یکی نمی نویسه چون وقت نداره.یکی نمینویسه چون قهر کرده با خودش با دنیا با آدما.یکی نمینویسه چون گرفتار شده در بند و صیاد فراموش کرده نجاتش دهد و دیگر خبری از صیاد نیست.یکی نمی نویسه چون نومید شده یعنی امیدی نداره فایده داشته باشد.یکی نمی نویسه چون داره خود سانسوری میکنه.یکی نمی نویسه چون نمی دونه چی بگه.اون یکی چون نمیدونه چطوری بگه.اون دیگری چون نمیدونه برای کی داره میگه.
من
چرا نمی نویسم؟
مجموعه ای از همه اینها؟
یا هیچکدام از اینها؟
شاید فرصتی بشه بیام و بگم.
شاید انگیزه های از دست رفته ام بر گردد.
شاید زمان خاموشی را مصلحت بدانم و تمام کنم.
فعلا که افق دیدم روشن نیست
ولی برای خسته بودن هام،وقت های کم و دغدغه هام
باید وقت استراحتی داشته باشم
فرصت ها را باید قاپ زد
جوانی کجایی که نمی دونستم با وقت های بیکاریم چه کنم؟
هنوز به شما هایی که اینجا می آمدین امید فراوان دارم.
دعا کنید.