-
اینم روز غم
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 05:47
دایی جون عباس من درگذشت.در سن هشتاد و سه سالگی غم انگیزست. مردی که من به مهربانی می شناختمش.مردی مستقل و متکی به خویش.او که در سنین نو جوانی ترک دیار خویش بنمود تا مجبور نباشد به کسانی باج بدهد و منت بکشد.وقتی مادر بزرگ مهربونش را که بعد از مرگ مادر بزرگترین حامیش در برابر نامادری و پدر .......بود از دست داد روزی به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 تیرماه سال 1384 12:39
امروز بی نهایت شاد و خوشحالم.دوست خوبم منو لحظه ایی تنها نگذاشت.با مهربونی هاش دلداریم داد.تلفنی از طریق چت .مطمئنم اگر حضورا هم میتونست دریغ نمی کرد.ممنون محبت شما دوست خوب و مهربون فضای مجازی. پروین مشاوره خونده و کارش تجهیز و راه اندازی اتاق های مشاوره دانشجویان دانشگاهه.در ضمن شاعره و اشعارش را تو وبلاگ می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 10:17
هفتهنامه کابل درآخرین شماره خود نوشت: دختران جوان در افغانستان برخلاف پسران، جرات ابراز نظر در مسایل مختلف اجتماعی را نداشته و از این امررنج میبرند. خبر جالبی بود.گویا تو ایران همه زنان قدرت ابراز وجود دارند. وقتی زنی سخن میگوید باید کاملا حواسش جمع باشد مبادا سخنی به گزافه گفته باشد چگونه.......؟ اینکه گفته شود در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیرماه سال 1384 14:41
پروین میگه دانشجو هات امتحان دارند تو باید کم پیدا بشی؟البته من غمگین که بشم کم حرف میشم.پسرم برای آنکه برای پدرش قابل افتخار باشه تلاش می کنه.و من که نگران سلامتی و جانش هستم نمیدونم چه کنم.به مادرا فکر می کنم که همیشه نادیده گرفته میشن.با خود می اندیشم چه کسی آرزوی مادرشدن را در دخترا ایجاد می کنه.خوش به حال زنی که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 تیرماه سال 1384 06:57
چی بگم؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1384 13:58
جلسه امتحان دانشجو هاست.ساعت دو و در گرمای پانزدهم تیر ماه.اضطراب امتحان امروز غمگینی بابت نمره کم امتحان پریروز وضعیت نا مناسب سرویس های آمد و شد و نخوردن میوه و یا غذای مناسب خواب نصفه نیمه برای جوان دانشجو چی باقی میذاره؟تازه من هم گیر میدم که آهای بچه به چه حق با دوستت شریکی سوآلاتو جواب میدی؟شاید من هم روزی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 11:36
از بس لا قید هستم دسته چک حساب جاری ام گم شده(شایدم از بس مقیدم). (این کلمه در اهانت به خودم برای آن بود که پیش دستی کرده باشم قبل از اینکه دیگران بگویند خودم گفته باشم).یعنی خودم میدونم نمیخواد شما زحمت بکشید بگویید. بعضی وقت ها از بس نگرانم چیزی را گم نکنم آنقدر مراقبتش می کنم که حتما گم میشه.به قول داداش کوچولویم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 12:09
چهارمین سال است که علیرغم زخم زبان هایی که می شنوم اینجا بیننده ای فعال هستم پروین همکارم ،شاعر هست.و وبلاگش، تو پرشین بلاگ هست.بهش پیشنهاد دادم تو بلاگ اسکای بنویسه تا راحت تر باشه.فکر کنم اونم بیاد اینجا را بخونه. یکی از همکارانم پرینت صفحات نچاق را خونده بود میگفت فکر نمی کنی زیادی تو جلد وبلاگ نویس ها فرو رفته...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1384 11:05
سوار اتوبوس میشم .دختر خانمی داره پیاده میشه.هیشکی رو صندلی خالی نمی نشینه.متعجب میشم.جای خالی گیر اومد.بسیاری دختران ایستاده اند.مصمم اند تو این هوای گرم با این وسیله نقلیه برن کلاس های ......برای پر کردن اوقات فراغت. جمعیتی از دختران روبرویم ایستاده اند. طراوت جوانی دیدنیه.به جمعیت جوان کشور فکر میکنم.بر میگردم به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 10:52
روز هفتم تیر ماه سال ۶۰ قم بودم که خبر انفجار حزب جمهوری را شنیدم. رفته بودم از تلفن راه دور جلو حرم با مادرم تماس بگیرم که خانمی ناباورانه خبر تلخ را از دوست یا فامیلش می شنید. چه روز غم انگیزی بود. ایران در آن روز ها چه فجایعی را متحمل شد. و ما چه روز هایی را شاهد بوده ایم. جوان باشی و طعم تلخ این فجایع کامت را تلخ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1384 11:40
