نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

همدلی آری همدردی نه

با سلام
امروز چون وقت کمی دارم زیاد پاپیچ وبلاگ خودم نمیشم .ولی یه چیز جالب می خوام بنویسم راجع به تفاوت همدلی با همدردی.
همدلی در هر ارتباط دوستانه لازم است .ولی اینکه ما فکر کنیم همدردی و همدلی هر دو یکیست اشتباه می کنیم.
آدمهایی که با ما همدلی می کنند به هنگام غم و رنج و اندوه مان با ما همراه اند ولی خودشون را درگیر مشکل ما نمی کنند فقط حضورشان ما را دلگرمی می بخشد .
همدلی از هم زبانی بهتر است .
ولی آدمایی که همدردی با ما میکنن ممکنه خودشون را هم به مشکل گرفتار کنند و حالا این ماییم که برای نجات اونا باید دست به کار بشیم و مشکل برای دو نفر .........
مثالی قشنگ داریم که
هرگاه دیدی کسی در دریاچه یخ گرفتار آمده در جستجوی کمک به هر نحو ممکن برای او باش ولی مراقب باش خودت تو دریاچه یخ اسیر نشی که حالا خر بیار و باقالی بار کن دو نفر گرفتار داشته باشیم.
نظر شما چیه؟
تا حالا شده به جای همدلی همدردی کرده باشید؟
اگه می خواهی بدونی چگونه
یه روز که تو خیابون بزن بزن و کتک کاری میشه نگاه کن بعضی ها دل شون به حال طرفین دعوا نمی سوزه ...دسته دوم می خوان کاری کنن به ماموران ضد اغتشاش خبر میدن چیزای تیز و وسایل خطر ناک را دور میکنن
و دسته سوم می رن جلو طرفین را جدا کنند یه هویی خودشون هم مشغول کتک کاری میشن.
خانمی در همسایگی ما با شوهرش دعواش شد و پرید تو کوچه در حال فرار .آقاهه با دیوانگی هر چه تمام تر چاقو تو دستش و میدوید به دنبالش .یه مردی گفت : مرتیکه این چه کار احمقانه ایست میکنی؟؟؟ به طرف این بابا حمله برد که با کی بودی ؟؟؟من احمقم؟.....که اگر تکواندو کار جوون ۱۸ ساله همسایه دیگر مان نبود که مرد چاقو به دست را مهار کنه و با تمام توان و قدرت ٫مهربانانه چاقو را از دستاش خارج کنه و در سه کنج دیوار جاش بده حتما حادثه ایی آفریده بود.
همه به مرد همسایه که در دفاع از خانمه به شوهرش ....گفته بود .: ..گفتند سری که درد نمی کنه دستمال می بندی؟آخه به تو چه؟خوب بود به خاطر هیچ جون ات را از دست می دادی؟اگه نمی تونی ...پس.........هم نکن

نمک آبرود

سلام
اگه به شما بگویند یه کوهنوردی در ناحیه نمک آبرود در پیش است و گروهی از دوستان قدیمی ات هم هستند قبول میکنید؟
اگه قبول نمی کنید دلیل تون چیه؟می ترسید تو رو دربایستس قرار بگیرید و ......نترسید قبول کنید.
نمک آبرود جای قشنگیه به خصوص که یکی از فامیل های ما نزدیکی هاش تو سلمان شهر ویلا داره و میتونه بهتون سر بزنه (از کیسه خلیفه ببخشم).و اگه چیزی لازم داشتید واسه تون فراهم کنه . البته از آدمای تهران بعیده برای همدیگه مایه بذارن نترسید سهم تون را حساب می کنند.
من که نمی تونم برم. چون اولا مثل جوونیام زبل و تر و فرز نیستم که از کوه بالا برم و از طرفی همیشه باید به همراه همسرم سفر کنم که ایشون تا مهر ماه مرخصی نداره بعد از اون ممکنه.پس شما ها که می تونید بروید سفری خوش در انتظارتان باد.مراقب خودتان باشید.جاده ها شلوغه کمر بندها را ببندید.تا شما از هر سفری باز گردید این دل تو سینه بی تابه .جاده ها مراقب تون نیستند با جاده ها بسازید.

