-
یک مورد بیمار تازه وارد به بخش بیمارن روانی
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 14:22
بیمار روانی بخش زنان است.تحصیلاتش در حد دیپلم ولی معلوماتش خوب و جالب.زبان انگلیسی را به خوبی صحبت می کند.تو این عالم زندگی نمی کند خورد و خوراکش کم، عبادتش زیاد .لاغر است و نحیف، در حد چهل و دو کیلو .قد، صد و شصت سانتیمتر .با چشمانی نافذ و انرژی فراوان. حین صحبت شیرین صحبت می کند. دانشجوها ناراحتند که اینهمه لاغره...
-
دردسر های چت
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 06:42
دختر هفده ساله همکارم به جای درس خواند برای کنکور وقت خود را تو اتاق های چت هدر می دهد همکارم میگفت باید تو را به سر میز محاکمه الهی بکشانم که این دختر منو از راه در کردی و آدرس اتاق های چت و طرز کار با اونو یادش دادی والله من هم احساس گناه کردم و با کیانا به صحبت نشستم سوآل من :دخترم چقدر چت میکنی که مامان ناراحته؟با...
-
جوان و ازدواج
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 05:53
آخرین کلاس درس این ترم با دانشجویان راجع به ساخت و عملکرد خانواده صحبت کردم. کتاب روان شناسی اجتماعی برای پرستاران همکار توانا آقای ید الله جنتی کارشناس ارشد روان پرستاری را هم معرفی کردم بخونند .خیلی جالب به موضوع پرداخته است. احساس کردم کلاس تهییج شده است.دانشجویان ترم یک دانشگاه بیشتر به موفقیت تحصیلی فکر می کنند...
-
یادی از گذشته
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 16:47
ایشان از پارسال منطقه ویژه اقتصادی بوشهر بود.اینکه الان کجاست و چه می کند اهمیتی ندارد مهم اینست که با انگیزه وبلاگ خود را به روز کرده.تو ایران بحث با دوستانش بحث می کرد و من به تماشا می نشستم بحث هایشان را.برای ورود به بحث آنان مجهز به دانش سیاسی نبودم لذا سکوت می کردم.کلنجار رفتن ها یشان و استدلال آوردن هایشان جالب...
-
درد دل جوانی عاشق
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 12:19
محمد ...... مبصر کلاس خود در دانشگاه هست پسر خوش فرم و مودبی از ایلام که با داشتن بیست و دو سال سن اومده میگه نوه خاله ام را دوست دارم ولی چون خواهر بزرگترش همسر برادرم شده مامان سخت مخالف ازدواج ما دوتا شده. از او میخواهم بیشتر توضیح دهد .میگه: پدرم فوت کرده است . دو سال پیش خاله ام از شیراز با نوه کوچکترش اومد خونه...
-
محصول گوش دادن به قرائت فرزند
شنبه 19 خردادماه سال 1386 09:23
جوانی را می شناختم که خود را کشت نمی دانم غم عشقی بی مقدار او را بر آن داشته بود؟!که گلوله ای در دل خویش جای دهد؟یا به وسوسه ای ادبی تسلیم شده و به انتحار خود نمایانه دست زده بود؟!اما به یاد دارم که درین جلوه فروشی غم انگیز،نه شرف بلکه نکبت یافتم.در پشت این چهره دلپذبر و زیر این جمجمه انسانی هیچ نبود.هیچ،مگر تصویر...
-
ذوق زدگی
جمعه 18 خردادماه سال 1386 13:31
روز را آغاز کردم با شنیدن صدای دزدگیر ماشین همسایه.اینکه همین موضوع چگونه حوادث روز جمعه ما را رقم زد بماند تا مفصل توضیح دهم.فعلا نمیشه ولی... اینم نوشته پسر کوچولوی من که داره تمرین نوشتن خود را آغاز میکنه :"یاهو سال اول دبیرستان با تمامی خوبی ها و بدی ها،خنده ها و گریه ها،شادی ها و غم ها و خلاصه هرچی که بود به...
-
روز عزا
دوشنبه 14 خردادماه سال 1386 20:40
وفات امام تسلیت
-
لحظه ای تامل و تفکر
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 12:26
تو زندگی چی میخواستی؟بهش رسیدی؟خوشبختی چیه؟کی اونو داره؟آیا انسان به همه آنچه بخواهد می رسد؟یا کم و بیش؟به قول شاعر کماهی(به هر چیز خواهی کماهی رسید)؟ واقعا ما انسان ها چه برنامه هایی واسه خودمون تدارک دیدیدم؟موانع دستیابی به اهداف و برنامه هامون چی بوده؟در خودمون یا در دیگران بوده؟اصولا داشتن اهداف و آرزو ها تخصص می...
