-
وجدان
یکشنبه 23 آذرماه سال 1382 13:38
سلام چه سوآل قشنگی کرده بود آن دانشجوی کاشمر(بلاگر دفتر عشق).که وجدان چیست؟ چه کسانی با وجدان اند؟آیا میشه کسی بی وجدان باشه؟ وجدان سختگیر به کدام وجدان می گویند؟ ارثی است یا بعد تولد یاد گرفته می شود. تو اینترنت بین کدام کاربران کم رنگ تر است و بین کدام ها پر رنگ تر؟ آیا این پلیس درونی می تواند از پلیس های بیرونی کمک...
-
آزمایش
شنبه 22 آذرماه سال 1382 10:10
مدتیه که مشکلی پیدا کرده بودم ولی خب دکتر نمی رفتم.میدونید روم نمی شد.حاضر بودم بمیرم و همچین آزمایشی را ندم.بابا من رومو با روبنده می پوشونم برم جلو یه دکتر مرد بدون لباس کافی در حالت سجده قرار بگیرم تا بررسی کن؟ ببینه مشکل چیه؟.به درک اسفل که هر بلایی در انتظارم باشه.شنیدم که گفته اند ؛ العلم علمان، علم الادیان و...
-
اعتراض شدید
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 09:05
خیلی سعی می کنم عصبانی نشم.و اگر عصبانی شدم در اون حالت حرفی نزنم مبادا اسباب دردسر بشه برام.ولی همه معتقدند من بی کله تر از بعضی کسان هستم.ملاحظه می کنم.میگن تو نگران سلب آزادی ات هستی.گرچه این قدر از آزادی را کافی برای خودت نمی دانی ولی بیش ازین هم نمی تونی ساکت بمونی. یه چیز را من تو این مملکت فهمیدم که آدمای با...
-
زن آزاری.چرا؟
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 09:44
فریبا زنی ۲۴ ساله است لیسانس مشاوره.که معلم مشاور دبیرستان دخترانه است.آمده مرکز مشاوره و با چشمانی اشکبار از همسر ۳۶ ساله پزشک خود گله می کند.میگه فکر نکنم زندگیم با او دوام بیاورد.در مدت ۴۵ دقیقه این صحبتا را کرد. میگه ایشان ۳۱ ساله بود که من در سن ۱۹ سالگی علیرغم نظر مخالف خانواده همسرش شدم.آنها ۴ برادرند که سه...
-
زود رنجی
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 09:25
سلام جالبه که من خیلی زود می رنجم
-
من و رهگذر
جمعه 14 آذرماه سال 1382 09:28
*****اینکه چگونه بگوییم همه دغدغه ماست ***** -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رهگذر افراد خوش نیت و خیر- هنوز هم بطور عبوری با تو برخورد میکن . اینها میخواهند توصیه کنن که وقتی چیزی می نویسی سعی کن سودی و فایده ای داشته...
-
نوشتن
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1382 09:32
گاهی اوقات دوستانی خوب به من میگن یه چیز بنویس که به درد بخوره اینا چیه؟باید بپرسم به درد کی؟میگن به درد جوونا.آخه من که جوونی خاص خودم را داشته ام مطالبی را که می نویسم به درد جوونا ی امروز نمی خوره.گاهی پیش اومده که وقتی چیزی را گفته ام که جوونا بخونند و خوش شون بیاد تازه بد شون هم اومده.میگن خب تو اهمیتی نده که کسی...
-
.....
سهشنبه 11 آذرماه سال 1382 17:11
امروز خواستم مطالبی زیاد بنویسم ولی به انتخاب نرسیدم. از خوشحالی که آرشیوم درست شده. البته که خوشحالی نداره .ولی خب آدم ندید بدیدم. چکار میشه کرد شاید فکر کردم آنچه نوشته ام خوب بوده خب سوسکه هم که بچه اش از دیوار بالا می ره میگه قربون دست و پا بلوری ات.
-
حس همدردی
یکشنبه 9 آذرماه سال 1382 13:12
سلام جالبه که من نمی تونم خودم را از تاثیر دیگران محافظت کنم.چه خوب بود اگر برای آدما اهمییتی قائل نبودم و بی اعتنا از کنارشون عبور می کردم .اونوقت دیگه دیدن رنج و درد های آدما واسه ام آسون بود.تو دنیایی که می بینم آدمای این چنین خیلی خوب گلیم شون را از آب بالا می کشند چرا این همدردی رهایم نمی کند.؟شاید علاقه به نوشتن...
-
دخترا و پسرا
شنبه 8 آذرماه سال 1382 10:18
این روز ها چندین بار مواجه شدم با پسر هایی که از دخترا خواهش کردن دست از سر شون بر دارن و به حال خودشان بگذارند شان.وقتی می شنوم پسری به دخترا میگه ما کمیاب هستیم و شما ها باید از ما ناز بکشید شاید نیم نگاهی بهتون بکنیم .وقتی می بینم میگه تو به دلیل آنکه دلایل منو احمقانه میدونی و محدود کردن های منو نمی پذیری پس با تو...
