-
پژوهش
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384 14:14
چنانچه بتوانیم چنین پژوهشی را دست بگیریم پزشکی قانونی مشاوره پژوهشی ما را کمک می کند بررسی عوامل موثر در شروع نزاع در مراجعین پزشکی قانونی بررسی میزان فراوانی داروهای روان گردان در اجساد فوت شده از تصادفات بررسی الگو های خود زنی ارجاعی به پزشکی قانونی و بررسی اختلالات شخصیت در آنان بررسی شیوع اختلال افسردگی در کارکنان...
-
گزارش غیبت ها
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1384 05:27
آدم بعد از روز تولدش پانزده روز حرف نزنه یعنی چی؟یعنی بزرگ شده؟و دیگه نباید کار های گذشته را ادامه دهد؟نکنه این دو هفته داشته کادو میگرفته؟و اونقدر سرش گرم بوده که یادی از دوستان گذشته اش نکرده.شایدم تو همین مدت عسلی سخت ترین و طاقت فرسا ترین کارها را داشته.همین قدر بگویم چون وعده ام داده اند ۱۷ اردیبهشت مکه حج عمره...
-
مگه مهمه؟
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 13:02
سالها پیش(۴۷ سال)در چنین روزی خانواده منتظر خود رابا قدوم خود از انتظار در آوردم.خب سونوگرافی که نبوده تا مامان مطمئن بشه آرزوش بر آورده شده و پس از داشتن دو پسر و یک دختر دومین دختر خواهد آمد.حالا جفتش جور بود.دو پسر داشت و دو تا هم دختر و قصه بچهدار شدن میتونه به همین جا ختم به خیر بشه.ورود قدوم نحیف و نازک من به...
-
گریه
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 13:29
گویند حضرت نوح بسیار گریه میکرد.این روز های اخیر روزهایی بودند که در مجالس عزای حسین میتونستی شاهد اشکها باشی.من زنایی را که تو این مراسم اشک میریزند خیلی دوست دارم.با خودم میاندیشم آیا میدونه چرا باید اشک بریزه؟اشک بر چه؟به نظر من آدمای رقیق که میتونند گریه کنند جالبند.یه جورایی هنوز انسانند.گویند تنها موجود ضاحک...
-
یه نشست
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 13:26
جالبه که من از جانب دانشکده به عنوان مسئول بسیج کارکنان معرفی شده ام.منکه با وجودیکه علاقه وافر به رفتاری بسیجی هرگز عضو بسیج نشده ام و تنها اندیشه بسیجی بودن داشته ام.هدف اولیه بسیج نیرو ها برای مقابله با سختی های غیر مترقبه برایم بسیار محبوب بود.داوطلب کمک رسانی بودم و احساس مفید بودن داشتم.ولیکن سالهاست که برای...
-
شرح علل غیبت
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 04:55
روز دوازدهم بهمن بنا به روایت تاریخ روز ورود امام وبنا به صلاحدید دولتمردان مملکت روز آغاز دهه فجر است.روز ورود امام همه ماها(من و دوستان و آشنایانم)جلو تلویزیون منتظر فرود هواپیمای ایشان بودیم .منکه تهران نبودم و حول و حوش خودم تا شعاع همسایگان و دوستان و آشنایان هیچ کس تهران نرفته بود ولی بعد ها همکلاس پسرم از مادرش...
-
نشست زنان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان با.......
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 14:31
ریاست دانشگاه علوم پزشکی اصفهان دکتر شاهین شیرانی در نشستی که با نمایندگان بانوان بیمارستان ها و مراکز بهداشتی درمانی استان اصفهان(شهر اصفهان و شبکه های بهداشتی درمانی استان)داشتند اعلام فرمودند اینجانب آمادگی خود را جهت به کار گیری نظریات و پیشنهاد های شما در ادره این دانشگاه دارم و به شما نوید میدهم وزارخانه بهداشت...
