؛وقتی نه می گویم احساس می کنم؛.این توضیح را بر روی کتاب روان شناسی اعتراض میتونید بخونید.آیا شده شما هم نه گفتن نتوانسته باشید؟امروز در روز عید قبل از اینکه هدیه روز پدر را تحویل همسرم دهم، یک اهانت آب کشیده از ایشون دریافت کردم چون ایشون معتقدند من زنی هستم که به پسراش جسارت می ده ،علاوه بر همه بدی های دیگه ای که داره.
و من بسیار لذت بردم وقتی دیدم می توانم او را بی نهایت از خود برنجانم بدون آنکه گناهی مرتکب شده باشم آخه این فقط گمان سوء او به منست
دیشب داشتم برنامه ای را میدیدم که فرزاد حسنی مجری با قاضی مرتضوی راجع به آسیب های اجتماعی صحبت می کرد
آنچه توجه منو جلب کرد قطعه فیلمی بود که با خانومی مصاحبه می کرد که مورد تجاوز قرار گرفته بود.ازش میخواست برای دختران جوان بگوید که نوع پوشش اش باعث شده مورد تجاوز قرار بگیرد .دختر میگفت اونا حیوون بودند و شرب خمر(خوردن مشروب)داشتند و پوشش من چندان اثری نمی توانست داشته باشد و از پسری که عقب مانده ذهنی به نظر می رسید میخواستند بگوید که چگونه رفتار هایی داشته و چرا اقدام به چنین عمل شنیعی کرده؟
این بحث باعث شد امروز خانوم های دانشکده همه صحبت هاشون پیرامون این باشد که آیا عیوب شخصیتی، عقب ماندگی ذهنی باعث بروز چنین حوادثی در جامعه است؟یا نوع پوشش دخترا
جالبه که در حالیکه مردم از گرما فریاد الامان سر داده اند(تو ایتالیا مردم از گرما مرده اند) من سخت سرما خورده ام.
آب ریزش از بینی ،گلو درد،درد های بدنی ،سردرد و بی اشتهایی (واقعا بی میلی به هر نوع خوردنی و اصرار اطرافیان بر اینکه این لیوان آب میوه را بخور باعث عذابه یادم باشه وقتی کسی بیمار شد و بی اشتها اصرار نکنم چون این عذابی را میکشه که الان من میکشم)
آخ سرم ،آخ تنم(مث بچه ها نق و نوق کردن این خوبی را دارد که برای لحظاتی بچگی میکنی)
ناله(عینهو روباه شل یه گوشه افتادن)
ظاهرم نشون نمیده که مردنی باشم ولی چرا ضربان قلب و تنفسم کند شده؟
شاید همین کمبود اکسیژن هست که افسردگی هم ایجاد کرده
خواب و خواب وخواب(عینهو یه خرس گنده)افسرده دل افسرده کند انجمنی را خوابیدن اونم در طول روز چقدر زشته خجالت میکشم
بیماری را تحمل کردن هم هنری است
مرا بگو که باورم نمی شد گردن افراشته ام را کج بشه.عینهو یتیم ها
منو بگو که سرمست و مغرور بودم
از یه سرماخوردگی چنین دمغ و افسرده بشم بیماری صعب العلاج بگیرم چه می کنم؟
خدایا حتی یه سرماخوردگی کوچولو هم نگیره.کی؟دوست من .هر کسی دوستم هست.دشمنم چی؟نه نصیب گرگ بیابون هم نشه.خلایق یا در انسانیت با من شریکند یا در...
همه به سلامت باشند
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عالم ندهم لدت بیماری را
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
اعتماد به نفس چیست؟و چگونه افزایش می یابد؟
اعتماد به نفس ، عبارت است از احساس اطمینان نسبت به خود. به عبارت دیگر ، اعتماد به نفس یک فرد به نحوه ی احساس اودرباره ی (( من )) خویش بستگی دارد .شما در مورد خودتان چگونه فکر می کنید ؟ آیا نظر مساعدی نسبت به خودتان دارید و به خودتان احترام می گذاریم ؟ اگرپاسخ شما به سوالات اخیر مثبت باشد ، در این صورت می توان گفت که شما از یک من قوی و ایده آل ، برخوردار هستید ، اما اگرشما نظر مساعدی نسبت به خودتان نداشته باشید و برای خودتان احترام قایل نشوید ، می تون گفت که شما دارای من ضعیفی هستید .مع الو صف ، باید گفت که نظر فرد نسبت به خودش در موقعیتهای مختلف زندگی یکسان نیست و ممکن است که او دریک موقعیت خودش را خوب و قوی بپندارد ، ولی در موقعیت دیگری خود پنداری ضعیفی داشته باشد . اما ، چیزی که تاسف آور است ، این است که اغلب ما ، معمولا" بیشتر به جنبه های ضعیف خودمان اهمیت می دهیم و تمام توجه امان را بر روی نکته ضعفهایمان متمرکز می کنیم نه بر وی امتیاز اتمان . پس ، چاره کار چیست ؟ نخستین قدم شما برای تقویت و بالا بردن اعتماد به نفستان ،درک و فهم این حقیقت باید باشد که اعتماد به نفس ، در واقع همان نظر و عقیده ای است که شما راجع به خودتان دارید. آگاهی از این امر منجر به این خواهد شد که در تقویت اعتماد به نفستان در مسیر صحیحی گام بردارید . در مرحله’ بعدی ، باید از خودتان بپرسید که چرا در برخی از جنبه های زندگی دارای اعتماد به نفس کافی نیستند ؟ یک دلیل آن ، شاید مورد مقایسه قرار دادن خودتان با افراد دیگر باشد .به نقل از سبز سبز
میگن خانوما ارث شون نصف آقایونه.همین قصه باعث شد یه خانومی دخترش را بالا ببره و پسراش را به زمین بزنه.پسرش را گذاشت کارگری و دخترش را گذاشت معلم بشه همش گفت رزق خواهر به زانوی برادر بسته شده و برادرکارگر خرج و مخارج درس خوندن خواهرش را داد تا اینکه مادرشون فوت کرد دختر خانم که با توطئه های مادرش و فریبکاری های او از دسترنج برادرش به نوایی رسیده بود سند خونه پدر و مادرشان را برداشت و پنهان کرد تا برادرش نتونه خونه ایی را که توش زندگی میکنه به فروش برساند بعد از مرگ برادرش هم چند سالی زندگی کرده و حالا که دارای تک فرزند بود باز سند خونه والدینش را سپرد دست دختر یکی یه دونه اش و خودش هم دار فانی را وداع گفت حالا نوه عمه هه با پسر دایی های مادره وارد معامله شد و پولی گرفت و سند را تحویل یکی از فرزندان دایی مادرش داد.و قصه ارث و میرات دچار تحریف شد.
آخرین پسر خانواده قبول کرد مبلغ مورد توافق خودش و نوه عمه را بپردازد و سند خانه ابا اجدادی را بگیرد و آن را بفروش برساند و زمینی را که از دولت گرفته بود بسازد و شیر تو شیر شدن و حق پایمال شدن و...
این قصه را از یه خانومی شنیدم که با موضوع ارث در خانه شان مشکل داشتند.چه قصه ها میشه شنید و نوشت