چه گویم؟ که ناگفتنم بهتر است.
حتما شنیده اید مکرر که:تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.
اولا که خدا را شکر که من مرد نیستم .پس هر کی بود با من نبود .روی سخن من نیستم.
دوما واقعا درسته.چقدر به ما میگن بچه زبون به دهن بگیر بشین.خب نباید مهر از زبان بر گرفت و گفت آنچه .......به قول
......الو آخر دنیا ٫(ارزش انسان به اون چیزایی نیست که میگه ارزش انسان به اون چیزاست که هنوز نگفته.).
خب.چرا این مقدمه چینی را کردم؟چون بارها شنیده ام که فلان چیز را بگو.ومن گفتم و بعد گفته های کم کم مستمسک قرار گرفته .و باعث دردسر من شده .آدم هم نیابد کمتر از خر باشه که :(اگه پاش تو پل یه بار گیر کرد دیگه مواظبه) و یا کمتر از احمق که (از یه سوراخ ممکن نیست دو بار گزیده بشه .).
کار من تو بیمارستان و با دانشجو ها آموزش مراقبت از بیماران روانی است .این مراقبت شامل همه نوع مراقبتی اعم از جسمانی و روانی است . نیاز های جسمانی بیماران شامل مراقبت از بهداشت فردی شون نظافت .وضعیت ظاهر و تغذیه و خواب شون میشه. مراقبت از بیمار که اگر بیقرار شد .اگر پرخاشگر شد .اگر احساس گناه کرد و اگر احساس بی ارزشی بهش دست داد .اگر قصد خودکشی پیدا کرد و یا اگر افکار دیگر کشی درش پیدا شد .جسم اش در معرض خطری قرار نگیره.از طرفی مراقبت از او که در آرامش روانی قرار بگیره و احساس خوشایند مطلوب بودن ٫محبوب بودن ٫ با ارزش بودن.تا حدی داشته باشه.این حد نگه داشتن پیچ اش دست ما باید باشه.چون گاهی اوقات ممکنه با توجهات افراطی به بد حالی بیمارمون دامن بزنیم.و حال اش را از اون که هست بدتر هم بکنیم.خیلی باید هشیار باشیم تا کی و تا چه حد مراقبت کنیم.بی اعتنایی مطلق و توجه افراطی باعث دردسر میشه.خب پس با این مقدمه نسبتا طولانی تا حدودی متوجه شدید که چی می خوام بگم.
یکی از نیاز های جسمانی بیماران ما سکس(نیاز به جنس مخالف)شونه.
از آنجا که در ایران سکس موضوع مسکوت جامعه است موضوع مراقبت بیماران هم درین زمینه دچار مشکل است . بیماران بخش روانی از جمله بیمارانی هستند که بعضا کنترل های اخلاقی شون را از دست داده اند و ممکن است بی محابا و بدون توجه به ارزش های جامعه از نیاز های سکسی و یا رفتارهای سکسی خود سخن بگویند و یا اعمالی انجام دهند که در وجهه اجتماعی مطلوب تلقی نمیشه .بگذریم که در جامعه مان هستند کسانی که هنوز انگ بیمار روانی بر پیشانیشان نخورده بی محابا تر عمل می کنند و بگذریم که بعضی از بیماران روانی به دلیل شخصیت وسواس و بیماری وسواس مطلقا دور این نیاز خود را خط قرمز کشیده اند .
دانشجویان دختر و پسر در سنین ۲۱ سال مجبورند در جریان شرح حال این بیماران قرار بگیرند و خب سکس هم قسمتی مهم از شرح حال بیماران است.به طوریکه از بیمار با احتیاط پرسیده میشه.
۱-از کی با سکس آشنا شدی(در چه سنی)؟۲
-.منبع اولیه اطلاعات تو کی و یا چی بود؟(پچ پچ های شیطنت آمیز دوستان کنجکاوتر از خودت یا کتابی٫ فیلمی).۳-احساس تو در اون موقع نسبت به سکس چس بود؟و حالا درین باره چه احساسی داری؟
۴-آیا تا به حال سکس هم داشتی؟اگر آری با چه کسی؟ و چگونه؟
و ۵-......۶-..........۷-..................۸-....................