-
از خود گذشتگی تا کجا؟
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 11:26
پیر زنی هفتاد ساله است.داغدار است.زندگی سختی پشت سر گذاشته ولیکن همیشه خوشحال(سرخوش)به نظر می رسد.یه جورایی احساس قدرت میکند.میگه خدا را شکر که من هنوز از پا نیفتاده ام و امیدم نومید نشده.از دوران عروس شدن خودش با شادی ونشاط یاد میکنه.میگه از همسرش ده سال کوچکتر بوده.همسرش از روستا به شهر آمده بوده که او را در مغازه...
-
دلداری به کی؟به او که از تو ...........تر است؟
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 05:54
رفتم وبلاگ سبکبال .مدتیه نمینویسه شاید بشه گفت یک ماه و نیم.خودش گفته بود پیوند مغز استخوان داشته در بیمارستان شریعتی تهران.میگه از مرگ بیزار است.شما باشین در چنین لحظاتی که باید به کسی امید به زندگی بدین چه میکنید؟اصولا ما قادر هستیم که دیگران را امید دهیم؟او بسیار شجاع است.مدتی میشه می شناسمش.من تا حالا نتوانسته ام...
-
پرستار
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 05:37
واقعا چقدر آرامش بخش است دیدن چهره خندان تو جراحات میتوانند سطحی باشند ویا عمقی.میتوانند جسمی باشند یا عاطفی. نقش یک مراقبت کننده اینست که التیام شان بخشد. زنان در امر مراقبت تواناترند و بیشتر وقت میگذارند. ولی یک مراقبت کننده میتواند مرد هم باشد. در مملکت مان مردان پرستار از موقعیت های خوبی برخوردارند. یه مشکل دارند...
-
تصمیمات بزرگ
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 06:54
دو روز گذشت.دو تا تعطیلی.بازهم به روز هایی که سر کار هستیم.مشکلاتش کمتره. باید تصمیم بگیری کجا ها بری. کی بدش میاد چرا انتخابش نکردی. غمگین میشی یه جایی، جایت خالی هست. سر درد از ساعت سه بامداد تا حالا رهایم نکرده.من همیشه باید سنگ صبور دیگران باشم.اونا فکر میکنند من سنگی و از جنس کوه هستم.و میتونند هر حادثه و اتفاق...
-
غدیر
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 13:48
عاشقان عیدتان مبارک باد او توانسته بود دلش را بدست آورد و درین امتحان سربلند بیرون بیاید اکنون با طیب خاطر به عنوان ولی امر معرفیش میکرد. گرچه .............................................. ولی امروز بسیاری دلها را با خود دارد
-
فن برقراری ارتباط
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 14:27
شایستگی بالینی پزشک, بیشتر بر اساس مهارتهای ارتباطی وی مورد قضاوت قرار می گیرد. آموزش مهارتهای ارتباطی, یکی از مباحث مهم آموزش پزشکی است در حالی که آموزش این مهارتهادر برنامه رسمی آموزش پزشکی کشور گنجانده نشده است هشتاد و پنج درصد از اساتید نسبت به آموزش مهارتهای ارتباطی به دانشجویان نگرش عالی داشتند. نگرش استادان...
-
خوش هیکل
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 05:44
ماشاء الله به اون هیکل قشنگت هیکل قشنگ نشانه سلامت است.هیکل سالم روان سالم را در خود نگه میدارد. یکی میگفت : ؛ همی میردت عیسی از لاغری تو در فکر آنی که خر پروری؟: یعنی روان مهم تر از جسم است.خر کنایه از بدن و عیسی کنایه از روان بابا درسته که جسم پروردن تنها، بدون پرداختن به روان، چندان فایده نداره. ولیکن نباید از جسم...