گفتن ها

خیلی ها وبلاگ می نویسند.
و هر کدام هم بعدی را که حس میکنند.(مثل همون فیله که تو تاریکی لمس می شد و یکی از گوشش میگفت که عین بادبزن است و این ّهم هست خواص بادبزن و اون یکی از پایش می گفت که همانند ستون است و ستون میتواند خیمیه ایی را بر سر پای نگاه دارد و آن یکی از خرطوم اش).
-------انسان ها دارای هیجان و رفتار و افکاری اند. و بنابر این :

یکی از خشم هاش/یا ترسهاش یا عشق اش میگه .آن دیگری از رفتاراش و کارهایی که امروز انجامشون داده با فردا انجام خواهد داد و آن دیگری از افکاری که رهایش نمیکنند .و یا حیفه در سینه آش بماند و بیان نشود.
یکی از گذشته هایی که خوب یا بد بودند و اون یکی از آرزوهاش و آینده هایی که خواهد آمد.
من هم خیلی حرفا دارم که بخوام بگم ولی نمی تونم انتخاب کنم . از کدام بگم.
اگر از رنج هایی که برده ام بنویسم دایه دلسوز تر از مادری پیدا میشه اشکامو پاک کنه . که نمی خوام اشکام خشک بشه
آگه از آرزوهایی که بهش نرسیدم و امیدی هم ندارم که برسم بگم یکی پیدا میشه سرم رو شونه اش بذاره و امید م بده .
که باز نمی خوام بر شانه جز خودم تکیه بزنم .
اگه از احساساتی که وجودم را در تسخیر خودش در میاره اعم از خشم و ترس و عشق بگم به تناسب هر کدام دلجویی کننده ایی میاد جلو تا دستامو تو دستاش بگیره و بر جراحت هام مرهم بذاره .
من هم که خودم را تو زندگی تا حالا از تک و تا نینداختم با چوب احساس گناه آنچنان بر فرق تمایلات و احساساتم میکوبم که فکر نکنم دیگه بشه سر بلند کرد اینه که سعی میکردم ؛تانژانتیویتی(تفکر مماسی)؛ داشته باشم یعنی .(مماس بر همه چیز بگویم ولی در مرکز دایره آن بحث وارد نشوم.)
من همیشه خودم را تو شلوغی ها نگه می دارم ولی همونجا هم با خودم نجوا میکنم و اجازه ورود کسی را به درون و خلوت خود نمی دهم و این همه به دلیل سستی اعتمادم به دیگرانه .
همه ما آدمایی که کم اعتماد میکنیم به تنهایی عجیبی گرفتار میشیم .چه چیز عنصر خوب؛ اعتماد ؛را از قلب ما ربود نمی دانم .گاهی فکر میکنم نکند آن کتاب های قصه ایی که در قالب سرگذشت روباهی و کلاغی و یا روباهی و خروسی و یا روباهی و ....
گاهی فکر میکنم همه آن هشدارها و بر حذر نگه داشتن ها تا خود هاشان خوابی راحت داشته باشند .و گاهی فکر میکنم میل به دستیابی به بالاترین درجه ایی که میتوان در اجتماع کسب کرد و جو رقابت و پیشی گرفتن.
بیایید دعا کنیم
خدایا به ما نیز از عنصر اعتماد و اطمینان قلبی که به .... ارزانی داشتی عطا فرما.
خدایاتوان و تحمل ضرر کردن در هر انتخاب مان را به ما عطا فرما.
خدایا قدرت قبول مسئولیت کارهای مان را به ما ببخش.
خدایا تلخی احساس تقصیر و احساس گناه را در ما تقلیل بده.و به تعادلی مطلوب رسان.
خدایا قدرت ابراز وجود به ما عنایت بفرما /آمین

