نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یکی نمی نویسه چون وقت نداره.یکی نمینویسه چون قهر کرده با خودش با دنیا با آدما.یکی نمینویسه چون گرفتار شده در بند و صیاد فراموش کرده نجاتش دهد و دیگر خبری از صیاد نیست.یکی نمی نویسه چون نومید شده یعنی امیدی نداره فایده داشته باشد.یکی نمی نویسه چون داره خود سانسوری میکنه.یکی نمی نویسه چون نمی دونه چی بگه.اون یکی چون نمیدونه چطوری بگه.اون دیگری چون نمیدونه برای کی داره میگه.
من چرا نمی نویسم؟
مجموعه ای از همه اینها؟
یا هیچکدام از اینها؟
شاید فرصتی بشه بیام و بگم.
شاید انگیزه های از دست رفته ام بر گردد.
شاید زمان خاموشی را مصلحت بدانم و تمام کنم.
فعلا که افق دیدم روشن نیست
ولی برای خسته بودن هام،وقت های کم و دغدغه هام
باید وقت استراحتی داشته باشم
فرصت ها را باید قاپ زد
جوانی کجایی که نمی دونستم با وقت های بیکاریم چه کنم؟
هنوز به شما هایی که اینجا می آمدین امید فراوان دارم.
دعا کنید.

مبتلا به سنگ کلیه شد.از بس تو هوای گرم کار کرد بدون آنکه فرصت کند سه لیتر آب در شبانه روز بنوشد.روزه گرفت و چون گرسنه و خسته بود زیادی استراحت کرد.فعالیت نمودن و نوشیدن مایعات به خصوص آب واسه اش لازم بود.من هم پرستاری کردم.حالا بهتره ولی کلی درد کشیدن تغیرش داده.فکر کنم رنج بزرگ مادر شدن را اینجوری با درد ها کولیکی کلیه توانست بفهمد


 چه‌ جلوگیر شده‌ است‌ از شقی‌ترین‌ شما که‌ بیاید و مرا بکشد؟ بار پروردگارا ‌‌، من‌ ایشان‌ را ملول‌ و خسته‌ کردم‌ و ایشان‌ مرا ملول‌ و خسته‌ کردند‌، پس‌ آنها را از دست‌ من‌ راحت‌ کن‌ و مرا از دست‌ آنها راحت‌ بنما»‌.

-:پاشو.پاشو.شب قدر را از دست میدی ها. پاشو بریم مسجد احیا
-:نه،تو را خدا بذار بخوابم،خوابم میاد
-:شب قدر شب تقدیره.باید امشب از خدا چیزایی بخوای .خوابت ببره مقدراتت جور دیگه تعیین میشه.پاشو از خدا بخواه اونجور که خودت میخوای.اونجور که صلاحت در آنست رقم بزنه.نخواب بیدار شو
وا
یعنی من از خدا بهتر می فهمم؟من راضی به رضای او.ولمون کن بذار بخوابیم.
خوابیدن همان
خواب های خوشگل دیدن همون