نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

صراحت یا اشارت؟

 

تو وقتی با دیگران حرف میزنی در فالب اشارات منظورت را می رسونی ؟یا صراحت کلام داری؟دستورات به کودکان باید صریح باشد تا متوجه شوند ولی برای آدم بزرگا هم به صراحت باید گفت یا به اشارتی می فهمند؟

بحث مهمیه.راحت ازش نگذرید.باعث و بانی بسیاری کج فهمی ها و عدم تفاهم هست.

دوستی میگفت هر چقدر برای همسرم چراغ می زنم که بفهمه دوستش دارم متوجه نمیشه.دو ریالیش کجه.

دومی میگفت من کف دستمو بو کنم بدونم همسرم دوستم داره؟خب چرا صراحتا نمیگه؟

من و شما و او هم دارای مشکلاتی هستیم که ناشی از سیستم خاص کد گذاری مونه.

علمای ارتباط بررسی کرده اند دیده اند عالم بیماران مجنون پر است از سمبل ها نشانه ها کد ها که فقط و فقط خودشان میتوانند بازگشایی کنند چون طراحی خاص خودشان هست.

 ولی من و تو وقتی با هم به اشاره هم صحبت میکنیم سیستم کد گذاری مون مشترکه و بازگشایی کد به راحتی انجام میگیره.

دوستم خدیجه میگفت :بعد از طعنه های خواهر شوهر من با تعجب و چشای گرد شده همسرم را مینگرم که دیدی؟!دیدی چه رفتاری از خواهرت سر زد ؟

و همسرم یه چشمک تحویلم میده و یه لبخند که آره دیدم و متوجه شدم تو کاریت نباشه حلش می کنم. اونوقت خواهرش را سیاست میکنه و اونا به مخیله شون هم عبور نمی کنه که نگاه من و تبادل یه اشاره باعث شده داداش شون......

مادر بزرگ خدا بیامرزم میگفت غیرتی را اشاره

و در جایی خوندم عاقل را اشاره ایی کافیست.

خب نظر شما چیه؟

صراحت یا اشارت؟

خستگی ناشی از....

تو جلسه شورای فرهنگی دانشکده 

دعوت شده ام تا با در برنامه ریزی سامان دهی برنامه های فرهنگی دانشکده به کار گمارده شوم.شما فکر میکنید از من کاری ساخته باشد؟

برای بدو ورود ملزم شده ام اظهار نظرات همکارانی را که دغدغه فرهنگی دارند بشنوم.

اهدافی را که باید داشته باشیم و چگونگی نائل آمدن به اهداف مورد بحث قرار دادیم.

اظهار نظر هایی را که از اذهان همکاران تراوش کرد شنیدیم نوشتیم و مورد مداقه قرار دادیم

سر اذان

 

اذان ظهر است.همه به سوی نماز شتابان می روند و من در فکر.که عاقبت چه خواهد شد.این مشکل چگونه حل خواهد شد.اساسا مشکلی هست؟یا من زیادی سخت میگیرم.

نتوانسته ام بین خودمون چند نفر به تفاهمی نسبی برسیم.

همدیگر را تهدید می کنیم از هم کناره میگیریم و هرکدام زهر تنهایی می چشیم.ولی چرا؟چرا هرکس بر موضع خود سخت پا می فشارد؟چه می شود برای هم حریم رها کنیم ؟تا با مسالمت مسائل فیمابین مون حل شود؟گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. سال به سال رحمت بهپارسال.

در حالی که من سخت درگیری فکری دارم یه عده مشغول هپل هپو هستند و من غافل و محروم

اذان هم تموم شد

الله اکبر

نیت

دلگیر و غمگینه

هر روز می بینمش موضوعی برای رنج بردن،غصه خوردن داره.و جالب اینکه نمی ترسه به عنوان یه آدم غمگین شناخته بشه.بهش میگم ببین بارها گفته ام و باز می گویم چون می دونی غم از تو یه چهره زیبا میسازه و ارائه میده ترجیح میدی غمگین به نظر برسی ولیکن اینکار به قیمت از دست دادن سلامتی هست دست بردار.با زندگی آسان گیر و کنار بیا.میگه نه تو نمی دونی این چقدر موجود.....هست.میگم با گفتن اینکه او چگونه آدمیست من هیچ کمکی به تو نمی تونم بکنم.خودت را فرد بخشنده بار بیار میگه تو نمی دونی نمیشه.

این کلنجار رفتن های او منو متقاعد کرده که خودش مشکل داره.هم زید و هم عمر همه بدند؟او سیستم ارزشی خاصی داره.کلیشه خاصی داره که وقتی روی آدما میگذاره توش نمی گنجند حاضر نیست چهارچوب های نظری خود را تعدیل کنه.

اگر بداند من چه نظرهایی درباره اش دارم دیگه با من حرف نمی زنه دست به عصا راه میرم یه لیوان آب خنک دستش میدم و تو چشاش نگاه می کنم تا حرف بزنه.می بینم علیرغم ناراحتی زیاد اشک هم نمی ریزه میگم خوبه میتونی از ریزش اشکات پیشگیری کنی .میگه جلوی چنین آدما اظهار عجز کردن خطاست.

امروز کارشون به محکمه کشید و تو محکمه بهش گفته بودند بروید صلح کنید و کش ندهید.خوشش نیامده بود و میگفت با وجودیکه دلایل محکمه پسند هم ارائه دادم به مشکلم رسیدگی نشد.

من مطمئنم خلق افسرده او باعث شده نتونه انعطاف به خرج بده و به دیگران گیر میده.همه تندی هاش ناشی از بی حوصلگیشه.به عدالت من شک میکنه اگر بگم همه چیز ناشی از نوع دید منفی گرای توست.سکوت می کنم و ....

میخواد برنامه دکتری را تو هند جور کنه و از ایران بره.شاید اینجوری مشکلش حل بشه گرچه بعید می دونم.

 

انگیزه

خدا خیرش دهد ابی را.از او آموختم میتوانم از لینکستان مقالاتی بیابم.امروز درباره انگیزه دو تا مقاله یافتم یکی در لینکستان و دومی اون را هم از سایت دنیای اقتصاد .

اینم جالب بود