گریه میکنه و میگه من خیلی احمقم.همیشه مراقب بودم مواد غذایی دور ریختنی را برای گربه ها و کلاغ ها نگه داری کنم مبادا بریزن تو زباله.دیروز که تو اتاق م پشت کامپیوتر نشسته بودم صدای پر و بال پرنده ای را پشت رف پنجره اتاقم شنیدم.نگاه کردم اونجا دیدم گویا یه بر خوردی بین دو تا پرنده است اهمیتی ندادم.بعد چند لحظه دوباره صدای پر و بال شنیدم نگاهم افتاد پشت پنجره دیدم کلاغی چیزی به دهن گرفت و پرید صندلی را گذاشتم زیر پام و رفتم اونجا را نگاه کنم ببینم چیه دیدم یه دونه یا کریم پشت پنجره اتاقم روی رف دو تا جوجه را تو لونه اش بزرگ می کرده که یکیش خوراک کلاغه شده و یکی دیگه اش هم بی پناه خوابش برده.و مادره نگران روی سیم برق نشسته نظاره می کنه.لعنت به من که به فکر کلاغا و گربه های ظالم هستم.اگر دیگه غذاهای وامونده و دست خورده تو سطل آشغال بره تر جیح میدم تا این دو تا حیوون بی چشم و رو بخورند که محیط را نا امن می کنند.یا کریم ها را بایستی پر و بال بدم که معصوم و بی پناهند نه این زمخت های بی ریخت را