-
حفظ دوستان
سهشنبه 7 مهرماه سال 1383 13:56
از حضرت علی(ع)نقل است.عاجز است کسی که دوستی ندارد.عاجز تر آنکه دوست اش را از دست می دهد. شاید به همین دلیل است که می بینیم آدما به هر قیمتی که شده دوستی را که به دست آورده اند حفظ می کنند.بسیاری آقایان و خانوما وقتی ازدواج می کنند از همسرشان در خواست می کنند برای همیشه باهاشون بمونه.آمار و ارقام نشون داده همسر هایی که...
-
مصونیت،امنیت،جنسیت!
یکشنبه 5 مهرماه سال 1383 16:11
با سلام گاهی اوقات به نظر می رسد در جامعه دختران و زنان موجودات آسیب پذیرتری هستند.چون نسبت به مردان کم قدرت ترند.(وشاید همه تلاش فمنیست ها همین باشد که از زن در مقابل مرد(بحث جنسیت)دفاع کنند). ولیکن گوشه و کنار شهر با مشاهداتی به این نتیجه می رسیم که زنان هم برای مردان دردسر هایی می سازند.هفته پیش بود که با مروری بر...
-
عاطفه مزاحم
شنبه 4 مهرماه سال 1383 09:57
از خیابان عبور می کنم تا به دانشگاه برسم.کودکان و نوجوانان همه مصمم که در مدرسه با بهترین لباس خود حاضر شوند.جوانی و سر زندگی دانشجویان ،فواره های باز محوطه دانشگاه،دانش آموزان سر آمد مدرسه تیز هوشان که از محل دانشگاه عبور میکنند تا به مدرسه شان برسند جلوه زیبایی از انگیزه های ساکنان این مرز و بوم.مرا با خود به دوران...
-
مهر و تداعی خاطرات
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1383 16:36
صبح اولین روز مهر عازم محل کارم شدم.پسرکان از آب و گل در آمده خودشان مستقل بودند و کاری به من نداشتند.هر دو رفتند.خوشحال و شاد.من هم رفتم دانشگاه.تو خیابان ها ترافیک.وقتی رسیدم دم در دانشگاه از تاکسی پیاده شدم.همکارم مرا تا محل دانشکده رساند.در راه یه دانش آموز سر آمد را سوار کردیم که مادرش نمی توانست وارد دانشگاه...
-
هشیاری
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1383 14:31
آغاز سال تحصیلی است.و به عنوان یکی از اعضا ء گروه بایستی در جلسه سیاست گذاری های آغاز سال تحصیلی شرکت میکردم.به نکاتی اشاره شد که ضرورتی نمی دیدم اشاره شود.مثلا دانشجو سرکلاس موبایلش خاموش باشد آدامس نجود آلبوم عکس هایش را نشان دوستانش ندهد وقتی کلاس را ترک میکند بازگردد.مگر چنین دانشجویانی هم هستند.؟پس چرا من تا به...
-
مژده
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1383 10:43
تو شفا خواهی یافت و همتای تو در تمامی خاک یافت نخواهد شد.این درد تو را داتا ،این زشتی تو را خوش قلب و این تلخی تو را ملایم و این بیماری تو را نیرومند خواهد کرد چشم هایت ژرف نگر خواهند شد و گو ش هایت باز و پر طنین بر دهان مهر سکوت خواهی داشت و هنگامی که لب هایت را از هم بگشایی مژده خواهی داد.ترس به خودت راه مده. کی؟...
-
یوگا
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1383 11:35
دوستان هم کلاسی دعوتم کردند کلاس یوگا.رفتم.و اندر خواص آن برایتان بگویم که در راحت سازی انسان معجزه میکند به شرط آنکه همانند من از دستورات مربی کلاس تبعیت کنید.شاگرد ممتاز کلاس شناخته شدم در فرمانبرداری.و مربی حاضر است برای تبلیغ کار خود آموزش رایگانم دهد ای کاش همه مرئوسین میتوانستند چون من به رئیس شان اعتماد کنند.ای...