-
یه فیگور انسان دوستانه
شنبه 24 دیماه سال 1384 06:26
دخترک را آورده بودند کمکش کنم کلمات را بخش کنه صدا کشی کنه تا بتونه بنویسه.میدونستم تو خونه شون با کامپیوتر سی دی آموزشی زبان می بینه قصه های سیندرلا را تماشا میکنه و نقاشی هم میکشه .عکس های خانوادگی شونو می بینه و موسیقی گوش میده.فکر میکردند تنبل است یا کند ذهن که هنوز یاد نگرفته صدا کشی کنه و بنویسه.با هاش کلی بازی...
-
زبان دستان
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 07:28
تا حالا کتاب روان شناسی دستها را دیده اید؟دستان شفابخش را چی؟پزشکی قانونی برای اطمینان یافتن از جنایتکار بودن یک .......کتابی دارد به نام قیافه شناسی که انواع مدل های دست را تفسیر می کند.کتاب کف خونی به تور تان خورده.یک پرستار در بخش بیماران روانی میتواند با مشاهدات خود از دستان بیمار مطالب زیادی را متوجه شود.عرق کف...
-
یک اعتراف
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 03:41
گفتند خلائق که تویی یوسف ثانی.چون نیک بدیم به حقیقت به از آنی...................به از آنی به از آنی
-
آموزش از نوع شبانی
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 11:31
معاونت آموزشی دانشکده مون یه خانم دکتر است که دکتری خود را در رشته آموزش های نوین در پرستاری گرفته است.ایشان وقتی منو دیدند میفرمایند خیلی ریلاکس هستی.کاش می شد به دیگران هم بیاموزی این چنین بودن را.بعد می فرماید مبادا برایت سوءتفاهم شود ها.نظرم روی اینگونه رفتار کردنت مثبته.آروم آروم کار هایت را انجام میدی نه خودت...
-
زلال وجود مادر
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 06:03
جالبه که من تونستم یک هفته ننویسم. البته توجیه مردم پسندی دارم.مامان عمل جراحی چشم(کاتاراکت)داشت و در حالیکه میتونست بیمارستان خصوصی با پانصد هزار تومان عمل جراحی کنه در بیمارستان دانشگاهی با صد و هشتاد هزار تومان عمل شد.صرفه جویی؟اونم برای عمل چشم؟اونم مادر؟(کسی که همه عمر و زندگی شو واسه ما هدر داد)واقعا در این هفته...
-
سال نو میلادی
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 15:44
سال نوی شما مبارک ای آنانکه به مناسبت تولد عیسی مسح سال نوی شما آغاز میگردد سالی خوب پیش رو داشته باشید
-
فلسفه حج
شنبه 10 دیماه سال 1384 05:11
همیشه مراقب بودم که مردی تنه ام نزند.یه روز این سوآل برام پیش اومد این حاجی های لخت و پتی دور تا دور حرم نگران نیستند تنه به هم بزنند اونوقت من با این همه پوشش نگرانم.با بچه هایی که حج رفته اند در میان گذاشتم.میخندند و میگویند چقدر کوته فکر هستی.هر کس اینهمه خرج میکنه میره تو اون صحرای سوزان فقط و فقط به خدا فکر می...
-
او آمد
دوشنبه 5 دیماه سال 1384 04:55
به یاد مانی دوستی که فیلم مریم مقدس را پسندیده بود مادرش را بشارت دادند که او می آید.باورش نمی شد.چگونه؟واین زیباترین آیت خدا بود.با آمدنش جرقه نور آفرینش را غرق روشنایی کرد. درود بر مادر بزرگوارش در روزی که او را زاد و به او ایمان آورد.
-
قبرستان
جمعه 2 دیماه سال 1384 10:53
تقریبا هر پنج شنبه و یا جمعه خودم را به قبرستان می رسانم ودر آِنجا بر سر قبر عزیزان از دست رفته ام ساعتها می نشینم و میگریم. اینجوری حدس می زنم نسبتبه آنان وفاداریم را حفظ کرده ام و به خود یاد آوری کرده ام که گرچه آنان نیستند تا از حق خود دفاع کنند من به حقوق شان توجه داشته ام.باورم نمی شد پس از مرگ خواهرانم زندگیم...
