-
صراحت یا اشارت؟
شنبه 20 بهمنماه سال 1386 06:26
تو وقتی با دیگران حرف میزنی در فالب اشارات منظورت را می رسونی ؟یا صراحت کلام داری؟دستورات به کودکان باید صریح باشد تا متوجه شوند ولی برای آدم بزرگا هم به صراحت باید گفت یا به اشارتی می فهمند؟ بحث مهمیه.راحت ازش نگذرید.باعث و بانی بسیاری کج فهمی ها و عدم تفاهم هست. دوستی میگفت هر چقدر برای همسرم چراغ می زنم که بفهمه...
-
خستگی ناشی از....
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 10:41
تو جلسه شورای فرهنگی دانشکده دعوت شده ام تا با در برنامه ریزی سامان دهی برنامه های فرهنگی دانشکده به کار گمارده شوم.شما فکر میکنید از من کاری ساخته باشد؟ برای بدو ورود ملزم شده ام اظهار نظرات همکارانی را که دغدغه فرهنگی دارند بشنوم. اهدافی را که باید داشته باشیم و چگونگی نائل آمدن به اهداف مورد بحث قرار دادیم. اظهار...
-
سر اذان
چهارشنبه 17 بهمنماه سال 1386 12:22
اذان ظهر است.همه به سوی نماز شتابان می روند و من در فکر.که عاقبت چه خواهد شد.این مشکل چگونه حل خواهد شد.اساسا مشکلی هست؟یا من زیادی سخت میگیرم. نتوانسته ام بین خودمون چند نفر به تفاهمی نسبی برسیم. همدیگر را تهدید می کنیم از هم کناره میگیریم و هرکدام زهر تنهایی می چشیم.ولی چرا؟چرا هرکس بر موضع خود سخت پا می فشارد؟چه می...
-
دلگیر و غمگینه
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 13:25
هر روز می بینمش موضوعی برای رنج بردن،غصه خوردن داره.و جالب اینکه نمی ترسه به عنوان یه آدم غمگین شناخته بشه.بهش میگم ببین بارها گفته ام و باز می گویم چون می دونی غم از تو یه چهره زیبا میسازه و ارائه میده ترجیح میدی غمگین به نظر برسی ولیکن اینکار به قیمت از دست دادن سلامتی هست دست بردار.با زندگی آسان گیر و کنار بیا.میگه...
-
انگیزه
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 08:41
خدا خیرش دهد ابی را.از او آموختم میتوانم از لینکستان مقالاتی بیابم.امروز درباره انگیزه دو تا مقاله یافتم یکی در لینکستان و دومی اون را هم از سایت دنیای اقتصاد . اینم جالب بود
-
خیالبافی
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 09:14
اگر این مقدار پول داشتم یه ویلا کنار دریا میخریدم.هر عصر پنجشنبه بار و بندیلو ور میداشتم می رفتم اون ویلا.کنار شومینه می نشستم تخمه می شکستم و یه موزیک ملایم میگذاشتم و کتاب زندگیمو ورق می زدم و به یاد روز های خوبش شعر می سرودم و روز هایی را که به تلخی گذشت ......بعد هم یه ماهی کباب ناهار و یه خوب بعد از ظهر و یه قدم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 بهمنماه سال 1386 09:50
تنهاست.حوصله اش سر میره.دلش میخواد یه کسی باهاش حرف میزد.کنارش می نشست.ازش سوآل میکرد.دل به دلش میداد.باهم میرفتند قدم زدن.ولی کو یه همدل؟یه هم زبون؟ روزگار غریبیست.همه سراسیمه به سوی مقصدی روان.و او که روزگار یری را سری میکند افتان و خیزان
-
درمان وسواس
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 08:33
جناب دکتر اسلامی نسب در سایت خود شروع درمان وسواس را وجهه فعالیت خود قرار داده. سال شصت و هفت که افتخار حضور در کلاس گروه درمانی آقای دکتر مجد را داشتم با ایشان بحث هایی داشته ام.آن روز ایشان دانشجوی تربیت مدرس در دوره هشتم ،رشته روان پرستاری بودند .بعد ها یک بار دیگر نیز در سمیناری در اصفهان ایشان را ملاقات کردم.از...
-
در مجلس خود راه مده همچو منی را افسرده دل افسرده کند انجمنی را
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 14:14
چند روز هست با مبارزه منفی سعی در تغییر دادن اوضاع کرده ام.خودم خیلی اذیت میشم.ولی نمی دانم مورد هدف هم اذیت میشه یا نه.اظهار تمایل او را به آشتی نادیده میگیرم تا حسابی تنبیه شود ولی خودم هم سخت احساس فشار می کنم.به طوریکه هم بیمار شده ام و هم حسابی دلم گرفته.نمی دونم چرا احساس شکست می کنم آنجور که دلم میخواد تحول به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 08:46
حامد عزیز سرماخورده،گلو درد و تب.مراقبت ها موثر واقع نمیشه اگر تا سه روز همچنان در تب باشه من چه کنم؟طفلک بی اشتها.انفلونزا خطر ناکه
-
عشق،عاشق،معشوق؟!!؟؟!!