-
باز هم نوشتن
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 12:54
فکر میکنم مدت سه سالی را که تو اینترنت مطلب نوشتم از دست داده ام.آما این مانع ادامه نوشتنم می شود؟خیر.چرا .چون اگر نبود احتمال آنکه بدانم کسی مطالبم را میخواند انگیزه ای برای نوشتن نداشتم.من خوانندگان مطالبم را نمی شناسم.طرز تفکرشان را نمیدانم.اطمینان ندارم که تایید بگیرم.ولی سکوت آنان به من فرصت بیان طرز تفکرم را...
-
قلمرو و دفاع از آن
شنبه 28 شهریورماه سال 1383 09:33
چه احساسی خواهد داشت هر خانمی که متوجه شود همسرش در خانه دلش جایی برایش باقی نگذاشته؟ این سوآل را باید خانم هایی جواب دهند که ازدواج کرده اند.و مطمئن نیستم این چنین کسان خواننده این صفحه باشند. با چشمان اشکبار روبرویم نشسته. میگوید:همسرم تو دفتر یاد داشت روزانه اش یه شعر را یاد داشت کرده.... پیرانه سرم عشق جوانی به سر...
-
خویشتن داری
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1383 08:41
دیشب تو یه وبلاگ آشنا مطلبی خوندم که تصمیم گرفتم واسه اش کامنت بذارم ولی بعد منصرف شدم. چون او به من اثبات کرد که فقط میخواد حرفای خوب و قشنگ بزنه و در مرحله عمل او هم همانند آن دیگران است که دوصد گفته دارند ولی نیم کردار خیر.جالبه که مدت یک سال با فرد مذکور ارتباط کلامی داشتم ولیکن او را جسور و گستاخ و بی ادب تر از...
-
عرف یا شرع؟
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1383 21:32
جشن تولدشه.ولی رفته تو تختش و داره گریه میکنه.هیچکس را که به اتاقش راه نداده.خیلی خاطرم را خواسته که راهم داده.بهش میگم عزیزم نازنینم چته؟همه مخارج امشب واسه اینه که تو خوشحال باشی و بخندی.اینهمه اشک ریختی چشمات از ریخت افتاده که.حالا تو عکسات زشت می افتی.میگه نمیخوام دیگه عکس بگیرم.دارم از خجالت آب میشم.بابام نذاشت...
-
پرخاشگری
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1383 12:22
شده به کسی پرخاش کنی؟میدونی بهت میگن فرد پرخاشگر؟میدونی رفتار جسورانه انجام داده ایی میدونی میشه به خودت هم پرخاش کنی؟حتما کلماتی مث خود زنی ،خودکشی را شنیدی؟خب آدما گاهی هم دیوار کوتاه تر از خودشان پیدا نمی کنند تا همه دق و دلی هاشون را.....خب چرا خود؟نکنه ترس از انتقام باعث میشه؟هان.نکند می خوای بگی دیگی که واسه من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1383 07:24
با سلام نوشتن تو وبلاگ باعث شده مث یه خبر نگار همیشه منتظر شکار موضوع نوشتن باشم.حالا دیگه تو مهمونی و تو سفر و حین انجام کار های منزل ،به هنگام درک هر احساس و به هنگام انجام هر رفتار در صدد هستم اونو بنویسم و همش تو ذهنم کلمات را جا به جا میکنم تا ببینم چطوری بنویسمش قشنگ تر میشه.(عینهو یه دکوراتور).به نظر من می رسه...
-
قصه دانشجوی فارغ التحصیل من
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1383 12:38
آمده پیش من و از همسرش گله میکند.اظهار می دارد بسیار بلند پرواز است و تو سرش اهداف غیر قابل دسترس دارد .یه جوری حرف میزنه گویی سالهای بی پایان فرصت دارد که به اهداف خویش برسد.نشسته تا پدرش واسه اش پول جور کند.(حتی پدر و مادرش بارها از اینهمه سریش بودنش ابراز انزجار کرده اند).به من میگه برای ازدواج مون چه عجله ایی؟از...
