-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 تیرماه سال 1387 06:15
هر که هستید و هر کجا زندگی میکنید، آرامش را به زندگی خویش دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر کلام و رفتار شما قرین آرامش باشد بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایت خواهد کرد. بخاطر داشته باشید، برای رسیدن به این وضعیت ، لازم است برخی قابلیتهای ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1387 07:45
کارت عقد عروس و داماد سفارش داده شد شنبه تحویل مان میگردد و به مدت یک هفته توزیع می کنیم .داماد جوان چهار روز بعد از جشن عقد خود عازم سفر عمره می شود.بعد که بازگردد باید یکماه فرصت دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشد خود را دارد .می بینید چگونه همه برنامه هاش تو هم افتاده؟اینه که من سر گیجه گرفته ام . من به دعاهای شما...
-
آخرین حرفی که ...
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 10:16
هر چند سخت مشغولم به خرید لباس و وسایل خنچه عقد ولی خب به اینجا هم سری می زنم و از شما دوستان خوب هم ممنونم. سر درد ناشی از فکر های بی فایده بد خلقی به بار آورد چرا باید دیگران مرا تحمل کنند؟ فرزندم را گوهری یک دانه می پنداشتم که باید از دستبرد محافظت کنم تو روز های گذشته خیلی هم سنجیده عمل نکردم خدا را سپاس که در...
-
زلف بر باد دادن و
دوشنبه 17 تیرماه سال 1387 06:58
راهکارهای مثبت اندیشی باید به خود وفرزندانمان بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیتها و کامیابی های بزرگی دست یابیم. ۱- نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و خود را خوب، توانا و با ارزش بدانیم. ۲- لیستی از صفات مثبت خود تهیه کنیم و راههای تقویت انها رابیابیم و تجربه کنیم. ۳- لیستی از...
-
خبر خبر
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 14:07
هیشکی از فردا ی خودش خبر نداره شاید در آستین روزگار خبرای خوبی باشه اما نوع دید ما باعث میشه نوع تعبیرهامون خاص باشه. تفال به حافظ می زنم وقتی میخونم: فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد غرق شادی و نشاط می شوم و به خودم امید میدهم که .... دیشب نوبت داماد بود که نو نوار بشه خانواده عروس خانم...
-
آخرین خبر موجود
شنبه 15 تیرماه سال 1387 09:58
سلام خرید مون برای عروس خانوم نیمه نصفه مونده چه عروس خانوم خوبی! مادر عروس خانوم مسئولیت پذیری خاصی دارند ایشان مقیدند آداب و رسوم، مو به مو مراعات بشه فکر نمی کردم خوشم بیاد از رعایت این رسوم. ولی دارم لذت می برم من که همیشه آرزو میکردم بچه ها چیزی لازم داشته باشند براشون خریداری کنم ولی پسرا آرزو هامو بر آورده نمی...
-
خبرای خوب در راهه
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 12:34
بازار رفتن و هدیه گرفتن برای عروس خانوم،دیدن لباس مناسب برای جشن عقد ،آینه و شمعدان هدف فردای منست.این چندین و چند روز نه وقت دارم بیام اینجا نه فکرم متمرکز خواهد بود تا مرداد ماه کج دار و مریز اینجا خواهم بود.بعد به احتمال قوی مفصل گزارش روز های خوب مان را خواهم نوشت.سوآلاتی از من شده که فعلا قادر به جواب دادن نمی...
-
ماشالله پسر
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 09:02
وب لاگ این پسر با نمک را که به من میگه خاله جون بخونید و به من در تشویق او به نوشتن آفرین بگویید.دانشجوی کارشناس ارشدی که آرزو داشت نویسنده شود و کار قصههای من: گرگ قسمت اول گرگ قسمت دوم موش کور باغبان جزیره آتشفشان کرم ابریشم توپ خود را از کودکی شروع کرد ولی تا به امروز برای نویسنده شدن آموزشگاه نرفته.این پسر جوان...
-
بازگشت
شنبه 8 تیرماه سال 1387 12:14
ساعت سه نیمه شب دیگه خواب از چشمام رخت بر بسته بود پاورچین پاورچین تو تاریکی ها رفتم طبقه چهارم رو شت بوم زیر آسمون خدا سجاده نمازم را پهن کردم و یازده رکعت نماز خوندم شاید خدا بازگشت منو به محراب عبادت بپذیره.زیر لب که نه کمی بلند تر گفتم خدای خوب و مهربون دیدی این پسر که اینهمه واسه بزرگ شدنش لحظه شماری میکردم چگونه...
-
دلتنگی برای دوستی های قدیم تر
جمعه 7 تیرماه سال 1387 08:03
-
خستگی ناشی از ....
دوشنبه 3 تیرماه سال 1387 13:40
میشه بگم پنجاه ساله ام.میشه بگم نیم قرن تلاش کردم چشمم صحنه هایی را نبیند که زشت تلقی می شود. میشه بگم تلاش کردم گوشام چیزهایی را نشنود که معصیت است. نمیدانم چه کسی حساسم کرد نسبت به اینکه مواظب چشمم و گوشم باشم.ولیکن عافیت طلبی را دخیل میدانم.گاهی اوقات که چشمام از تعجب.....دیگه دیگران متوجه می شدند که ... هر دم ازین...