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 06:47
...... ............... ................................ ------------------------------------------------------ ((((عشق کی آمد؟ چرا آمد؟ چگونه آمد؟ من چگونه از آمدنش مطلع شدم؟ جایگاه عشق کجاست؟ تو در زندگیت مزه عشق رو چشیدی؟ به نظر تو آدم عاشق موجود قابل ترحمیه؟ ازدواج بدون عشق و زندگی بدون عشق فرقی هم دارند؟ آدما دل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 09:00
دیروز راجع به پری فکر می کردم.یه دختر ۵۴ ساله عقب مانده ذهنی از یه خانواده پولدار اصفهانی که در یک خانه دربست با لوازم تمیز و قشنگ زندگی می کند و یک راننده ،مستخدم و یه زندگی مرفه دارد.با خود میگفتم چند نفر آدم میشه تو این مملکت یافت که .... کار ما به جایی رسیده که حسرت پری را....
-
قضاوت
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1386 14:24
امروز نمره دانشجویان را به آموزش دانشکده دادم.به یاد آوردم دوران دانشجویی خود را.چقدر دوست داشتم دانشجویی کوشا و ساعی باشم و چقدر بیشتر دوست داشتم مربی متوجه شود ولی برای اساتید ما علی السویه بود.دانشجویانی که اهمیتی هم بهشان نمی دادند نمره شون مثل ما بود. از اینکه دانشجویی که درس خونه براشون اهمیتی نداره دلم...
-
تجربه جالب
شنبه 29 دیماه سال 1386 13:10
ظهر عاشورا ست. یک ساعت هست از روضه خونه خانم زندی بر گشته ام . حدود دویست نفر خانم جمع شن تو یه خونه صد و هشتاد متری و بر سر و سینه بزنند و اشک بریزن واسه امام و مقتدای خویش .چه شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد هم با ناهارشون بر گردن خونه اگر نمی رفتم مامان میگفت تو باعث سرشکستگی منی بین دوست و دشمن ولی واقعا مراسم جالبی بود و این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 11:14
..........
-
من عجیبم یا اون؟
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 11:06
خانومای شهر من با هر بضاعتی که دارند سعی می کنند جلسات سوگواری برای امام حسین (ع)برگزار کنند. زهره ،دوست سی سال گذشته منه. داشت می گفت: مستخدم خونه ام که دارای سه بچه ریزه میزه و همسر بیمار روانی است گفته میخوام جلوی هیئت متوسلین به...بره بکشم و با گوشتش هفتاد نفر اعضاء هیئت را چلو کباب بدم بناچار صد و ده تومان بهش...
-
سر در گریبانم
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 11:35
وقتی ببینم قراره بمیرم و از من هیچ باقی نمونه دلم میگیره . صحنه پیوسته به جاست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود. دلگیری من بی اندازه شده این روزاا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شما میدونید چرا؟ خودم حدس هایی می زنم ولی مطمئن نیستم. زن دل شکسته ایست مادرم. نمی دونم چطور میشه خوشحالش کرد. این روزا ده روز تمام با خانومای همسایه جلسه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 دیماه سال 1386 17:30
دومین روز جلسات مشاوره است این روزا شهر در سرمای ناشی از برف فرو رفته مردم ترجیح میدن تو این سرما مواظب هم باشن تا دعوا داشته باشن و مشاوره بخوان.گویی وقتی در طبیعت تنوع ایجاد میشه مردم هم ذائقه شون تغییر میکنه. دکتر حسنی تو مطبش فقط چند تا بیمار داشته و من هم با ساسان کوچولو و مادرش یه جلسه مشاوره داشتیم.مادر ساسان...
-
چت و باز دردسر
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 11:31
صبح بود ساعت ۸ رسیدم مرکز مشاوره نواب صفوی.دیدم شیما خسروی دانشجوی ترم آخر هم اونجاست و قراره تا ظهر در خدمت هم باشیم.نشستیم تابه صحبت درباره بخش روانی زنان بیمارستان خورشید که زنی حامله با چشم گریان اومد تو.با دیدن شیما یکه خورد گویا قبلا همدیگر را در یکی از بخش های بیمارستان دیده بودند و شناخت داشتند.گفت خانوم شوهرم...
-
تعامل من و تو
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 09:00
تا حالا با کسی بگو مگو کردی؟از کسی رنجیدی؟تو فکر رفتی چه جواب هایی برای مقابله با او تدارک ببینی؟ذهنت را به خود مشغول داشته؟احساس عجز کردی؟ دوستش داری. خودت خبر نداری. چرخ دنده افکار تو و اون در هم گیر کرده. این نوعی تعامل است. خوبه تبریک میگم اگر کلماتی نمی یابی که منظورت را به روشنی بیان کند به دلیل شدت هیجان توست....
-
قصه دختری که خواهرش از تنوع طلبیش......
