هر ریش سفید احترامش واجب است چه رسد که خدمت گذاری صدیق باشد.بر طبق تحقیقات مرکز قلب و عروق اصفهان خصومت و دشمنی دشمنی خطر ناک برای سلامت قلب است.

خدایا برای من سخت است کم بیارم در برابر او که همواره بر خود می بالد که توانست به زانویم در آورد.مرا ببخش که مجبورم از سر سلامت قلبم(این نعمتی که به من عطا کردی و چه بسیار گرانبها گوهریست)بگذرم و خدمتش برسم.

خدایا من مجبورم برای کم کردن روی ایشان نه تنها ملاحظه قلبم را نکنم که حتی ملاحظه سرم را نیز نکنم.

خدایا میدانم از من انتظار داری مواظب اعضا و جوارحم باشم(همان ها که برای جایگزین کردنش میلیونه توام پول بپردازم و عاقبت هم اگر بی دقتی کنم زودتر از دست برود حالا اگر حتی ما با ازاء داشته باشد).ولی چاره ندارم

تمامیت شخصیتم در معرض تهدید است.

شما آیا شخصیت تان مهم تره یا قلب تان؟البته که شخصیت تان.ولی شما مطمئنید که در محافظت از تمامیت شخصیت تان دچار اشتباه نیستید؟ادراکات بشر متاثر از بسیاری عوامل است.ممکن است به اشتباه فکر کنید دارید از شخصیت و تمامیت آن دفاع می کنید و وقتی به خود آیید که دیگر قلب و کلیه و کبد بیماری داشته باشید.عزیزم به خود آ.درست تر فکر کن.شخصیت و قلب را در مقابل هم قرار نده.(توجیهات مردم پسند)تا موفق شوی قلب را قربانی اش کنی.آیا خوب اندیشیده ای؟آیا مطمئنی که اشنباه نمی کنی؟

آری این محاوره برای آن کسان است که فکر میکنند اگر از سر سلامت قلب شان گذشته اند چون هدف والاتری داشته اند.اون شعر سعدی را یاد آوری میکنم که میگه:

همی میردت عیسی (در اینجا شخصیت)از لاغری

تو در فکر آنی که خر (اینجا منظور قلب)پروری؟

ببینید به چه توجیه مردم پسندی؟توانستم رگهای قلب را آسیب برسانم.سیگاری ها هم از این استدلال ها میارن.

توجه کنیم استدلال های ما در دفاع از تعصبات خشک نباشد.مراقبت کنیم در حال زندگی کنیم غم فردا و حسرت گذشته قلب را می فرساید.در عین آنکه مراقب تمامیت شخصیت تان و غرور تان هستید یه جورایی که نه سیخ بسوزه نه کباب قلب نازنین تان را هم حفظ کنید.فکر نکنید اینا را برای شما نوشتم ها.اینا حرفایی بود که تو دلم بود و میخواستم تو دفترچه یاد داشتم( که گوشه کتابخونه ام میذارم)بنویسم گفتم اینجا هم دفتر چه یاد داشت شخصی خودمه فرقی نمی کنه.فرقش اینه که ممکنه کسی دیگر هم اونو بخونه و مفید باشه.

آهسته یا ناگهان؟

آهسته رفتن و پیوسته رفتن مث یه جویبار کم آب طی سالها بهتره یا یه موجی ایجاد کردن و مدت ها از آن صحبت به میان آمدن؟داشتم با خودم فکر میکردم چرا هیچگاه از تغییرات هورمون های زن در طی ماه یا دوران حاملگی یا یایسگی ننوشته ام؟نکند حیا مانع بوده؟یا نقش زنانه را قبول نداشتن؟یا چون دو جنس را در بر نمیگیرد؟هان؟مگه من حالا چی گفته ام تا حالا؟که از این نگفته ام؟دوستم مژگان نی نی کوچولوش را دنیا آورده.پسره.اولین پسرش هم دوازده ساله است.نه ۱۱ ساله.ابی هم که دومین دخترش صدف دنیا اومده.به قربان شما دو تا نی نی تازه دنیا اومده بشم.گل گلی های من

telehealth

میگه تا حالا خودم را به روانپزشک نشون نداده ام.میدونم احتمال اینکه بیمار باشم وجود داره.چون غذاها را می سوزونم و یا عدسهای  پلو هام نپخته، سر سفره گذاشته ام.خورشت هام گوشتش نپخته بوده لباسای بچه هام اتو نکشیده رفته اند مدرسه.همسرم از داشتن زنی چون من تو فامیل خجل هست(به من چه؟).تنم همیشه بوی عرق میده خونه و زندگیم درهم و بر هم هست .دوستام از دستم شاکی اند.فکر میکنند به زندگی و شوهراشون چشم دارم ولی خب خانوم من قبول ندارم. نمیخوام اینجوری زندگی کنم.مگه نمیشه اینجا بود ؟و این قانون های مسخره را قبول نداشت؟

خب میدونید وقتی ملاقات رو در رو نباشه خیلی باید مواظب باشی.تو یه چیز را مطمئنی که طرف نمیخواد آدما را از خودش برنجونه یا مشمئز کنه.پس بهش بگو میشه بپرسم چرا تو حموم کردن و نظافت کاهلی داری؟تو میدونی که او بعضی قوانین را ظالمانه تلقی کرده. ولیکن نمی دونی آیا از منابع قدرت قبلی دل پری داره یا نومیده؟و بی حوصله.

خب آیا غذا پختنش چند روز تعطیل بشه بلا اشکاله؟خجل بودن همسرش را چگونه متوجه شده؟و آیا صحبت با همسرش میتونه راهگشا باشه یانه.

تو جلسه همایش  استفاده از تکنولوژی در درمان بیماران توصیه شده بود و بکارگیری اینترنت را برای بیمارانی که انگیزه نداشتند رو به درمان آورند را مفید تشخیص داده بودند