جوان ها چه احساسی دارند؟کاش من هم میدانستم طیف رفتار های جوانان در چه حد در نوسان است. کدام جوان؟منظورم کدام احساس هاست؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 تیرماه سال 1384 11:19
رئیس جمهور با هفده میلیون رای انتخاب شد.احساس شما چیست؟خوشحالید؟یا خدای ناکرده غمگین؟انواع و اقسام احساسات در ملت قابل مشاهده هست.بعید هم نیست.ادما در سطوح مختلف نیاز ها هستند.و هر کدام از آنان از ظن خود یار ریاست جمهور منتخب خویش اند.البته نمی شود گرایشات مختلف را یک جا جمع کرد.ای کاش زمانی می شد همه یک دل و یک زبان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 تیرماه سال 1384 10:10
رای گیری و شمارش آراء که تموم شد دوباره ما همون آدما هستیم.با همه دغدغه های قبل. بیایید بنویسید درین مدت چه تجارب احساس داشتید.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیرماه سال 1384 08:01
امروز انتخابات تموم میشه.زمستون میره و رو سیاهیش به زغال میمونه.مردم همون مردم اند روز ها هم همون روز های تکراری.ولی وای به حال بعضی از ماها.ما هایی که امتحاناتی بد دادیم.نشون دادیم از تمدن بویی نبرده ایم.آه و درد از بعضی ما ها و نوع رفتار هامون.هیشکی یک شبه ره صد ساله را نمیتونه طی کنه.ما ها باید خود هامونو عوض...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1384 06:32
من از سال پنجاه و شش به سرنوشت مملکتم علاقه مند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 خردادماه سال 1384 08:21
سه شنبه شد و من هنوز ننوشته ام.انتخابات هم گذشت.رای هم شمارش شد.حرف و حدیث هایی هم بود.ولی من تو این وادی نبودم.من دیگه سیاسی نبودم.من سعی میکردم یه خانم باشم که مهربان هست.مسئول است.کدبانو است.رفتارش محترمانه است.مادرانه است.همسرم هم یاری میکرد ولی میزان موفقیتم متوسط بود.آخه من آدم متوسطی بیش نیستم. مسافران کوچولو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 18:30
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1384 09:54
به همه شما ها که زنده اید و زندگی کردن را دوست دارید و امیدتان را حفظ کرده اید تبریک میگویم.شما هایی که با دو چشم کوچک تان شاهد صحنه های....بوده اید ولی این باعث نشده عنصر سلامت روان خود را ببازید.به شما که بر اوضاع تسلط دارید و جایگاه خویش را در موقعیت های زمانی و مکانی در کنترل دارید.به شما که مدیریت دارید و انعطاف...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 10:27
به من میگه به کی میخوای رای بدی؟ میگم :اجازه بده آزاد باشم و هر جور صلاح میدونم عمل کنم. میگه : از کجا اطلاعات لازم را برای انتخاب کاندیدا ی اصلح به دست آوردی؟ میگم:متاسفانه با وجودیکه ...............مه و خورشید و فلک در کار بودند تا من اطلاعاتی به دست آورم و اشتباه نکنم جز تبلیغات صدا و سیما جایی را پیگیری نکردم و...
-
روز بعد از .........
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 08:50
روز پرستار شد و مثل همه سالهایی که بر ما گذشت هیچکس نفهمید که پرستار کیست و چه نقشی در جامعه دارد.البته ظلم بالسویه عدل هست.کدام قشر زحمتکش جامعه تکریم می شود که ما بشویم؟خانم پرویزی میفرمودند همسرم و خانواده اش همه این سالها به مناسبت روز پرستار مرا سورپریز کرده اند.هر کس از راه می رسد انگشتر جدیدش را نشان میده از...
-
مصاحبه با مربی پرستاری
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 10:31
از طیبه مهرابی پرستار شانزده سال سابقه مصاحبه به عمل می آورم.اظهار میدارد در سال شصت و دو وارد رشته پرستاری شده در حالیکه ازدواج کرده بود و یک پسر یک ساله داشته. معدل دیپلمش هیجده و نیم بوده .همکلاسانش پزشکی کرمان قبول شدند و اینان تعداد سه نفر همکلاسی که وارد رشته پرستاری دانشگاه شده اند. سال شصت و پنج کاردان پرستاری...