-
آزادی
شنبه 8 آذرماه سال 1382 04:05
چه واژه مظلومی!! همانند کلمه عشق.که او نیز مظلوم است.داشتم فکر می کردم هر گاه کسی یکی از این دو کلمه را بر زبان جاری سازد کوهی از جمعیت با نظرات متفاوت به او رو می آورد که ....ولی هیچکدام آن نیست که او بر زبان آورده .برای من چه مفهومی داری آزادی!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 آذرماه سال 1382 10:10
سلام خوشحالم که شما خوبین.
-
غمگینی من
سهشنبه 4 آذرماه سال 1382 09:10
سلام.اینم از ماه رمضان امسال.فصلی از زندگی من به پایان رسید.مقطع جالب و شیرینی بود.امروز دلم گرفته.چرای اونو نمی دونم.قاعدتا به مناسبت عید باید خوشحال باشم ولی علت غمگینی خودم را نمی دونم.شاید هر پایانی منو غمگین میکنه.مث پایان دوران دبیرستان که از دوستانی که هر روز می دیدم شان جدا می شدم پایان دانشگاه که ......پایان...
-
شخصیت
یکشنبه 2 آذرماه سال 1382 12:54
چه بحث زیباییست در روان شناسی.در تعریف آن اتفاق نظر وجود ندارد.در زبان عامیانه و در روان شناسی تعاریف متفاوت دارد.و چه زیباست این تعریف آن که:( سبک خاص زندگی هر فرد را شخصیت گویند.).وقتی بخواهم راجع به شکل گیری شخصیت بگویم در اوج لذت هستم.که چگونه یک کودک تازه متولد شده با ره توشه ایی از ارث و.....در تعامل با عوامل...
-
توصیف
شنبه 1 آذرماه سال 1382 09:52
سلام.ببینم شما هم مثل من ممکنه ......بعضی ها به من ایراد میگیرن که بخشش ات کمه.یا باریک بین و نکته سنجی و این ایجاد مزاحمت می کنه .یا نوع برخوردت منفی است و صراحتا حرفی را می زنی که ملاحظه دیگران در آن مورد بی توجهی قرار گرفته.خب ممکنه گاهی پیش بیاد از شدت رنجی که از اوضاع می بینم دیگران را هم شریک رنج کشیدن هام...
-
ازدواج اینترنتی
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1382 13:30
سلام در روزنامه ایران(حوادث) دوشنبه بیست و هفتم آبانماه ص چهاردهم مطلبی نوشته راجع به ازدواج اینترنتی.(ازدواج از نوع اینترنتی ...میزگرد متخصصان) که در آن یک نفر جامعه شناس یک نفر حقوق دان و یک نفر روان پزشک نظر داده اند. بخوانید. که مطلب بسیار جالبی است.شاید من هم روزی چیزی بنویسم.کما اینکه بارها تو اتاق های چت فارسی...
-
لاشخورها آمدند
سهشنبه 27 آبانماه سال 1382 06:32
سلام سبویی بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه لیسان چه مناظری که آدم را متاثر می کند!! هنوز کفن طرف خشک نشده کرکس ها آمده اند که خانه ایی داریم سه طبقه در فلان نقطه شهر با محل تجاری خانه تان عوض می کنیم .باغ پدر بزرگ را با فلان زمین تجاری عوض می کنیم .وای خدای من.حالا میتونم هق هق گریه کنم.حالا برام آسون شد زار...
-
عواطف بشری
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 12:43
سلام برایم منظره قشنگیه.اشکهای چشاش عین مروارید رو گونه هاش می ریزه.از رقت عواطف اش خوشم میاد.البته هرگز در زندگی عواطف اش را کتمان نمیکنه.ولی هیچ وقت چشماش را این قدر اشکبار ندیده بودم.چشای سبز و قشنگش سرخ و متورم شده.از ریزش اشک بر گونه هاش جلوگیری نمیکنه .شانه هاش تکان می خورند تا نزدیکش می رم تا دستی بر شانه اش...
-
آخربن لحظات
شنبه 24 آبانماه سال 1382 06:23
همه می گویند دلش از سنگ است.شاید هم راست می گویند .ولی من به کار می نگرم.و این است شاید اشکال من.مدت ۳ ساعت در کنار تخت اش بودم .سعی میکرد به من چیزی بگوید و از این همه تجهیزاتی که به او وصل بود خشمگین بود.تا دستگاه تنفس را از او جدا میکردم شاید بتواند حرفش را بزند نفس اش یاری اش نمی داد . مجبور بودم دوباره لوله تنفسی...
-
غیبت
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1382 08:23
سلام.گرچه مطمئن نیستم غیبت ام در مدت حدود ۷ روز چندان اهمیتی داشته باشه ولی برای یاران همیشگی این وبلاگ می نویسم.که به دلیل درگیر شدن در مراسم خاص .....مدتی نخواهم آمد.میتوانید پیام تسلیت بگذارید همین و بس
-
کودکی
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1382 12:53
سلام بیایید مروری بر کودکی های مان بکنیم.آن روزهایی که لوح سفید مان را در دستان امین و پر مهر مادر نهادند تا این پیامبر اولین، بر روی آن حک کند.همان روز ها که جز نیاز به خوردن و آرمیدن ،هنوز از دیگر نیاز ها بی خبر بودیم .همان زمان هایی که، اولین ساعتش مهم ترین ساعت و اولین روزش ،مهم ترین روز و اولین هفته اش ،مهم ترین...