-
نگرانی این روزهایم
جمعه 11 خردادماه سال 1386 05:54
چند تا نازنین دوست من به تازگی دچار گرفتاری های شیرین شده اند.دعا کنید از اون مخمصه که باهاشون مچ انداخته ببینه چند مرده حلاج اند موفق بیرون بیاییند موفقیت ها ی مکرراعتماد به نفس شون را بالا می بره دوست شون دارم و دعاشون می کنم و مث روز برام روشنه موفق اند چون مرد میدان کارزار اند
-
یه تجربه
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 09:07
تو وقتی بیمار بشی حواست نیست که این خودش یه تجربه زندگیته. وقتی بیمار بشی مثل اون ماهی (قرمز تنگ که قدر آب را نمی دونست تا از آب بیرون افتاد )تازه می فهمی سلامتی چی بود و از دستت رفت. اما از آنجا که انسان موجود فراموشکاریه این تنبه،این تذکر را هم از یاد می بره. من این بار از همیشه بیشتر مرگ را دریک قدمی حس کردم .چانه...
-
بازم عشق و عاشق کور
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1386 17:59
دخترک عاشق شده غذا نمیخوره.دو روزه هیچ نخورده.میخواد با جون خودش بازی کنه میگم به پدر و مادرت بگو میگه نه.خب کف دست شون را بو کنند بفهمند تو را چه شده؟به خدا پسرا ارزش اینو ندارند تو خودتو به خاطرشون به خطر بندازی میگه نگین تو را به خدا.میدونم این یه نیازه در خودت.باید به خودت اثبات کنی بزرگ شدی.باید یادبگیری به خاطر...
-
تذکر
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 06:15
ننویسم ایراد هم نمی شنوم اعتراض هم نمیشه fil .بنویسم تذکر دریافت میکنم. ;i شما چگونه آدمی هستید ؟چگونه معلمی هستید؟چگونه زنی هستید؟ قباحت داره.زشته.بعیده از شما.چشم مان روشن با افرادی مثل شما. بابا تشکر.ولی اینجا را گذاشته ام برای راحت حرف زدن.وگرنه جاهایی هست که بنویسم و رعایت نزاکت ادب حیا و اصول امنیتی را...
-
خوش عالمیست
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 06:22
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت آنچه از آن وحشت داشتم(بیهوشی)گذشت و در عین ناباوری دیدم که بهوشم.خدا حافظی ها کردم مرثیه سرایی ها کردم وصیت کردم ترحم بر انگیختم و رفتم.رفته بودم تا دکتر مشخص کنه مرا چه شده. نمیدونم چرا دست و پا میزنم مبادا بمیرم.مرگ که اگر بیاد به دست و پا زدن من تغییر عقیده نمیده.عجز و لابه و اشک و آه و...
-
فعلا
شنبه 5 خردادماه سال 1386 12:50
خیلی دیر این سایت را یافتم.خیلی دیر.مطالب مفیدی داره برای استفاده افراد مستاصل.وبگردی را به نوشتن ترجیح میدم
-
حرفی نزده
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 06:20
اون روزایی که حریص به نوشتن در اینجا بودم.اینجا را فضایی اهدا شده از خدا میدونستم که میشه نوشت .فرصتی، توفیقی می دونستم و همش تو فکر بودم چی بنویسم اون روزا دوستانی به من میگفتند تو کار و زندگی نداری؟خوش خیالی بابا.عینهو بچه ها ساده لوحی میکنی .که مینویسی اون روزا فکر می کردم اینا که مینویسم خونده میشه و با خودم...
-
به مناسبت هفته پرستار
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 09:58
با وجودیکه سالهاست (منظورم پنج سال است)تو بلاگ اسکای مینویسم کمتر از پرستاری(رشته تحصیلی ام)نوشته ام.بعضی را عقیده بر این است وظیفه دارم با نوشتن از پرستاری هم اعلام کنم که افتخار می کنم این رشته درس خوانده ام و هم از حقوق تضییع شده شان بنویسم. بعضی را عقیده بر این است نوشتن برای امثال من که حقی را زنده نمی کنند و...
-
موضوع دعوا لحاف ملا نصر الدین
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 05:30
دیشب خواب بودم.ساعت یازده بود.همسرم با پسر کوچولویم بحث داشت.بلند بلند داد می زد(هر کس که دیگه ندونه چطور حرفش را میشه به کرسی نشوند داد می زنه).فکر کنم غیر از من همسایه ها هم صدای فریادش را می شنیدند.داشت میگفت :پسر ، تو باید رشته تجربی بخونی تا در آینده دکتر بشی.و پسر ک... که در سن پانزده سالگی اعلام استقلال می کند...
-
گزارش ویزیت پزشک معالج
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 06:24
دکتر میگه هنوز هم میتونی امیدوار باشی .به نظر ما بدتر از این ها را می شود درمان کرد به شرطی که شما روحیه خود را حفظ کنید.اشتباه من این بود که به طرف مطب دکتر گام بر نمی داشتم.نمی دانم چون خودم پرستار بودم؟یا چون فکر میکردم از پزشکان کاری ساخته نیست؟یا اینکه طبیعی است اینگونه بودن.حالا که خانم دکتر اطمینانم بخشیده بهتر...
