من تا فرصتی پیدا کنم به اینترنت سر میزنم تا ببینم آدمایی که وبلاگ دارند چی نوشتند . بعضی این آدما را از سایت ایران بحث می شناختم و آِدرس وبلاگ شونو اونجا دادند با بعضی هم آشنایی قدیم تر داریم از بچه های فامیل اند. بعضی را هم اینجا تو بلاگ اسکای تصادفا پیداشون کردم و از طرز نوشتن شون خوشم اومده.و خلاصه یک سرگرمی شده برای من خوندن نوشته های اونا . اینجوری میتونم با اونا و افکارشون که یادداشت شده از تنهایی در بیام و گاهی فکر میکنم من اگر هیچ کس را تو دنیا نداشته باشم و فقط همینا را داشته باشم کافیه.همانند یه زندانی که هم سلولی هایی داره و میتونه به نوعی به زندگیش ادامه بدهد .
ولی خب٫ از بس بدگویی این نوع وقت پر کردن را می کنند؛ سعی میکنم با اعضاء خانواده و فامیل و دوستان و همسایگان و دانشجویان ام هم ارتباطم را تداوم ببخشم.
ولی گاهی اوقات نوع برخورد آدمای دور و بر ٫منو تشویق به حضور بیشتر در اینترنت می کنه و به اصطلاح جاذبه دنیای کم دردسر مجازی به دنیای پر دردسر جهان واقعی غلبه میکنه.
از جمله همین مهمانی دیروز ام با دوستان
اولا که می بینم اینها سخت در سنت های دست و پا گیر اسیرند و خروج از آن را غیر ممکن تصور می کنند .
دوم اینکه مرتب سعی در نفوذ در زندگی خصوصی أدم دارند و علاقمند اند تاثیرات خود را بررسی کنند.
سوم اینکه با اصرار می خواهند به تو ثابت کنندکه :( این ره که تو می روی به ترکستان است) و آنچه من می گویم عمل کن.
خلاصه
این اینترنت جهانی دیگر را پیش روی بسیاری گشوده که عن قریب جمع ها پاشیده میشه.یکی از خانم های همکار مان میگفت :؛خر دجال؛ که در دوره آخر زمان ظهور میکنه و یک چشم داره و همه نگاه ها را به سوی خود جلب میکده و معرکه میگیره همین صفحه مانیتور یک چشم پر جاذبه است.
خدا به خیر بگذراند.