بیمار روانی بخش زنان است.تحصیلاتش در حد دیپلم ولی معلوماتش خوب و جالب.زبان انگلیسی را به خوبی صحبت می کند.تو این عالم زندگی نمی کند خورد و خوراکش کم، عبادتش زیاد .لاغر است و نحیف، در حد چهل و دو کیلو .قد، صد و شصت سانتیمتر .با چشمانی نافذ و انرژی فراوان. حین صحبت شیرین صحبت می کند. دانشجوها ناراحتند که اینهمه لاغره .ولی متفق القولند که مهربان و صمیمی است .افسوس میخورند اینهمه معلومات داره. یکی از دانشجویان از میمه آمده آرام ،ارام براش اشک می ریزه و میگه اگر ما روزی چنین شویم خوبه ما را ببرند تو جمع دانشجویان دیگه تشریح مون کنند؟دومی میگه :اینجوری شدن که خوبه .من ترجیح میدم مثل این بشم تا مثل اونکه خودنماست و بیقرار و در ملا عام برهنه میشه.من هم خجالت می کشم ازش سوآلاتی بپرسم تا بر دانشجویان بیماریش آشکار شود . از بچگی تو طبیعت رها بوده، فکر کرده کنار جوی آب نشسته، متن ادبی نوشته ،کم خورده ،کم خوابیده ،فکر کرده و فکر و فکر .کتاب نداشته بخونه .ولی کاغذ پاره های پیچیده شده بر قند و چای و سبزی خوردن را خونده تا به یه انبار کاغذ پاره دسترسی پیدا کرده و مدت یک سال فقط اونجا پیدایش می کرده اند از هیچ چیز خبر نداشته تا با خواندن صد داستان کوتاه مجلات سالهای قدیم اون انباری ،تازه دیده چه چیزها نمی دونه .حالا ولی مبتلا به بیماری وسواس فکر شده. کمال گرایی اونو از هر موفقیت باز داشته سال آخر دبیرستان مردود شده چون سه تا تجدیدی اش را نخونده وقتی حرف می زنه عیوب خودش را برای ما بر ملا میکنه و در حالی که او را با محاسن فراوان می بینیم سعی در بد جلوه دادن خودش داره.با نگاهش دانشجویان را بر انداز میکنه و تحسین شان می کنه آرزو داشته کاری اجتماعی داشته باشه ولیکن از آنجا که موفق به اخذ مدرک تحصیلی اش نشده در هیچ اداره یا سازمان استخدامش نکرده اند تو خونه به بچه های همسایه ها درس داده ،برای پیر زنا کلاس قرآن گذاشته ولی هرگز روی خوش به مردان نشان نداده و متعجب است چرا برای ازدواج انتخاب نشده.
احترام بر انگیزی اش مورد توافق همه جمع دانشجویان و کارکنان بخش است ولیکن من معتقدم در اعتماد کردن به آدما و سهل گیری در امور مشکل داشته.
اگر پدرش بمیرد معلوم نیست سرنوشتش چه شود الان به خاطر درگیری لفظی با مادرش و مزاحمت برادرش در وسایل خصوصیش اینجا بستری شده.
خانواده میخواهند مقاومت او را بشکنند تا راضی به ازدواج شود و او از اینکه نمی تواند از خود در برابر خانواده دفاع کند خشمگین است.مادرش را که بسیار دوست داشته به خاطر همدستی با برادرش از خود می راند .قراره به زودی درباره اش تصمیم بگیرند.همه دعا می کنیم زندگیش آن شود که خودش راضی است حتی اگر متفاوت از دیگ هم جنسان و هم سن و سالانش باشد