-
نوع ازدواج
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1383 09:55
در سایت کیوان مطلبی لینک شده راجع به ازدواج زنان (از نوع مدرن و سنتی) بحثی شده است که چنانچه خانواده های ما........ این موضوع از آن جهت مورد توجه من قرار گرفت که مطالب مربوط به زنان را پیگیری می کنم.آنچه برای من باعث تعجب بود اینکه ازدواج سنتی را که نوع مقابل ازدواج سنتی می داند در خانواده هایی بشتر مطرح میداند که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریورماه سال 1383 10:26
به عنوان کسی که در این دور و زمانه زندگی می کنید در اطراف خود چه می بینید؟ از آنچه می بینید چه احساسی دارید؟ اینکه نظر بدین چه فایده داره؟
-
اعزام به خارج فرزندان ما
شنبه 21 شهریورماه سال 1383 09:27
پسر همکارم داره میره مسکو.همه بهش میگن یه پسر هفده ساله بره خارج از کشور؟ حالا کجا؟اونم مسکو؟دیگه بد تر.ولی خودش با اطمینان میگه : پسرم به من اطمینان بخشیده اغفال شدنی نیست. بهش میگن: خوش خیال.مثل اینکه کسی ازشون نظر خواسته که ابراز عقیده میکنن.به علاوه اون دیگه فرستاده اش و نمی خواد باز گرداند اش چه نظر دادنی.؟!...
-
جمع دوستان قدیمم
جمعه 20 شهریورماه سال 1383 17:18
من دوستانی دارم که برایم بسیار عزیز هستند.یکی امیر و یکی ابی و دیگری آسمان و لیدا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1383 16:33
تقریبا یک سال میشه(سیزده ماه) درینجا بنا با پیشنهاد ابی می نویسم.هنوز بدم نیامده.و هنوز مصمم نشده ام که نیام.گرچه تردیدی هایی در طول سال گذشته برایم به وجود آمد ولی دو تا وقفه یک ماهه باعث تادیب من شد و متوجه ام کرد که خیر از نوشتن درینجا خوشم میاد. در سال گذشته کیوان هم خوب می نوشت.و من مشتری نوشته هاش بودم.از زلزله...
-
یکسال آشنایی با مجید
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1383 15:57
لطفا بیست و ششم شهریور ماه را به خاطرم بیاورید چون میخواهم در آن روز یکمین سالگرد آشنایی خود را با مجید جشن بگیرم.او قول داد : (سلام مجید جان من مدتیه نوشتنم ته کشیده اینا را از قبل نوشتم .که انگیزه ام بیشتر بود .راستی من هم یک سیتای درونی دارم که از دستش به تنگ اومدم ولی نمیدونم کجا تبعیدش کنم موفق باشی) (سلام. از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1383 11:23
امروز به دلیل درد در ناحیه کف دستاهام قادر به نوشتن نیستم.این روز ها احتمالا باید یه دکتر درست حسابی برم و چک آپ بشم.آخه خانم جوانی به سن چهل و شش سال باید عینهو پیرزن های شصت ساله از انجام کار خونه عاجز باشد؟تا بعد که قلیان های ذهن بیقرارم را یاد داشت میکنم باید منتظر بمونم
-
گناه
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1383 14:44
گناه چیه؟گنه کار کیه؟چه چیز باعث میشه آدم مرتکب گناه بشه؟چه کسی گناه کار را باید به سزا برساند؟ همیشه از بچگی به ما یاد داده اند اگه اینکارو کنی خدا سنگت میکنه.حالا کدام کارها؟اگه گناه کنی روی قلبت یه لکه سیاه ایجاد میشه.که با گناهان مکرر گسترش پیدا میکنه.و دیگه قساوت قلب پیدا می کنی.و باز گشتت به مشکل میشه. من از کی...