-
این روز ها چقدر غیبت!
شنبه 1 تیرماه سال 1387 04:29
سلام صبح تان به خیر حال؟احوال؟ روز اول تیر ،گرم ترین و بلند ترین روز سال بر شما مبارک باد قلب هاتان به گرمی این روز باد ای همه مهربان دوستانم که فرصت ملاقات تان را فقط اینجا دارم دوست تان دارم گرمای وجود شما در هر قدم که به اینجا گذاشتید حس می شد. در این دنیا که عصا از کور می دزدند من چه خوش شانس هستم که شما را دارم...
-
اکسترا ماریتال؟!؟!؟!exteramarietal
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 11:16
دوستش دارم و باهاش خیلی رفیقم به طوریکه مث دوتا دوست همیشه مشغول مراوده دوستانه ایم به من میگه تو که قبول داری قصه گرگ و بره فقط یه دروغ بزرگه هان؟ و من میگم آره قبول دارم خب به این ترتیب ما توانسته ایم مدتهای مدید دوستان خوبی بمونیم میگه شجاع باش نترس دارند تو دلتو خالی میکنن شهامت به خرج بده تو نباید دروغای اونایی(...
-
او به تو پیوست
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 10:40
روز های سخت بیماری را پشت سر گذاشت و آمد نزد تو تا در آغوشش بگیری و او خود در آغوش گرفت مرگ را و تو منتظرش باش من و او نیز خواهیم آمد گرچه دیگران تلخ بگریند دوست مان داشت ولی امروز که میرفت نگران مان نبود عاشقانه آرام اش را از سر تاقچه بر میدارم ،ورق می زنم و میرسم به آنجا که میگوید :عشق..........است کتاب را میبندم و...
-
سکوتی به درازای ده روز
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 10:53
ده روز سکوتی که متعجبم چرا ده روز رفتن تو پیله تنهایی اومد نوشت برام "حیف است که ارباب وفا را نشناسی ما یار تو باشیم و تو ما را نشناسی حیف است عزیزم که تو با این همه احساس این پاکترین خلق خدا را نشناسی " ولیکن نمیدانم مرا چه شده بود که نمیتوانستم بر اندوهم غلبه کنم بر نوازش کردنش افزود و گفت: حقیقت انسان به آنچه اظهار...
-
امنیت شهر
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 07:02
ساعت یک و نیم از خواب بیدار شدم.همسرم و پسرم قرار بود برن تهران.آب را جوش آوردم و فلاکس ها را پر کردم .بساط صبحانه را برای بردن در سبد گذاشتم که ناگهان چشم تان روز بد نبیند صدای عربده مردانه از تو کوچه از پشت پنجره نگاه کردم بزن بزن جوانان بیکاره وای خدای من چه خواهد شد؟ به لطف خدا همسرم و پسرم هنوز درخواب بودن با...
-
گوش من و گل گویی های او
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 12:55
آیا زنان با مردان در خلق و خو ،احساسات،افکار،رفتار ها(اعم از کلامی و غیر کلامی)مشابه اند؟ میگه : توفیق نصیب شد کنار دست آقای همسر تو ماشین مون بنشینم و هفت کیلومتر رانندگیش را تماشا کنم. در رانندگیش حرف نیست . ملایم ،با سرعت مطمئنه بدون داشتن مارپیچ عین بچه آدم رانندگی میکنه ولیکن حین رانندگی هی برای من صحبت میکنه.از...
-
سمینار علمی دانشجویان ترم آخر دانشکده
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 06:32
امروز سمینار دانشجوییه و یکی از دانشجویان شرکت کننده در سمینار به نام زهرا ملکی پوستر تهیه کرده تا یک مورد بیمار اسکیزو فرنی را معرفی کنه.اسم منو به عنوان استاد راهنماش قرار داده.البته روح من خبر نداره که ایشون را راهنمایی کردم که خودم خبر ندارم.ولیکن یادمه تو بخش دانشجوی من بود و من از بیماری اسکیزو فرنی خیلی مطالب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:33
بعضی دانشجویان از من یه سوآلی را همیشه دارند. خانم اگر جسارت نباشه میشه بگین چگونه با همسرتان آشنا شدید؟ زندگی خانوادگی تون چطوره؟مسلم است جواب دادن به چنین سوآل دانشجویان یعنی از زندگی خصوصی گفتن و برای یک معلم که باید الگو باشد صحیح نیست.ولی اینکه این سوآل برای دانشجویان یا خواننده های وبلاگ مون پیش بیاید عجیب...
