-
ناله و مویه
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 19:58
امروز همچنان از فشار وارده دیروز سردرد داشتم.برای سن و سال من اینهمه پر تلاش بودن مضر است ذهنم و فکم خسته شده.زندگی آرامم آرزوست. فردا برای آخرین روز با دانشجویان تو بخش خواهیم بود آموزش به خانواده بیماران روانی (آموزش مهارت همدلی وئئئو ئئئ)بخشی از آموزش دانشجویان است
-
روز پرکار
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 17:29
صبح زود ،هول هولکی،بدون خوردن صبحانه،بیمارستان خورشید،بخش بیماران روانی(زنان)،دانشجویان ترم هشت،ورزش به بیماران بستری،مقاومت بیماران به بهانه خواب شیرین صبحگاهی،داروهای بیماران،بخش ترک اعتیاد ،سخنان خانم عظیمی مبنی بر وابستگی روانی ذهنی افراد معتاد،کلاس ماتریکس،جلسه معتادان گمنام،بخش مسمومین ،آقای رحیمی،یک مورد دختر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 15:52
« ابراز وجود شامل گرفتن حق خود و ابراز افکار، احساسات و اعتقادات خویش به گونه ای مناسب مستقیم و صادقانه است به نحوی که حقوق دیگران را زیر پا نگذاریم .» به استعداد خودت ایمان داشته باش ، همانطور که به خدا ایمان داری. روح تو پارهای از آن «واحد» بزرگ است ، نیروهایی که در تو هست ، مانند دریای وسیعی ، عمیق و بیپایان است....
-
ابراز دلگیری به عنوان هدیه روز معلم
جمعه 13 اردیبهشتماه سال 1387 06:59
بعضی ها دوستم دارند و این برام عجیب نیست بعضی ها دوستم ندارند و این باعث تعجبم میشه باعث رنجشم میشه و این حتما نشانه عدم تعادل فکری ام هست.آخه ما را به عشق و دوستی دیگران چه نیاز؟مگه اونا که دوستم دارند طبق آورده اند و حلوا حلوایم کرده اند؟مرا چه باک؟مرا که نه انسان ها را چه باک؟که کسی دوستشان بدارد؟و یا دشمن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 08:36
امروز را به من تبریک گفتند دو تن از همکاران و چند تن از دانشجویان و رضا و میترا و مریم گلی از وبلاگیست ها ممنون دوستان من نیز به مجید و میترا و معلم مخصوص خودم در دنیای وب تبریک میگم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1387 15:18
سریال تورنگ خانم بدان دلیل برای خانواده ما جالب بود که این دختر از زلزله رودبار باز مانده بود.میشد که مادرم برای مشکلاتش به گریه بیفتد و وقتی دلش برای فرزندش پر میزد...... امروز رفته بودیم بر مزار پدر جناب همسر. نجف آبادی ها مزار عزیزان شان را با گل سرخ،پیچ امین الدوله و آبشار طلایی و درخت سر و بید تبدیل به بهشت کرده...
-
روان شناسی ابراز وجود
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 20:30
تو جلسه ابراز وجود همه ملزم به پاسخ شدند . بعد از شنیدن صحبت های روان شناس مرکز موضوع بحث :وقتی نه می گویم احساس گناه می کنم نه بگو و اینهمه دردسر تحمل نکن تو چگونه ابراز نظر می کنی؟ با تن ملایم صدا(منو تون)؟یا با صراحت کلام؟یا یه جوری که نه سیخ بسوزه نه کباب؟یا یکی می زنی به میخ یکی می زنی به نعل؟برام بگو تو چگونه از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 10:46
از مرکز دیابت زنگ زدند و درخواست کردند دوشنبه آینده با نوجوانان دیابتیک جلسه گروه درمانی داشته باشم.با کمال میل قبول کردم.شرح جلسه را خواهم نوشت سحر کوچولو ناراحته چرا باید بیمار باشه و تزریق روزانه انسولین داشته باشه.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 00:45
میز گرد روان شناس بخش با گروه دانشجویان آموزشی بود کامل صحبت ها را خواهم نوشت اینم قولی که دادم قرار شد ساعت ده جلسه گروه درمانی داشته باشیم. معمولا بیمارانی که از خلق پایین رنج می برند یا دچار اضطرابند تو جلسه جمع می کنیم تا دانشجو ها اظهار نظرات شون را گوش کنند. اینجوری دانشجویان متوجه میشوند که بیماران هم قادرند...