-
زن و زندگی
سهشنبه 20 آبانماه سال 1382 11:15
سلام موضوعی که مدتهاست میخواستم بنویسم .مشکل یکی از مراجعین ام بود.از خشم می لرزید ،خانمی جوان .که کارمند بود.می گفت مرتب تو روزنامه ها از فرار زنها از خانه می نویسند .و از قتل مردان به دست زنان به کمک ...و یا ... ویا....(ورقی که برگشته)اما هرگز نمی آیند علت آن را بجویند.همه راهها به روی ما سد است.نه حق داریم فرار...
-
وعده
دوشنبه 19 آبانماه سال 1382 11:57
تو نیکی میکن و در دجله انداز /که ایزد در بیابانت دهدباز.........چه احساسی خواهید داشت? اگر بعد از دو سال کسی را ببینید که برایش کاری ناقابل انجام داده اید با قدر دانی ناشی از معرفت خودش شما را کلی اکرام کند.آری برایم این مورد پیش آمد و توانستم رو سفید و سربلند خدمتی به همسرم بکنم.یکی از دانشجویانی که دو سال قبل در...
-
گل و بلبل
دوشنبه 19 آبانماه سال 1382 10:27
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش*/////* گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
-
خشم
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 11:50
سلام دیشب پریشانی را در چهره اش دیدم.منقلب بود .از زمین و زمان طلب کار بود.به پسر دایی اش که جراح است زنگ زد .گفت این تو نبودی که گفتی دکتر معالج اش خوبه؟به دلیل خوب بودن اش هست که هنوز به هوش نیامده؟فکر نمی کنم پس ازین راه آشتی را باز گذاشته باشی؟همه احساس محبت اش به او و همه احساس گناه اش از کوتاهی هایی که در حقش...
-
تصادف/عجله
شنبه 17 آبانماه سال 1382 10:50
سلام هم اکنون که ساعت ۱۰ و نیم است از بیمارستان بر گشتم.چرا؟چون ساعت ۸ یکی از پسر های دانش آموز پیش دانشگاهی که مدرسه شون کنار دانشکده مون هست با یه پیکان تصادف کرد و من لحظه انتقالش به بیمارستان شاهد بودم. بیچاره راننده، صبح اول وقتی رنگ به چهره نداشت و هاج و واج که چی شده .پلیس بدون هیچگونه ترحمی ازش سوآل می پرسید و...
-
سکوت
سهشنبه 13 آبانماه سال 1382 10:18
آیا می دانی سکوت تو به من فرصت گفتن می دهد؟؟؟؟ولی مهر سکوت بر گشا .که سکوتت دلم را به درد می آورد....شاید شنیده ای (.اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی)بدان آلان آن وقت که گویند مصلحت فرا رسیده ..به نظر تو نیاز من به شنیدن کلامت مصلحت نیس؟چه بسیارند آنان که ساعتها خامشی را بر لحظه ایی...
-
چند روش غلبه بر استرس
سهشنبه 13 آبانماه سال 1382 08:19
سلام آیا می دانید جهان بدون استرس متصور نیست؟ گاهی بهداشت زندگی مان منبع استرس است( و آن زمانیست که به اندازه نمی خوابیم ساعات خوابمان نا مرتب است سیگار می کشیم به قدری غذا می خوریم که احساس ناراحتی می کنیم کم آب می نوشیم زیاد چای می نوشیم در ازدحام و سر و صدای زندگی می کنیم و رژیم غذایی مان نا متعادل است).....گاهی...
-
بوم رنگ
دوشنبه 12 آبانماه سال 1382 10:54
سلام موضوع بوم رنگ چیه؟ بعضی ها معتقدند چنانچه بخواهی بر دیگران ضربه وارد کنی به همان نسبت ضربه می خوری و این وپژگی خاص اثر فرستنده است. در زندگی روز مره مان پیش آمده؟ آیا اینکه بخواهیم دیگران را با شدیدترین لحن ها تحت تاثیر قرار دهیم آنوقت روزی........؟ نه نمی فهمم.چگونه شما بگین.شاید از مثال های شما چیزی دستگیرم شود
-
یادی از یک دوست قدیمی
یکشنبه 11 آبانماه سال 1382 11:29
سلام الان از نزد فریده باز می گردم فریده هم کلاس دوران لیسانس ام هست از اون دوست های وفادار .نوه دار شده دختر ۲۲ ساله اش بچه دار شده .بهش کلی خندیدم .گفتم یادته ۲۶ سال پیش این چنین روز هایی دانشجوی سال اول دانشگاه بودیم ؟کلی با یاد اون روزا خوشحالی کردیم.کلی با هم تعریف ها کردیم از اونجا که مسئول بخش اورتوپدی است مرتب...