-
تداعی های ذهن من
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 13:08
خوش شانسی بزرگ من اینه که همزمان با هم چندین مطلب پیدا می کنم که به نوعی با هم در رابطه اند. امروز هم خواندن صفحه روزنامه ایران هم دیدن وبلاگ دوتن از دوستان در رابطه با زن بود. در نتیجه توانستم بین فمنیسم نیچه و اعدام زنان........پلی بزنم و فکر هایی برایم به وجود آید. اودیسه در وبلاگ خود نیچه را چه مفصل توضیح داده و...
-
زن و تغییرات شمیایی موثر بر خلق او
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 12:58
برای من جالبه که بعضی روز ها خلق شادی دارم و از هیچ چیز خسته نمیشم.علت آن را پزشکان تغییرات شیمیایی می دانند.وقتی با یکی از خانوم دکتر های روان پزشک که همکلاسی دوران دبیرستانم بود گفتم بعضی روزا خلق سرشاری دارم گفت من توصیه می کنم درین روزها به مدت یک هفته در هر ماه زیر نظر من قرص کنترل کننده خلق بخوری مبادا از تو...
-
عشق به زادگاه
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 11:22
از احساسش میگه.و اینکه عصبانیه که پسرش و عروس و نوه هاش قراره به شهر ما مهاجرت کنند.میگه من که بیش از یه دختر و دو پسر ندارم.اون پسرم که آلمانه و اینجا کمتر میاد.این پسرم هم بیاد شهر شما.من هم که بیمارم و معلوم نیست زنده بمونم پس چرا او مرا درین لحظات آخر تنها میذاره انصاف نیست با من پیر زن این رفتار ها بشه. بهش میگم...
-
به کدامین گناه
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 11:04
روزنامه ایران را میخوندم.نوشته عاطفه بیست و دوساله در نکا به دار مجازات آویخته شد تا از شهر نکا لکه ننگ ....زدوده شود. از زندگینامه او و روان پویایی رشد شخصیت عاطفه نوشته است تا به حال که.... خاطره ایی را برایم زنده کرد. سال شصت و هفت بود.اطلاع یافتم کمک بهیار بیمارستان که دوران کودکی خود را در پرورشگاه گذرانده و...
-
امواج دریا
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 10:52
با هم رفته بودیم دریا. کنار دریا ساحل شلوغ بود. امواج خروشان به سوی ساحل هجوم می آوردند. طرح سالم سازی دریا برای شنا مجوز نمی داد. همه با حسرت به آبها می نگریستند. مردی کنار ساحل روی شن ها نشست. لباس راحتی تنش بود.امواج به سویش هجوم آوردند. گویا از تماس آب دریا با تنش احساس خوشنودی می نمود.چون قدمی جلوتر رفت. و بازهم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 06:35
باز دوباره رفته بود مشهد دومین باره تو این تابستان عجب پسریه این پسر من؟ بابا تو میدونی تا بری و بر گردی دل من هزار راه میره؟ آخه بچه من چقدر نگران تو باشم؟ تب داره و دلش هم درد میکنه اتوبوس بدی سوار بوده هله هوله هم زیاد خورده ولی
-
ملاحظه
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 06:33
یه دوست جوان دارم خیلی نازک دله همه شون اینجورن جوانان را میگم ولی اون ناله هم سر میده هرچه با خودم میگم اعتنا نکنم مقتضای جوانی اینه ولی باز مراقبتش میکنم فکر کنم از توجهات من هم بدش میاد ولی ادب مانع هست بگه بابا دست از سرم بردار فکر کنم محتاط تر از دیگر جوانان هست شایدم نمیخواد دوستی منو از دست بده میگه کفش کهنه هم...
-
کنکور و .....
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 06:28
رتبه مریم تو کنکور شده هزار و هشتصد تو رشته تجربی اشک میریزه یه ریز میگه دوست داشتم پزشکی قبول بشم واسه همین هم فقط رشته پزشکی همه شهرا را زدم مامانش میگه بهش گفتم اگر دانشگاه آزاد قبول بشی پول خرجت نمی کنم.چونکه پسر نیستی که هرچی خرجت کنم هدر میشه آدم باید روی پسرش سرمایه گذاری کنه به مادرش میگم من هم جای مریم بودم...