-
روز پرستار مبارک
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 08:38
روز تولد حضرت زینب روز بزرگداشت مقام پرستار است.از آنجا که یکی از رلهای من پرستار است انتظار دارم که این روز را به من تبریک بگویید.این روز را به همه پرستارانی که به خاطر عدم دریافت مطالبات خویش آن را تحریم کرده اند نیز تبریک میگویم .قرار شده بود در ایام دهه فجر به پرستاران مطالبات شان پرداخت شود ولی نه تنها در این دهه...
-
استفاده ابزاری از زن است؟یا عمل به وعده؟
شنبه 21 خردادماه سال 1384 08:48
این روزا برنامه تبلیغاتی کاندیدا ها از تلوزیون پخش میشه.جالبه که هر کدام کارگردان و تهیه کننده ایی را برای تهیه فیلم خود در نظر گرفته.اینکه آیا خانم های کارگردان هم در تهیه فیلم نقش داشته اند یا نه باید بگویم جامعه بانوان اهمیت میدن کدام کاندیدا خانم ها را اهمیت داده. جالبه که معین خانم کولایی را به عنوان نماینده خویش...
-
از ماست که بر ماست
جمعه 20 خردادماه سال 1384 13:06
باورم نمی شد که وقتی بفهمه درد دارم و بیمار شده ام بگه کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی .......تو از نوشتن تو وبلاگت چه هدفی را دنبال می کنی؟ خیلی دوست داشتم مستمعی داشتم که فهم سخن میکرد فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متکلم مجوی همش فکر میکردم اشکال از بی قوتی من متکلم نیست که فهم سخنانم نمی شود بلکه عیب از مستمع...
-
نومیدی مطلق یا امید فراوان
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1384 11:51
چرا بعضی ها احساس میکنند ادامه زندگی دیگه بی فایده است؟چرا شور ندارند؟واسه موفقیت خودشون تلاش نمی کنند؟چرا احساس میکنند به آخر خط رسیده اند؟آنها را چه شده؟چرا کاندیدا هایی داریم که برای کسب آراء مردم تلاش می کنند ؟ولی یک کسانی هم حتی برای زندگی و نون و بخور و نمیرشان انگیزه ندارند؟اینا کجا اونا کجا؟چرا؟چه کسی به اینان...
-
بی اعتنایی عمدی یا بی تفاوتی
سهشنبه 17 خردادماه سال 1384 09:15
روزی نیست که درباره کاندیدا ها حرفی نشنوم و زندگیم در عین بی خیالی بگذره.چرا؟آیا همه مردم مملکت مان چنین دغدغه ای دارند؟یا میشه فکر نان مانع درک این شود که در مملکت چه میگذرد؟شده کسی را ببینی و ازش پرسیده باشی که خبر داغ این روزای مملکت چیه و بهت بگه نمی دونم؟اون شخص از نظر روان شناسان دیس اورینته است یعنی به زمان و...
-
انتخابات
دوشنبه 16 خردادماه سال 1384 05:40
جالبه به من میگن چرا درباره انتخابات نمی نویسی؟خب وبلاگ هر کس نشان دهنده دغدغه های فکریشه.حتما از جمله دغدغه های فکری من انتخابات نیست.میگن چطور ممکنه؟الان برهه حساسی از تاریخ مملکتت داره رقم می خوره یعنی میخوای بگی آدم بیتفاوتی شدی؟بی تفاوتی به سر نوشت مملکتت اصلا جالب نیست.میخوای بگی اهمیتی نداره؟میخوای بگی نومید...
-
معضل تردید در نوشتن
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 19:26
گاهی اوقات میخوای بنویسی فقط برای اینکه چیزی نوشته باشی.گاهی میخوای بنویسی تا هدفی را دنبال کنی.گاهی اوقات نوشتن نوعی برون ریزی احساسات توست.گاهی اوقات فکر می کنی نوشتنت مرهمی هست بر زخم......ولی نوشتن ثبت است و بس.همیشه هم واژه ها به کمکت نمیان تا هر آنچه درون توست را بر صفحه بنگارد.من مینویسم و از نوشتن خود...
-
فال گوش
جمعه 13 خردادماه سال 1384 09:13
رفته بودم پارک هوای تازه تنفس کنم . دو تا دختر هم نزدیک من روی نیمکت نشسته بودن و یکی از آن دو شرح واقعه ای را میداد که ........با خودم میگم میان یه یک قدمی ات و بلند بلند آلودگی صوتی ایجاد میکنن.جالبه که دخترا از حرف زدن با هم دیگه خوش شون میاد.اینا هم حرف بود من با فضولی خاص خودم گوش دادم؟ در حالی که اولی نقل قول...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 خردادماه سال 1384 10:27
همسر دومش را با دو تا دختر ازش فراری داده اند.آمده پیش من گله میکنه.میگه شما بفرمایید چه کنم؟چگونه همسر و دو دخترم را بیابم و به خانه بر گردانم؟