نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

دوست یابی

دیشب پسرم میگفت: مامان... معلم فرموده: بنویسید: چگونه دوست خود را انتخاب میکنیم؟  موضوع انشا امروزه
پدرش گفت: بنویس میشینیم ببینیم کی به به٫ چه چه   مونو می کنه٫ اون را به دوستی انتخاب می کنیم.
 برادر بزرگش گفت: می ریم٫ می شینیم تو اتاق چت٬ هر کی باهامون حرف زد٫ می شه دوستمون.
 من گفتم دوستایی را انتخاب می کنیم که هر کاری بابا و  مامان و مدرسه تا حالا گفته را ٫زیر پا نذاره .
آقا بماند کهما ها  چه حرفای نزده مون را   به بهانه کمک به او در نوشتن انشا رد و بدل کردیم و خندیدیم.
راستی شما هم بگین چطور ؟
ولی من بهش گفتم: بنویس
 پسر نوح با بدان بنشست************ خاندان نبوت اش گم شد
داداشش گفت: بنویس
دوست آن باشد که گیرد دست دوست******** در پریشان حالی و درماندگی
 باباش گفت بنویس این دغل دوستان که می بینی مگسانند گرد شیرینی
داداشش گفت :بنویس
 دشمن دانا بلندت می کند******** بر زمینت می زند نادان دوست
من گفتم :ینویس
 با بدان کم نشین که درمانی************* خو پذیر است نفس انسانی
باباش گفت: ینویس

گزارش

سلام
مدتی از وقتم را به خوندن وبلاگ ها گذراندم .برای من جالبه که دغدغه وبلاگ نویس ها چی ها هست.
این به فرضیات ذهنی من .....میده.که بتونم با اطمینان بیشتری حرف بزنم.
واقعا جالبه جوون ها چیزهایی میگن که تو جوونی های خودم هم مطرح بود ولی زمانه چگونه همه چیز را حل میکنه .گاهی هم با آدمایی نشست و برخاست می کنم که مسن ترند و حرفایی دارند و یا با آدمایی که قدرت ندارند افکارشون را در قالب کلمات بریزند.اگه همه آدما وبلاگ داشتن چی می شد؟واقعا جالب بود.
خواستم بگم اگه حرفایی ندارم بنویسم چون دارم به حرفایی که خوندم فکر می کنم.گاهی بعضی جوونا منو خجالت زده می کنند از اینکه اونا .....اند من .....؟(چی؟) .
الهی عزیز های من عسل های من صد ساله بشین.
درد و غمو رها کنید.

شور یا شعور

یادش به خیر ایران بحث
اونجا همه اش به ما میگفتند از روی شعور بگین نه از روی شور
خوبه تو وبلاگ نویسی هر کسی هر جور راحته می نویسه.

مژده

باعث کمال مسرت است که به اطلاع برسانم ابی دست به ایجاد ایران بحث زد و موفق شد نوع ....آن را به بازار .......عرضه کند لشتابید مبادا جا برای عضویت پر بشه.
ایشون سخت تلاش کردند ....تا ببینیم چه پیش خواهد آمد .آریا٫ لیدا٫آسمان٫مانی ٫پدرخوانده به زودی شما را ملاقات خواهم کرد.

بخش بیماران روانی

ثریا دختریست ۳۳ ساله که به بیماری اسکیزو فرنیآ مبتلاست از نوع کاتاتون
(اینگونه بیماران به شدت منفی کار و مقاوم و لجبازند و بدون دریافت انرژی از غذاها مدتها گرسنگی را تحمل می کنن).
یکی از دانشجویان به نام محبوبه ..........قرار شد که با او کار کنه .از اول برنامه بهش گفتم بهت بیماری دادم که دم به تله ات نمیده اگه تونستی از او مراقبت کنی نمره خوبی از من خواهی گرفت.
محبوبه با شجاعت تمام حاضر شد از او مراقبت کند .او معتقد بود من وظیفه خود را انجام خواهم داد اگر تغییر کرد چه بهتر تغییر نکرد من کارم را به خوبی انجام داده ام .او به اتاق بیمار رفت و به او سلام کرد ولی بیمار رو به دیوار جوابی به او نداد.فکر کردم محبوبه ازین استقبال بیمار خوشش نخواهد آمد ولی گویا محبوبه لجبازتر از او بود چون پرده ها را کشید تا بیمار بر خیزد و پرده ها را کنار بزند اما بیمار هیچ عکس العملی نداشت .فردای آن روز باز به سلام او پاسخی نداد و ولی آیا می دانید فقط نیم نگاه بیمار به محبوبه چه امیدی بخشید؟ با دمش گردو می شکست بالا و پایین می پرید و می گفت بیمار عکس العمل داشت کودکانه می خندید و شادی میکرد گویا دنیا را به او داده باشند ..حالا وقت ندارم که بگم که قدم به قدم چه اتفاق ها افتاد همین قدر برایتان بگویم پس از سه روز مراقبت های محبوبه و درمان شوک بیمار روز گذشته در جمع شرکت کرد و امروز هم همراه دیگر بیماران بخش دست می زد و فرصت می خواست شعری از حافظ را که از بر بود بخواند شما اسم این را چه میگذارید.؟
محبوبه که خودش را موفق دیده حالا دنبال نمره خوبشه.حقشه.من به قولم وفا میکنم .ولی از او خواستم در سمینار دانشجویی دانشکده یک گزارش مفصل از این بیمار و نحوه مراقبت از او و درمان ها دارویی اش بدهد .و او چون فرصت دو ماهه ایی دارد با کمال میل پذیرفت.