نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

داره برف میاد.رو زمین سفیده از برف.دخترای دانشکده آدم برفی درست کردن تو حیاط و با شاخه های درخت سرو واسه اش کلاه سر خپوستی درست کرده اند.کمی هم با هم برف بازی کردند.صدای خنده شان منو به کنار پنجره کشاند.نگاهشون می کنم.می بینم نمایشی از بازیست.احساس آزادی چندانی ندارند ولی خب خوبه که سعی خودشان را می کنند.ساعت ده میشه.دوباره کلاس و دوباره صحن دانشکده خلوت میشه.مطمئنم از ساعت یازده و نیم دوباره با تعطیلی کلاس ها فریاد شادی دخترای جوون حیاط را به سرور و شادمانی دعوت میکند.پس منتظر میمونم.آدم برفی شون را برای دعوت دیگران به بازی تو برفا دم راه رو صندلی سنگ نصب کرده اند. بم هم امروز سرد است. و به یاد سالی که در اندوه و درد گذشت همه به قبرستان می روند. سال پیش شنبه ششم دی ماه وقتی به بخش رسیدم به دانشجویان گفتم بریم اورژانس کمک. دیدم مدیر پرستاری بیمارستان به تمام پرسنل بیمارستان آماده باش داده.همه پرستاران می گفتند مادرمان خواهرمان خواهر شوهر و مادر شوهرمان و خانم همسایه مان از ما خواسته اند از جانب آنان در بیمارستان بمانیم و قول داده اند برای کمک به زندگی و خانواده مان وارد عمل شوند. بیرون در بیمارستان مردم کمر بسته ایستاده بودند و تمنا میکردند از ما کمک مالی بخواهید از ما کار بدنی بخواهید ما حاضریم به عنوان همراه کنار مجروحان بی پناه و غریب باشیم.جالبه که اسامی مجروحان خیلی زود آماده گردید. روز عجیبی بود.میدیدم بیمارستان آماده استفاده از نیروهاست.اما آیا توانستند؟آیا کمک ها تداوم یافت؟آیا شور مردم به شعور چگونه کمک کردن و یا چ چگونه کمک ها را سامان دهی کردن تبدیل شد؟ ما مردمی که همیشه زمزمه می کنیم بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی فقط تا همین جا کافیه؟ آیا فکری هم برای روز بعد احساس گناه مان کردیم؟ آیا متوجه هستیم که شایعات میتونه ما را دلسرد کنه؟آیا متوجه هستیم که میتونند با گفتن اینکه آب را به آسیاب دشمنت ریختی تموم احساسات انسان دوستانه مان را به خاموشی سوق دهند؟ اعتماد کردن توکل کردن کی به کار مان می آید؟ آیا حاضریم تیری در تاریکی بیندازیم و با امید اینکه ایشالله خوب عمل خواهد شد به محبت نمودن خود ادامه دهیم؟ چرا باید باشند کسانی که.............. چرا نباید بتوانیم از حقوق مظلومین بم دفاع کنیم و امانت داران خوبی باشیم؟کجای کار ایراد دارد؟

بسیاری از دوستانی که اینجا میان تبریک تولد امام رضا را به هم می گویند.من نیز با آنان همنوا میگویم.........مبارک

خب این هم روز دوم دی ماه .شب یلدا را در حالی گذراندید که..............

دیشب داشتم تبلیغ فیلم عشق گمشده را میدیدم که یه فراز از سخن پدر به دختر(هرگونه عکس العمل تو به او وارد شدن در بازی ای است که او شروع کرده)به نظرم جالب رسید.در وبلاگ ها این روز ها از قول اقلیما خوانده ام که پدران به دختران خود آزار جنسی می رسانند و این را حق مسلم خود میدانند.زنای محارم یک تابو است که عجیب تابو شکنی مردان منجر به.....شده است.وجود چهار هزار دختر که شبها را تا صبح در خیابان های تهران میگذرانند و به احتمال فراوان مورد سو استفاده قرار می گیرند.باعث شده اغلب وبلاگ ها برای دفاع از آنان مطلب بنویسند.واقعا اگر دختران در خانواده ها تکریم شوند باز هم از خانه های خود فرار میکنند؟بیشترین آسیبی که دختران را تهدید میکند فقر و بی پولی و تفاوت طبقاتی است.وضعیت نابرابر ثروت که باعث شده فریاد یا مصیبتای عده ای به آسمان بلند شود در واقع برای پیشگیری ازین وضعیت است.چگونه کسانی که دارای دخترانی هستند که نیاز های فروان عاطفی اقتصادی دارند...........؟ بحث دیگری که متوجه شدم مرگ کارتون خواب ها(چهل نفر در مدت بیست روز)و اقدام دانشجویان عدالتخواه(خوابیدن به مدت پنج شب در خیابان روبروی شهر داری تهران)نیز توجه وبلاگ نویسان را به خود جلب کرده است.

رفتم عروسی خانوم دکتر دندون پزشک جوان.پیمان ازدواجش را با پزشکی جوان بست.او که دارای یک خواهر دندان پزشک و دو دایی پزشک است و مادرش استاد دانشگاه است در مدت دو سال که عقد این داماد بود چه رنج ها که متحمل نشد.ولی فکر کنم هوش خوب او(رتبه کنکورش سی و پنج بود)باعث شد خوب تحمل کند.آنچه مرا سخت مصمم کرد به عروسی او بروم این بود که خواهر شوهر جوانش که لیسانس زیست داشت و دارای یک بچه سه ساله بود گفته بود داداش جون من شب عروسی تو آن چنان در جشن ظاهر می شوم که همه چشمها به سوی من نگران باشه(چشم و چراغ جلسه باشم).جناب دکتر جوان بارها همسرش را با خواهرش مقایسه کرده بود و این برای من جای تعجب داشت که چگونه کسی که تا حد پزشکی ارتقا یافته این همه بی سیاست باشد. شب عروسی با چشمان باز فقط در صد شناسای شخصیت این خواهر شوهر رقابت جو بودم.دلم به درد آمده بود دختری با اینهمه استعدا و هوش و زیبایی خاص از همین الان باید درگیر این کنتاکت ها باشد