-
روز پرستار
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 09:20
خب تا زنده هستم روز پرستار را به جامعه همکارانم تبریک بگویم شاید امیدی بود و مراقبتی نیکو کردند و من از بیماری رهایی یافتم. اگر بیش از این هم زنده ماندم به پاس زندگی از آنان بیشتر خواهم گفت. مهین جلالوندی، پرستار شهر اراک است که با وجود خستگی فراوانی که در چشمانش موج میزند، میگوید: همیشه سعی میکنم با روی خوش بر...
-
پیشدستی
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 06:55
مطمئن باشید ننوشتن من ناشی از نومیدی و افسردگی نیست. من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود را میتونید تصور کنید؟ آره چشام باز حال عمومی ام خوب روحیه ام عالی ولی با چشمای باز ایستاده دارم می میرم و هم برام جالبه و هم متعجبم.چگونه انسان زنده زنده ناگهان می میرد؟ خدا را سپاس که در لحظات آخر زندگی دلم مطمئن و ضمیرم شاد...
-
روزهای بی حوصلگی ناشی از فقر سلامت
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1386 06:36
چندین و چند بار تصمیم گرفتم مطالبی متناسب حالات روحی فعلی خود بنویسم از اوضاع و احوال دور و بر بنویسم ولیکن دیدم نه.خسته ام.بیماری باعث شده ضعف عمومی پیدا کنم.کاش یکی بود احوال منو می پرسید
-
تعارض
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 09:26
احتمالا همه با اینکه انسان در تعارض، بر سر یک دو راهی مبنی بر انجام یا عدم انجام کاری قرار می گیرد،تفاهم نظر دارند.چراکه تعارض زمانی به وجود می آید که از یک طرف یکسری مسائل ما را به طرف کاری می کشاند،و مسائل دیگر،باعث می شود از انجام آن کار منصرف شویم.این حالت تقریبا برای همه ما به وجود می آید.که ممکن است در شدت و...
-
تغییرات بحرانی
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 05:47
جالبه.ما زن ها باعث شدیم اونا خجالت زده باشند بله همین جنابان آقایون همسر ها یه دیگر مردان فامیل را میگم.هر کار می کنیم باید مراقب باشیم سر به زیر نشن.بابا من حالم خوب نیست تو همین وضع هم باید مراقب رفتارام باشم مبادا... این روزا فقط دارم سرچ میکنم ببینم این مشکل که گریبانم را گرفته چگونه قابل حله.ولی دوران جدیدی از...
-
علت سکوت
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 10:18
سکوت می کنم تا در این وانفسا به اندرون خود بنگرم شاید...
-
زن و حجاب
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1386 06:15
موضوع مورد علاقه من وضعیت زنان مملکت مان است.این روزها به خاطر طرح جایگزینی حجاب مطلوب همه مطالبی که در دسترس است درباره زنان است
-
ضرورت حفظ حجاب!
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1386 05:54
در دین مبین اسلام زنان به پوشاندن خود از دید نامحرم امر شده اند.و مردان به فرو پوشاندن چشمان خود از نگاه به زنان. مردان فریاد سر میدهند که چگونه می شود از چنین ماهرویان پریرخ دیده بر گرفت؟شما چگونه ما را منع میکنید از حظ بصر؟آنوقت وعده حوریان بهشتی میدهید؟اگر ما بخواهیم این نقد بگیریم و دست از آن نسیه بداریم شما چه...
-
طرح پیاده سازی حجاب مطلوب
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1386 05:04
امروز دهم اردیبهشته و من تو روزنامه های مورخ فروردین خوندم بودم که از اول اردیبهشت طرح مبارزه با بد حجابی به اجرا در میاد.منتظر بودم ببینم اینها چگونه میخوان این طرح را به اجرا در بیارن.نیروی انتظامی ادعا داره که اعضا درگیر در این قضیه به خوبی توجیه شده اند و به زودی شما ه به ما دست مریزاد خواهید گفت.نوشته بود دخترانی...
-
روز های برفی
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 04:31
بلاگ اسکای پس از چار سال سرویس دهی منظم در جشنی کیک و ابراز محبت تقسیم کرد.و البته ما نبودیم. این روز ها که کمتر خودم را درگیر می کنم از صبح ساعت هفت در بخش بیمارن روانی مرد حضور دارم.بخش پر است از پرستاران مرد بیماران مرد روان شناس و روان پزشک و دانشجوی مرد و من تنها تبعیدی آنجایم.سخت میگذرد. دیروز خانمی که همسرش...
-
نوع نازل کارآموزی
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1386 15:21
دانشجویان پسر سه نفر دارند تو بخش بیماران روانی بیمارستان خورشید کار آموزی ...... در کنار اونا از مشکلات بیست نفر بیماران آگاه شدم.بهتره کسی اهل مطالعه در امور روان آدما نشه چون