نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نمیدانم از خوش شانسی منه یا از بخت بد هر کس به من رجوع میکنه یا دختری جوان هست که در مورد ازدواجش مردده یا خانمی مسن که از همسرش گلایه داره

تدریس درس روان شناسی اجتماعی چقدر جالب است!
توانسته نیاز من به وبلاگ نویسی را از بین ببره.
دانشچویان شبانه خیلی مستعد یادگیری اند.مجبورم کرده اند از شون کار بخوام.دانشجویانی که هم سن پسرم هستند.
حالا یه بار دیگه مادری کردن را ایندفعه با فرزندان حاضر آماده دیگران تجربه می کنم.
دیروز ازشون نظر خواهی کردم.دو نفر شون گفته اند به این زودی نظر نمیدیم و یک نفر شون انتقاد شدیدی کرده.جالب بود برام
میخوام با اونا بپرم.میخوام اگه خدا بخواد رفتار های افرادی را که هم من و هم اونا می بینیم و می شناسیم مورد نقد و بر رسی قرار بدیم.سومین جلسه اش هم گذشت.ولی هنوز به دلم نچسبیده.هفته آینده امتحان داریم با هم.تا ببینم چی پیش میاد

شایدشماولی

دیروز جلسه ایی داشتیم.که راجع به استرس بود.برای رهایی از استرسور های بیماریزا کمتر موفق شده ایم ولی بهتره به تلاش خود ادامه دهیم.

با سلام
امروز شانزدهم و نه روز از تعطیلی بلاگ اسکای گذشت.چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟//////