......
...............
................................
------------------------------------------------------
((((عشق کی آمد؟
چرا آمد؟
چگونه آمد؟
من چگونه از آمدنش مطلع شدم؟
جایگاه عشق کجاست؟
تو در زندگیت مزه عشق رو چشیدی؟
به نظر تو آدم عاشق موجود قابل ترحمیه؟
ازدواج بدون عشق و زندگی بدون عشق فرقی هم دارند؟
آدما دل شون میخواد عاشق باشن؟یا ازدواج کرده باشن؟(متاهل باشن؟).
چرا ذهن من به موضوع عشق مشغوله؟
آیا در حسرت داشتن عشق هستم؟
آیا دچار سر در گمی ام که عشق چیست؟
گویند عشق آمدنیست
وخودش میاد؟
ضریب نفوذ پذیری اش چنده؟
عاشق نشدی اگر که نامی داری یعنی جچه؟
عاشقان کشتگان معشوقند یعنی چه؟
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست یعنی چه؟))))))))))))))))))
پسره دیوونه و به واقع بیمار روانی عاشق دخترک چشم سیاه شهر شیراز شده بود ،اون وقت حرفای رکیک تحویلش می داد.دختره شیرازی باورش نمی شد یه عاشق ...
با گریه از من می پرسید عشاق اینگونه اند که این هست؟
و من محتاطانه میگفتم احتمالا این هم مدلی از ابراز عشق است که کمتر شاعری به آن پرداخته.
دخترک عاشق پسره همکلاسش شده بود اومده بود پیش من،میگفت خانوم هر سازی زد رقصیدم هر تقاضایی کرد...عاقبت منو گذاشت و رفت چرا؟گفتم احتمالارسوم عشق ورزی نمی دانستی
امروز نمره دانشجویان را به آموزش دانشکده دادم.به یاد آوردم دوران دانشجویی خود را.چقدر دوست داشتم دانشجویی کوشا و ساعی باشم و چقدر بیشتر دوست داشتم مربی متوجه شود
ولی برای اساتید ما علی السویه بود.دانشجویانی که اهمیتی هم بهشان نمی دادند نمره شون مثل ما بود.
از اینکه دانشجویی که درس خونه براشون اهمیتی نداره دلم میگرفت.حالا همه چیز جلو چشمم رژه میره
ظهر عاشوراست.
یک ساعت هست از روضه خونه خانم زندی بر گشته ام .
حدود دویست نفر خانم جمع شن تو یه خونه صد و هشتاد متری و بر سر و سینه بزنند و اشک بریزن واسه امام و مقتدای خویش .چه شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد هم با ناهارشون بر گردن خونه
اگر نمی رفتم مامان میگفت تو باعث سرشکستگی منی بین دوست و دشمن
ولی واقعا مراسم جالبی بود و این اولین عاشورایی بود که به حرف مامان گوش دادم و این روضه خانومانه را رفتم.
البته چون باهام قهر کرد مجبور شدم
مامان میگه همه درد و مرض هات ،همه گرفتاری هات مال اینه که وقتی بهت میگم بیا این خونه تا معجزه ببینی نمیای
میگه شما جوون ترا فکر می کنید ما مادرا بدون این مراسم می تونستیم شما ها را بزرگ کنیم؟
همه گذشت ها ،صبر ها و تحمل ها را تو این جلسات تذکر مان دادند.
اون وقت از شما ها که تحصیل کرده ترید بهتر دوام آوردیم تو سختی ها.
اعتقادات شما ها سست است و تکیه تون به دانش تونه
در حالیکه تکیه ما بر ایمان مان بود
روز هشتم ماه محرم توبیخی کرد مامان که دیگه نشد مقاومت کنم
و الان دارم به بافت خانومای شرکت کننده فکر می کنم