-
به لطف خدا
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 09:20
تغییر مودداده ام.ببخشید تغییر خلق منظورمه. نوسان خلق در طول سال، در طول ماه، در طول هفته، در طول روز و در طی ساعات روز یه چیز طبیعیه. امروز خوبم علتش بر من نیز روشن نیست. وقتی دیروز رفتم مطب خانم دکتر، پیر زن و پیر مردایی را دیدم که علاوه بر بیماری ،فرتوت و ناتوان هم بودند .به خودم هی زدم که؛ خودت را مباز؛ اینا را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 06:53
دارم غر غر می کنم. حوصله ام سر رفته. بدنم درد میکنه. میخوام حالم خوب باشه و فراموش کنم تن هم دارم. میخوام پرواز کنم اون بالا ها. از نشستن رو زمین مث مرغ خانگی خسته شده ام. از دانشجوها دور افتادم. میترسم پریدن فراموشم بشه. دوست ندارم مث روباه شل باشم. صبرم تموم شده. میخوام سالم باشم. بیقرار شده ام. خوشا به حال تان طوطی...
-
شکر خدا که
جمعه 3 خردادماه سال 1387 07:41
روز خوبیه امروز.آرامش خاصی بر خانه ما حکمفرماست خدا را شکر از اون آرامش های قبل از طوفان نیست همه خوب رفتار میکنند همه چیز سر جای خودشه این چن روز استراحت کسالت را از من دور کرده خواب هایی که میبینم هم در سرعت بهبودیم نقش داره همکاران دوستان حضورا تلفنی حتی تو خواب عیادتم اومدن بیشتر از همه تقلای همسرم در حاکم کردن...
-
سالگرد باز گشت از سفر حج
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 05:01
دو سال پیش در چنین روزی از سفر عمره بازگشتم تا به امروز نتوانسته ام یه نخواسته ام درباره اش حرفی بزنم ولی امروز با یادآوری آن روز به خودم امید میدم باردیگر راهی شوم
-
بادمجان چی؟نه نگو لطف خدا شامل حال من شد
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 06:00
این جون عجب شیرینه واسه همین سعدی علیه الرحمه میفرماید: میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است جا تون خالی وقتی از بیهوشی دراومد م و چشمم افتاد به ساعت دیواری که دوازده و چهل و پنج دقیقه را نشون میداد از خوشحالی رفتم تو ابرهای آسمون ،لبخندی بر لبانم نقش بست و پلک ها را بر هم گذاشتم و خوابیدم. گرچه...
-
شاید آخرین حرفام با شما باشد
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 12:38
یکشنبه بستری در بیمارستان /عمل جراحی اگر آمدم که هیچ مثل قبل /موضوع اینه اگر نیامدم چه کنیم؟ گرچه سخته فراموشم نکنید گرچه تقاضای بیجایی هست دعا کنید گرچه نخواهید حلال کنید نمی دونم دست نوشته هامو قبل از اینکه...در آب بریزم؟بسوزانم ؟یه به غریبه ایی هدیه دهم دیگه به جایی رسیده ام که تسلیمم.هرچه پیش آید خوش آید ممنون از...
-
تولد زینب کبری(س) روز پرستار
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 12:10
تقدیم به تو روزت مبارک عزیزم
-
شخصیت
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 06:28
صبحت به خیر عزیزم تا حالا شنیدی بگن طرف بی شخصیته؟حتما این را هم که شنیدی که میگن آدم با شخصیتیه. همه آدما سبک زندگی دارند به این سبک زندگی میگن شخصیت.حتما شنیدی میگن شخصیتش درونگراست یا آدم برونگراییه. من و تو و او همه دارای شخصیت هستیم.خیلی زود شروع به رشد کرده کمی دیرتر از وقتی جسم مان رشد میکرد شاید به فاصله شش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 06:03
چون رشته گسست میتوان بست اما گرهیش در میان است رشته زندگی شما چند تا گره توشه؟رشته زندگی من به فاصله ده میلیمتر یه گره داره قالی وقتی گره هاش بیشتره با ارزش تره ولی این رشته را نمی دانم زندگی چیه؟ تشکیل یه زندگی مشترک چه آدابی داره تو زندگیت دنبال به دست آوردن چی هستی؟
-
نقل قول از او که
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 05:39
میگه : دعا می کنم یه عروس خوب مثل خودم گیرم بیاد میگم ملاکت برای خوب بودن عروس چیه؟ میگه : صداقت ،دلسوزی،مهربونی،یکرنگی بعد تعریف میکنه میگه : وقتی عروس مادرشوهرم شدم او یه زندگی سختی داشت یه داماد که بهش زور میگفت یه عروس شهرستانی که با دامادشون دست به یکی میکرد و هر روز یه گلایه داشت و یه بلبشو به راه می انداخت یه...
-
بخند حتی اگر تبسمی لبهایت را مزین میکند
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 12:14
با دانشجوها خداحافظی کردم.ازشون خواستم به خاطر آورند تو این دو هفته چه چیزا با هم یادگرفته ایم.به همه شون کاغذ هم سایز دادم و خودم هم شروع کردم به نوشتن آنچه در این دوهفته بر ما گذشته. امروز هم سر درد مهمان سلامت منست ولی سکوت را برای درمان انتخب کرده ام.به وبلاگ دوست نت سر زدم نوشته : حالا چرا من اینقدر خوشحال و شاد...