ازدواج اینترنتی

مدتها پیش در اتاق چت سو آلی را مطرح کردم.
نظر شما درباره ازدواج اینترنتی چیست؟
و این بدین لحاظ بود که می دیدم در اتاق عمومی چت دختران توسط پسران خواستگاری می شوند .و چون مواردی از عدم موفقیت اینگونه ازدواج ها را روانشناسان همکارم به سمع من رسانده بودند.
بلافاصله پس از طرح سو آل دختر خانمی که ادعا میکرد دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی عمران است.اعلام نظر کرد که شما چه اصراری دارید ما را از ازدواج اینگونه بترسانید .نفر بعد ظاهرا آقایی بودکه گفت:اونایی را که حضورا می بینیم چی از آب در میاد که ندیده انتخاب کنیم .سومین نظر این بود که از طریق چت نوشتاری بدون هیچگونه دیدن و یا شنیدن صدا می شود طرف را برای همسری مورد بررسی و شناخت قرار داد .
نفر بعدی ادعا می کرد برای همه قابل توصیه نمی دانم ولی به نظر من برای خودم قابل پیاده شدن است .
خب من دیدم شدنی نیست درین جا موضوع به این مهمی را به بحث بگذارم و به همین بسنده کردم که در حد گفتگویی دوستانه بماند.
این روزا با تبلیغ نوعی ازدواج بین وبلاگ نویس های قدیمی تر باز این موضوع برای من مطرح شده است .
عده ایی سخت مشعوف شده اند و دوست دارند اینگونه ازدواج ها به توان برسد .
عده ایی دیگر سعی در لینک دادن به وبلاگ این دوستان شون کرده اند تا همگان این روش را با چشم خود بخوانند و شاید درس بگیرند .
ولی سوآل من درین باره است که ما بارها و بارها در مورد نحوه آشنایی سوآل کرده ایم ولی آیا اینگونه آشنا شدن قابل تقلید بوده است؟
هر انسان نسخه ایی یکتا است و با وجود مشترکات فراوان و تشابهات باز به نوعی از دیگران متفاوته و خاص عمل میکنه.
بهتر نیست هر فرد برای خود یک مجموعه از نحوه های آشنایی را لیست کند و بعد حدس بزند خودش از کدام نوع خواهد بود؟
مثلا من به چند نوع نحوه آشنایی که شاید در فیلم ها به آن اشاره شده باشد شما را ارجاع میدم.
خانمی همکار ما بود می گفت همسر من ادعا کرده که حین رانندگی چشمان مرا در آینه ماشین خودم که جلوی او در پشت چراغ قرمز ایستاده بودم دیده و ماشین مرا تعقیب کرده تا خانه مان را یافته مدتی زاغ سیاه مرا چوب زده و تحقیقاتی را هم کرده ولی خب هسته اولیه عشق او همان چشمان من بوده.
خانمی دیگر ادعا می کرد که من مدتی با یکنفر همکار بودم و هیچ احساسی به هم نداشتیم تا اینکه به علت غیبت من از محل کار متوجه میشه در بیمارستان بستری ام و نیاز مند تزریق خون هستم به دلیل عمل جراحی دریچه ایی قلب و بعد ترحم ایشون به من که اگه خون هم گروه پیدا نشه چه خواهد شد کم کم رفت و آمد و پی گیری هایی در باب سلامت مرا در پی داشته که بعد ها آشنایی با خانواده و شکل گیری یک عشق بوده
فرد دیگری از مهمونی رفتن خونه عمه اش و نشست و برخاست اش با دختر عمه ایی که پسر عمه ایی داشته که در مقایسه با او خوش رفتارش دیده ....و انتخاب اش کرده..و ...
خب پس ببینید از هر کس سو آلی شود بالاخره به نحوی یک آشنایی و یک ازدواج
اما آنچه مهمه اینه که
همه ما دوست داریم ازدواج مان بر اساس روشهایی باشد که پسند بیفتد
فقط خودمون و خواسته های شخصی مون را در نظر نمی گیریم.
به مقبولیت هم فکر میکنیم حالا در دایره ایی با چه قطر بستگی دارد به....
و از عرف جامعه هم خود را کاملا رها نمی بینیم و حس نمی کنیم
دعوت شده اند بچه های وبلاگ نویس که
برای ازدواج های وبلاگ نویس ها طرح قابل اجرا بدهند.
منکه فکر نکنم بتونم نظری بدم
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست /عرض خود می بری و زحمت ما می داری
ما که آرد را بیخته ایم و غربال را آویخته ایم بهتره به مشکلات خودمان بپردازیم نه مشکلات .....نویس
ولی شما که جوانید و وبلاگ می نویسید
به فراخوان آنان جواب دهید
اگر خواستید با من هم مشورت کنید تا بر طرح تون صحه بگذارم حاضرم در صورتی که کمکی از دستم بر آید کمک کنم

سوآل

دوستی/مهر/محبت/انسانیت
اینا چیه؟
شدنیه؟
میشه همانند جنگ افروزان نبود و مهر ورزید؟
میشود انسانیت به خرج داد
هزینه آن چقدر است؟
به حساب ابلهی مان نخواهند گذاشت؟
آنان که نسبت به هم دوستی میکنند را انگ نخواهند چسباند که دست همه شون تو یه کاسه است؟
آنان را که از سر عشق و مهر با هم رفتار کنند تهمت نخواهند زد که در همدیگر طمعی دارند و سلام ...بی طمع نیست و کاسه جایی رود که قدح باز آید ؟
آنان که برای دیگران هم حریمی قائل شوند را مشتی ساده لوح نخواهند پنداشت؟
آنان که همان را که بر خود می پسندند..........