-
یه جمعه روشن
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 12:09
هیس مامان امروز خونه ماست.بچهها؟بچه ها کجان؟خب حامد استاد دانشگاه شده ،آره تک درس اونم دانشگاه غیر انتفاعی.خب پس رفته تدریس.وحید هم با پسر عمه و پسر عمو و پسر خاله و البته پدرش رفته اند زمین چمن دانشگاه ،فوتبال کنند. گفتم هیس چون مامان دعوام میکنه بیام اینجا وبلاگ بنویسم.اتاق وحید را مرتب کرده ام لباس های شخصی خودم را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 15:29
محتاج دوست داشته شدن هستی یا نه؟ چند نفر دوستت داشته باشن راضیت میکنه؟ چه نیازی داری دوست داشته بشی؟ هیچ فکر کردی چرا دلت میخواد دوستت داشته باشن؟ تا حالا از کسی سوآل کردی چرا دوستت داره؟ در خودت ارزش هایی سراغ داری که لایق دوست داشتن باشی؟ اصولا آدما به چه دلایلی آدمو دوست دارن؟ دوست داشتنی بودن بعضی ها دلیل هم داره؟...
-
قدرت روح
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 09:10
چهارمین روز هست که بر سر کار حاضر میشوم پنجاه سالگی هم عالمی دارد گذشته ها اشتغال ذهنم شده.آنچه بر من در این سال ها گذشته عین فیلم ویدئو بگذریم مراقب روح بودن یکی از روش های جستجوی خوشبختیست برای مراقبت از روح روش های متفاوتی وجود دارد یکی از روش ها ایجاد یک زندگی غنی و پر معنا در خانه و جامعه است روح چیست؟ کیفیت یا...
-
شرح بیست روز تعطیلی تقدیمی
شنبه 17 فروردینماه سال 1387 10:30
سال نو شد روز از نو و روزی از نو ما اومدیم سر کار سال های قبل خوشحال نمی شدم که برگردم سر کار ولی امسال هیچ احساسی ندارم سالی که گذشت شش ماه دوم را در نهایت آسایش خیال گذراندم گرچه مواردی مشکل به وجود اومد ولیکن نسبت به سال پیش صبرم بیشتر بود خلقم شاد تر و روانم آرامتر وقتی پسرام را نگام میکردم مسرور می شدم همسرم محبت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 11:23
فرزند صالح گلی از گل های بهشت است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1387 14:32
امسال عید تا به امروز که هشت روز گذشته همچنان چشم مان به در ماند مگر
-
اخبار بهار۸۷
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 06:22
روز پنجم فروردینه.برای من تا به امروز سال خوبی بوده. گریه نکرده ام.حرص نخورده ام عصبانی نشده ام.غمگین نبوده ام.ترس و دلهره نداشته ام.لطف ومحبت دیده ام تکریم شده ام حمایت دریافت کرده ام.دعا برایم شده.طلب خیر و خوشی کرده اند.حرفای خوب شنیده ام. خدایا شکر مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند. سال های گذشته در چنین روزها سخت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 06:46
سومین روز بهار را آغاز میکنیم. به لطف خدا دو تا روز پر باری بود.از نظر کیفیت امسال وضعیت کمی بهتر از پارسال شده.البته نه خیلی محسوس خاطره با مزه دوران کودکیم یادم اومده مهمان نوروزی مون از تهران آقایی جوان بود که پدرش فرستاده بودش اصفهان و از پدرم خواسته بود مراقبش باشد. .وقتی به قصد گردش در شهر اتاق خودش در طبقه...
-
سال نو مبارک وجودتان
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 05:36
سال نو را در حالی آغاز میکنم که دو تا بیماری بزرگ را در سال گذشته به خیر از سر گذراندم یه سفر تبریز رفتم یه خواستگاری برای پسرم رفتیم و به کمک دو نفر دوست نازنین زنی فقیر را کمک مالی کردیم تا غم را به دور اندازد و زندگی از سر گیرد.با دوستان جدید در اینترنت آشنا شدم که وفاداری نشون دادند و تدریس دلچسبی را با کمک...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 17:12
سال نویی را که از فردا ساعت نه آغاز میکنید با خوشی و سلامت به پایان برسانید. امسال سعی میکنم سینه ام را از کینه ها خالی کنم تا نور خدا در آن انعکاس یابد و....