گفتم با احتیاط سوآل میشه چون در جامعه راجع به سکس تابو هایی وجود دارد که شکستنش مشکل است و کار روانپزشک نیست(کار هر بز نیست خرمن کوفتن گاو نر می خواهد و مرد کهن)
خب
پس متوجه شدین که اطلاعات به دست آمده در دسترس دانشجویانی که آموزش مراقبت از بیمار به عهده شونه میتونه قرار بگیره.
از طرفی بعضی بیماران سخت متمایل اند .ازین گونه رفتارهای خود که به نظرشان جالب است داد سخن یدهند و مواردی شده که دانشجویی جوان با چشم گریان به نزد من آمده اند که من حال تهوع دارم اگه اجازه بدین مدتی در کنار این بیمار نباشم به طرز چندش آوری سخن گفته بطوری که من را از انسان بودن خودم سیر کرده است.(خب دانشجو ها هم تابو ها را دارند)شاید مدت مدیدی طول بکشه که ما به عنوان مراقبت کننده از بیمار بتوانیم آبدیده بشیم و سو گیری ها را به کنار نهیم و قضاوت کننده نباشیم).
آنوقت بیماران ممکن است چیز هایی بگویند که هرگز تو عمرت نشنیده باشی وحتما ندیده باشی و تا آخر عمرت هم نبینی.
گروهی دانشجویان تف می ندازند به زمین .و اخ و تف می کنند به طوریکه من به عنوان مربی احساس می کنم نکند اینها دارند مرا و کار مرا که با ابنها سر و کار دارم تف و لعن می کنند.
عده ای دانشجو چشاشون راست وا می ایسته که مگه میشه اینجوریا هم باشه و با ناباوری برای هم تعریف میکنند .بعضی پچ پچ می کنند و بعضی نوچ نوچ.گروهی در گوشاشون را میگبرند و عده ایی بیمار را تشویق به تعریف کردن می کنند .
به ناگاه این منم که باید با یک نهیب اونا را به خودشون بیارم که:آهای بچه ها شما تحصیل کرده اید از شما انتظار نمیره این چیزا براتون عجیب یا تاسف بر انگیز و یا خنده دار باشه اینا راز های بیمارانه و همه انسانها راز دارند .و بیمار روانی تنها دیوارش کوتاه شده که رازش از پرده برون افتاده و این همه وحشت ماست از بیمار روانی شدن که مبادا راز های ما نیز از پرده برون افتد.
گفتگوی در باره سکس بیمار باید همانقدر برای شما طبیعی باشد که گفتگو از خواب او و یا تغذیه اش.اعضا جنسی باید برای شما همانند انگشتان دست و با گونه ها و بینی بیمار باید طبیعی باشد. پوشاندن عضو جنسی در ارتباط های اجتماعی برای محدود کردن فعالیت آنست نه نادیده گرفتن آن و عملکرد آن.
شاید تا انتهای ده دوازده روزی که دانشجویان بخش بیماران روانی را پاس می کنند این مسئله براشون جا بیفتد و حل شود ولی چند در صد از دانشجویان ما این بخش را پاس می کنند؟تا این مسئله براشون عادی بشه.؟
واقعا جای تاسفه!که در مملکت ما سکس این قدر .......است .
۱۲ سال پیش در میدان انقلاب تهران در یک کتابفروشی بودم که نا گهان فریاد خشم آلود کتابفروش در آمد که به مشتری جوانی میگفت : بابا چقدر من هر روز باید جواب بدم که همچین کتابایی که شما می خواهید من ندارم؟!
یه خورده هم بیایید کتاب خوب بخواهید.
و من متوجه شدم این آقای کتابفروش هم خجالت می کشد کتابی دربن باره به فروش برساند و از خود سیر شده .
حالا دیدید چرا اول صحبت ام گفتم چه گویم که نا گفتن اش بهتر است ؟و یا تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد؟
گویا این تابو برای من هم که تدریس های اینگونه دارم وجود دارد.