-
یلدا
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 04:47
شب تولد نور از سیاهی و ظلمات بر شما مبارک باد.هجوم سیاهی ها ظرافت بارقه های نور را چنگ می زند ولیکن نور مظهر راستی و صداقت متولد می شود هر آنچه تاریکی مظهر گمراهی بکوشد مانع شود. تولد نور در سحر گاهانی که دلهای بسیاری با اوست و تولد یکمین روز دی ماه جشن و شادی در پی دارد. شبهای خلوت تان با دوست به طولانی بودن یلدا و...
-
یکی از فامیل
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 10:30
چه بسیار قصه ها که نا گفته میمونه!چه بسیار استعداد ها که نهفته میمونه!چه بسیار آدمایی که عشق شون را کتمان میکنند و ازش پرده بر نمیدارند.خدایی که نانموده ها را یمدانه و نا نوشته ها را میخونه صبر عجیبی داره. آدما برام جالبند.خشمگینم میکنن.باعث شگفتی ام میشن.اعجاب بر انگیزند. طفلکی پولی نداشت و امیدی که عاشق بشه.خموده به...
-
قهر
شنبه 26 آذرماه سال 1384 05:52
اصلا قهر.دیگه نه تو نه من.اگر هر آنچه را من میگم مخالفی دیگه حرفی برای گفتن نمونده.تو اون ور جو من اینور جو.نخود نخود هر که رود خانه خود. این منطق ما آدماییه که با هم قهر میکنیم.به قول سعدی شاعر شیرین سخن ایران هر کس فرزند خود به جمال و عقل خود به کمال پندارد. ما ها همه جاهایی که همدیگر را ملاقات می کنیم با هم بحث مون...
-
بابا ها هم بعله؟!
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 14:02
دوستش داری؟تماشائیه؟قشنگ خوابیده نیست؟با هم کنار خواهید اومد؟ حتما در این شکی نیست. نقش تربیتی پدر بحثی است مورد علاقه من.که مکرر به اون می پردازم.غیبت پدران و اثر آن بر فرزندان به خصوص پسران را همیشه مورد بحث قرار میدهم. تازگی خانوم مهندس بیست و هفت ساله ایی بنام مریم میگفت : دلم لک زده یه بچه داشته باشم ولی شوهرم...
-
کودک آزاری(سکسوآل)
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 14:33
پوران 46 ساله لیسانس حسابداری با لیسانس جغرافی ازدواج کرده.ناراحته.چراش را میگم.پسرک دوم راهنمایی تپل مپلی داره.با خودش به محل کارش می بره.یه روز که سخت مشغول حسابرسی حقوق کارمندانش بوده فروشنده تریا بچه اش را فریب میده و با خودش می بره یه جایی دور و دنج که......خوشبختانه یه راننده تاکسی موج انفجاری از جنگ سر می رسد...
-
بلوغ جسمانی و روانی
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 12:41
امروز که میخوام راجع به بلوغ جسمانی پسران برای والدین بچه های سوم راهنمایی مدرسه پسرم صحبت کنم باید یادم باشه من خودم با یه پسر سوم راهنمایی نتونستم عالی رفتار کنم.بیاییم سعی کنیم برای دیگران دوستانی خوب باشیم نه آقا بالا سر(اینو آریا به من آموخته).با هم کنار هم هم اندیشی کنیم چگونه می شود والدینی خوب منصف تربیت...
-
سقوط هواپیما
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 10:06
از دانشگاه به خانه رسیدم.دیر بود.به خونه دوستانم دعوت بودم.مامان از صبح خونه ما بود.برایم غذای گرم و چایی سر میز گذاشتند.گفتم لباس بپوشم آماده بشم.کمی در کنار مامان موندم.خواستم برم که از اخبار جوانه ها شنیدم .....سقوط هواپیما......وای خدای من کجا؟تو منطقه مسکونی بلوک های آپارتمانی نیروی هوایی.....!چی...