-
خانه تکانی؟آری غمگینی؟نه.نومیدی؟هرگز
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 06:05
به فروردین هفتاد و سه نزدیک می شدیم.روز های آخر سال هفتاد و دو بود.حبیب برادرم بعد از هفده سال دوری از وطن به میان خانواده اش بازگشته بود یه سفر بیست روز بعد از هفده سال . زهره خواهرم به من میگفت:رضوان چقدر برادرمون دوست داشتنی و نازنینه.ما چطور طاقت آورده ایم او را هفده سال نبینیم؟به وجودم آرامش خاطر بازگشته.پس از...
-
تصمیم برای گذران ایام نوروز
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 11:28
سال نو میشه بعضی آدما آماده اند بعضی ها نه. من گذر این روز ها را با چشمان باز خود نظاره گرم.ساکت شده ام.تماشا میکنم.انگار آماده باشم.منتظرم عکس العمل نشان دهم.مبادا غافلگیر شوم.همه هوش و حواسم را جمع کرده ام تا عکس العمل هام مناسب باشند. بعضی آدما برنامه ریزی می کنند.که چه کنند .من نیروهام را آماده باش نگه داشتم ولی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 اسفندماه سال 1386 10:51
عید میاد و من پدرم را به یاد می آورم که سعی میکرد ما را با رسوم ایرانی
-
عجز و لابه یک پسر جوان
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 12:46
مامان دروغ نگی.راستشو بگو.جواب خدا را باید بدی ها.هر آنچه اتفاق افتاد مو به مو بگو.ولی جز راست نگو.التماس می کنم که راست بگی.خدا را در نظر بگیری.بر تو میترسم از روز جزا.اگر دروغ گفته باشی.مادر کوتاه بیا.مادر متوجه باش .ممکنه فکر کنی به فکر منی.ولی فقط نخواسته باشی از اعتقادات شخصیت عدول کرده باشی.مامان به چه زبان دیگه...
-
نیت
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 06:14
اول ربیع الاول و شروع کار و تصمیم های بزرگ این هفته کارم کمتره و احتمال حضورم اینجا بیشتر خوشحالم که میتوانم اینجا بیایم و حرف بزنم
-
مرکز دیابت کودکان
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1386 16:08
امروز مرکز دیابت کودکان بودم.هفده تا دختر و پسر تا پانزده سال مراجعه کردند.با هم از مشکلات کودکان و نوجوانان مبتلا به دیابت سخن گفتیم.من مرتب در فواصل صحبتام گریه میکردم.چشمان نافذ اونا حاکی از غم عمیقی میکرد که چرا باید ... و وقتی مجهزشان میکردم به سلاح و نحوه مقابله نگاه شان حکایت از رضایت میکرد.از من خواستند هر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 19:36
قلبم داره می ترکه.اگر بگم چرا.شما درک نتوانید کرد.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 10:58
ساعت یازده است و من منتظرم یک بشه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 06:47
موی سپیدو توی آینه دیدم آهی بلند از ته دل کشیدم .. امروز صبح که از خواب بیدار شدم داشتم به انبوه خواب هایی که دیدم فکر می کردم که ناگاه تو آینه خودم را دیدم.با غبغب آویزون لبهای بهم فشرده شده و لب و لیور آویزون و متوجه شدم پیری اومده و من متوجه اومدنش نشده ام.بناگاه یاد همین شعر افتادم که ...و پشت وندش عشق باید پا در...
-
برنامه هفته بعد و...
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 08:59
از روز شنبه به مدت دو هفته هر روز در بخش ران پزشکی زنان در معیت ده نفر دانشجوی دختر ترم هشت بیماران را با انواع درمان های روان شناختی و روان پزشکی.... لذا تا مدت دو هفته فرصت نوشتن نخواهم کرد. اوقاتی را که در بخش میگذرانم خیلی دوست دارم.چرای آن را نمی دانم .چند تا علت برای آن محتمل است اول اینکه بیماران را می بینم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 14:31
داشت با یه خانومه صحبت میکرد که به قصد ترساندن همسرش دست به خودکشی زده بود . اجازه گرفتم و با دانشجو ها رفتیم تو اتاقش. ما را پذیرفت و از بیمار اجازه گرفت به دانشجوها خوشامد بگه. زن جوان و زیبایی بود و یه بچه هم داشت که خیلی دوستش داشت.ولیکن نمی توانست به میل شدید خود بی اعتنا باشد. دکتر گفت : این خانوم جوان اگر خودش...