نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

امروز سی و نه روز از آغاز سال تحصیلی میگذرد.من تا به امروز با بیست و یک نفر دانشجو کار آموزشی در بخش بیماران روانی داشته ام.  دانشجویانم ترم شش دانشکده پرستاری هستند.دوست داشتم  مطالبی می نوشتم ولیکن به علت درگیر بودن با اعزام مادر به نزد برادران و شروع سال تحصیلی پسران و عروس( گل و نازنین )و آغاز به کار همسر در ساخت شهر بازی بزرگ اصفهان  فرصت کم آورده ام.این روزها ترشی درست کردن هم به کارهای خود اضافه کرده ام.گرچه اطرافیان از آشپزیم تعریف و تمجید نمی کنند ولی احساس میکنم بیشتر خانه دار و کدبانو شده ام.رسیدگی به امور منزل برایم لذت بخش تر شده و در اندک فرصتی که پیش می آید بافتنی هم می بافم.

دوری شما و اینجا آسان نمی نمود اول 

ولی گویا کم کم دارم خو میگیرم که مرغ خانگی بشم.

گرچه بعضی دوستان همین جوری هم توبیخم می کردند که چرا فلان مطلب را مورد توجه قرار نمی دهی و درباره بهمان مطلب نمی نویسی

این روزها بیشتر هم معترض شده اند.

ولی باید بگویم گاهی بیماری هایم مرا ساکت می کند

و گاهی تلاش و تقلایم در محیط کار و محیط خانه وقتم را پر می کند.

وقتی تو بخش با دانشجویان بیماران و پرسنل پرستاری حرفامو می زنم اقناع میشم و دنبال نوشتن در اینجا نمیام.

وقتی بر زخم های عاطفی اطرافیان مرهم میگذارم ضرورت نوشتن در اینجا برام رنگ می بازه.

وقتی حرفی نداشته باشم نمی نویسم

شاید بیایم

تو اتاق موسیقی درمانی بیمارستان فارابی بودیم بیماران مرد رفتار های منفی را به کنار گذاشته و همکاری کننده می شوند.قرار شده با هم درباره تاثیر موسیقی بر روان بیماران بنویسیم

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت 

هیچ توجه کرده اید؟که در اینجا معشوق بدون "ه"تانیث است؟معشوقه؟یا معشوق؟ 

دیروز در رثای طاهره صفار زاده اعلام شد شاعر گرانقدر طاهره صفار زاده....و من متوجه شدم ایرانی ها حاضر به قبول "ه"تانیث نیستند

خدا خیرش دهد.رضا برادرم با وجودی که همسر مبتلا به ام اس خود را سخت مراقبت میکند برای مادر هم پسر فداکاریست.خیلی نگران رفتن مادر بودم .رضا با روی باز رفتن مادر را آسان نمود.نمی دانم چگونه از او تشکر کنم .باید بگم از بابت کمک هاش خیلی خوشحالم

بغضم راه اشکم را بسته 

باز مامان راهی شدند و من بیمار 

نمی تونم دست  از رفتار بچه گانه ام بردارم 

مامان دامن کشان به سوی برادران می روند 

و من زهر تنهایی ... اینجا بغض می کنم 

مادر مرو برای خدا پیش ما بمان