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 09:00
یه روزی به دنیا اومدی با گریه.که اگر صدای گریه ات بلند نمی شد به جرم سیانوزه شدن غیر طبیعی تلقی می شدی.فریادی از ته دل کشیدی تا نفس کشیدن تو این عالم خاکی را شروع کرده باشی.نمی دونستی چندم بچه ایی و چشم انتظار اومدنت هستند یا لا محاله می پذیرنن ات.حتی نمی دانستی آمدنت بهر چیست.چاره ای نداشتی هنرنمایی خدا بود و همت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 05:45
دانشجویان دوست دارند بدانند من چگونه با همسرم آشنا شدم.و درباره آینده زندگیم چه حدسی می زدم و الان از زندگی ایی که با او گذرانده ام چه احساسی دارم.اونا دوست دارند بدونند من احساس خوش بختی می کنم یا نه؟احساس برنده شدن دارم؟به نظر اونا من زندگی جالبی داشته ام.ولی اینا همه به این دلیل است که ظاهر من نشان میده راضی و...
-
گلایه از تنوع طلبی و دمدمی مزاجی خواهر
شنبه 15 دیماه سال 1386 21:02
خانوم خوش پوش بیست و هشت ساله با چشای قشنگش اشک می ریزه و میگه خانوم از بی حیایی این خوهرم و من یه لحظه فکر می کنم نکنه خواهرش با شوهرش....ولی خیلی زود خودش فکرم را اصلاح میکنه و میگه داره با مهران راه میره میگه محمد جان سلام.داره تلفنی با بابک حرف میزنه برای علی هم دست تکون میده.اینهمه ÷سرا دور خودش جمع کرده واسه...
-
فقط بیست و سه سال داشته باشی و دلت دریای غم باشد
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 12:36
با چشمان اشکبار میگه : از زمانی که خونه را عوض کردیم(مستاجر شدیم)من دیگه احساس کردم به اون خواسته هایی که برای خودم تعیین می کنم نمی رسم دنیا مترصد است من تصمیم بگیرم او جلوم بایستد.احساس می کنم به خواسته هام نرسیدم دوست داشتم روان شناسی بخونم. تو دوران دبیرستان درسم خوب بود همه بچه ها دوستم داشتندولی تو دانشگاه تو...
-
بی نظیر
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 10:04
بی نظیر بود؟این زن؟دو بار نخست وزیر شدن در یک کشور اسلامی موفقیت بزرگیست؟در شرق چنین است؟یا در غرب نیز هم که اگر برادرت پدرت و یا همسرت از سران بودند تو نیز می توانی سری تو سرها در آوری؟آیا از زن بودن خود خجالت نمی کشم وقتی قادر به هماوردی با امثال او نیستم؟ما از این دنیای چه انتخاب کرده ایم ؟که او چنین برگزید؟آیا ما...
-
عشق
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 09:21
بشر از دیر بازبه پدیده عشق علاقه مند بوده است اما تا امروز تعریف دقیق و فراگیری از عشق که بتواند همه را قانع سازد ارائه نگردیده است. برخی معتقدند که به طور غریزی عشق را می شناسند بنابریان اصلا زحمت تعریف کردن آن را به خود نمی دهند. اما در سالهای اخیر دانشمندان تحقیقات گسترده ای درباره عشق انجام داده و به نتایجی جالب...
-
بنویس شاید
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 09:04
نوشتنت تو وبلاگ، چقدر توانسته جراحات عاطفیت را التیام ببخشد و از یدک کشیدن بار عاطفی رهایی ات بخشد؟) ماریا : آره ..شاید ۱۵ درصد شایدم کمی بیشتر برام موثر بوده ... نیکا : راستش اگه یه کم راحت تر مینوشتم خیلی بهتر بود.یه کم نوشتن برام سخته منظورم زمانشه.سرم شلوغه .گاهی اوقات یه اتفاق بد واسم میوفته.شب با خودم فکر میکنم...
-
بررسی سر انگشتی
شنبه 1 دیماه سال 1386 06:36
تو مدت سه ماهی که هر روزش را بیمارستان بودم توانستم راجع به تاثیر نوع تغذیه بر عوارض گوارشی داروهای مصرفی دربخش روان اطلاعاتی فراوان جمع کنم.دانشجویان را در دو گروه آ و ب قرار دادم و از هرکدام از آنها خواستم با نوعی مواد غذایی یبوست بیماران بخش را کنترل کنند. دانشجویانی که با گروه آ مواد غذایی بیماران را تحت پوشش...
-
عید قربان
جمعه 30 آذرماه سال 1386 10:45
اسماعیل تو کیست.قربان کردنش توانی؟من نتوانم اسماعیلم را ذبح کردن. روز عید قربان بر تو مسلمان هر کجا که هستی مبارک باد شب یلدا زیر کرسی انار میخوری؟یا هندوانه؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 13:30
دانشجویان پرستاری دختر دانشکده توانستند با موفقیت کارآموزی در بخش روان را بگذرانند.ممکن است سوآل شود که مگر می شود این روز ها با عدم موفقیت بگذرد؟ باید عرض کنم بله.دانشجویانی هستند که به محض ورود به بخش از شدت افسردگی بد حال می شوند و دست ما به درمان آنان می گذرد.دانشجویانی مورد آزار و اذیت بیماران قرار می گیرند و...