اگر این مقدار پول داشتم یه ویلا کنار دریا میخریدم.هر عصر پنجشنبه بار و بندیلو ور میداشتم می رفتم اون ویلا.کنار شومینه می نشستم تخمه می شکستم و یه موزیک ملایم میگذاشتم و کتاب زندگیمو ورق می زدم و به یاد روز های خوبش شعر می سرودم و روز هایی را که به تلخی گذشت ......بعد هم یه ماهی کباب ناهار و یه خوب بعد از ظهر و یه قدم زدن در امتداد ساحل و ....
اگر....
بله ولی در اگر نتوان نشست
فکر نان کن که خربزه آب است
بهتره پاشی و سفره خیال بافی را جمع و جور کنی
کمر همت ببندی و
مرد عمل باشی
که دو صد گفته چون نیم کردار نیست
جناب دکتر اسلامی نسب در سایت خودشروع درمان وسواس را وجهه فعالیت خود قرار داده.
سال شصت و هفت که افتخار حضور در کلاس گروه درمانی آقای دکتر مجد را داشتم با ایشان بحث هایی داشته ام.آن روز ایشان دانشجوی تربیت مدرس در دوره هشتم ،رشته روان پرستاری بودند .بعد ها یک بار دیگر نیز در سمیناری در اصفهان ایشان را ملاقات کردم.از ما دعوت شده روز جمعه ۲۶ بهمن ماه از ساعت ۹ الی ۱۳ در ساختمان شماره ۲ انجمن واقع در خیابان شریعتی روبروی حسینیه ارشاد جنب بانک تجارت شماره ۱۲۱۰ طبقه سوم ایشان را ملاقات کنیم و در کارگاه وسواس شناسی ایشان آموزش ببینیم
چند روز هست با مبارزه منفی سعی در تغییر دادن اوضاع کرده ام.خودم خیلی اذیت میشم.ولی نمی دانم مورد هدف هم اذیت میشه یا نه.اظهار تمایل او را به آشتی نادیده میگیرم تا حسابی تنبیه شود ولی خودم هم سخت احساس فشار می کنم.به طوریکه هم بیمار شده ام و هم حسابی دلم گرفته.نمی دونم چرا احساس شکست می کنم آنجور که دلم میخواد تحول به وجود بیاد نمیاد.از نکته سنجی های خودم به فشار و رنج و تعب گرفتار شده ام دنیا را سخت گرفتن دوست دارم ولی واقعا به آدم سخت می گذرد چرا زندگی را به شکل سخت )لقمه را دور دهان گرداندن(دوست دارم.انگار به من نیامده شوخی کنم و لوده باشم.همیشه جدی/همیشه تند و تیز.همیشه از خودم و روزگار متوقع.چگوننه است بعضی آدما شاد و سرخوش روزگار را میگذرانند و احساس گناه نمی کنند ولی من باید در برابر وقت هایی که به شادی گذرانده ام خود را تنبیه کنم؟مگر زندگی شاد و خوش و بی خیال در انحصار بعضی هاست؟نوع تربیت و آموزش من به گونه ای بوده که همیشه بایستی توضیح دهم با وقتم با ولم با سرمایه ام چه کرد.من هم کم کم دشمن خود شده ام و بر خود سخت گرفته ام و خودسانسوری کرده ام.واقعا چرا آدمایی که الف را از به تشخیص نمیدن دنیا را به کام خویش کرده اند و من با اینهمه))کبکبه و دبدبه...)ببینید مصداق مرغ همسایه غاز است همین است
.خلاصه که دلم گرفته اساسی و دلیلش هم هرچند موجه بیارم بی اساسه.شما را به خدا دعا کنید از خر شیطون پیاده بشم و از قهرمان بازی دست وردارم.