نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

سر کشی به دوستان قدیم

اخباری از دوستان ایران بحث به من رسیده.اول اینکه این روزا آریا دوران نقاهت را میگذراند که چندان هم آسان نیست. به همسر ایشان که هم پای شان در حال رنج کشیدن هستند یه خسته نباشید بگم چون مراقبت از بیمار وقتی رنج و درد دارد کم از خود درد کشیدن نیست.ولی آریا یگرامی  به خودت  زیاد سخت نگیر . اگر دوست داشتی کودکی می بودی بدون آگاهی از غم دنیا /الان وقت کودکی کردن است ازین فرصت ها گیر نمیاد .تو بیماری ناز کنی خریدار داره .برای لحظاتی هم کودکی کن تا نوازش های مادرانه را ببینی.و یاد خوب بچگی ها زنده بشه.ما معمولا از بازگشت به دوران کودکی بد مان میاد .و همیشه آرزو می کنیم علیل و بیمار نشیم مبادا کودکی کنیم و حرمت های به دست آمده خدشه بر دارد.ولی کودکی کردن می توانند انرژی هایی را که از دست داده ایم بر گرداند.
تو وبلاگ ابی گشتی زدم دیدم این روزا خیلی به زحمت افتاده و کلی مطلب.......دستت درد نکنه.چی شده حرفات ته کشیده.نفهمیدم.
به وبلاگ آسمان هم سری زدم او هم که به کپی یه مطلب (نقش رستم)بسنده کرده.لیدا را سر زدم مطلب جدیدی نداده تو وبلاگ اش و هنوز قصه همون سرباز که.....لیدا خانم این قلم توان را به کار گیر خانم/الو آخر دنیای امیر را هم نگاه کردم از سکوت این روزها گله داشت و مطلبی درباره یه دوست ......اش نوشته بود که راس اش من هم کمی تا قسمتی دچار تعجب شدم از این روزگار..وبلاگ جوتی خودمون را هم نیگا کردم این روزا سخت مشغول کتاب خوندنه باید یه سری به شهرشون بزنیم تا به زحمت پذیرایی بیفته و از بیکاری در بیاد.اون کتابا را که می خونه خیلی خوبه.به زخمت نیفتی جوتی.دایره از دوستان جدید گروه ما ایران بحثی هاست که مطالبی را با اعتماد به نفس کامل می نویسه و ایندفعه هم گویا شاد و خوشحال تر بوده.جاهل هم از سفر هنوز بر نگشته تا حاصل مطالعات اش را به تصویر بکشه.سیمین جان عزیز هم صفحه اش باز نشد که نشد بگذریم اگر هم باز بشه یه خط شعر قشنگ بیشتر نیست.مزدک هم که آدرس اش را به ما فقیر فقرا نمیده مبادا مزاخم وبلاگ اش بشیم.خدایا یکبار دیگر ما بچه های ایران بحث را دور هم جمع کن تا همانند روزهای پپپیش باهم از هر دری سخن بگوییم .کلی با هم جر و بحث کنیم و پا تو کفش هم دیگه کنیم به هم بر چسب بزنیم و بد و بی راه بگیم.از هم گله کنیم و گاهی هم برای همدیگه ابراز احساسات کنیم.
دوباره به یه بخث پیله کنیم و دوباره سر همدیگه هوار بکشیم .
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم  .                      که تا ناگه ز هم دیگر نمانیم
غرض ها تیره دارد دوستی را                  غرض ها را چرا از دل نرانیم؟

در گنجه و حیای گربه

راستی چه ضرب المثل قشنگیست! و چقدر مورد علاقه ما آدمایی که دوست داریم ارزش ها حاکم باشه حتی اگر کسی به کسی نیست.
گویند تنها افراد دارای اختلال شخصیت وسواس اند که درست بر مسیر ارزشها حرکت می کنند حتی اگر کسی نباشد که  ناظر بر کارهایشان باشد.و حتی اگر مزد کارشان را نگیرند.فقط آنها هستند که از توبیخ های وجدان سختگیر در امان نیستند.چون وجدان شان  سانسور چی پر قدرتیست.
گویند اینگونه افراد دارای این اختلال شخصیت برای بالا دستها نوکری می کنند و برای زیر دستان بی رحمانه سر وری می کنند .به نظر شما چرا ما دوست داریم همه مراعات حال ما را بکنند حتی اگر حواس مان نیست؟چرا دوست داریم در حالیکه خوابیم قسمت مان را برایمان نگه دارند؟خب از بس تنبل ایم.و از بس انتظار داریم و فکر میکنیم دیگران نوکر ان حلقه به گوش مان هستند.خود شیفتگی گریبان بسیاری ما ها را گرفته.برای کسی تب نمی کنیم ولی انتظار داریم برایمان بمیرند.آنوقت فکر می کنیم از وظایف مسلم دیگران است که حتی در نبود ما به حق و حقوق ما توجه داشته باشند.چه خوب بود اگر خودمان هم با دیگران همین گونه رفتار می کردیم .ولیکن تا نوبت به خودمان می رسه هرگز اینگونه نیستیم.
چیزی که عوض داره گله نداره .
تصادم منافع مان باعث میشه گاهی اوقات از خدا بطلبیم که یکی حواس اش بره تا مابه منفعت بیشتری دست یابیم.و هپل هپو کنیم آنچه را متعلق به آن دیگران هم هست .و به روی مبارک هم نیاریم.انسان ها به حق خود قانع نیستند.هر کدام ما آبشخوری دارد که باید.....
چی میشه یکی دارای کاخ میشه و اون دیگری از کوخ هم بی نصیب میمونه؟
عجب دنیای وانفساییست!از یک طرف یه وسواس می رسیم و از طرف دیگری به......از پشت بام که بیفتیم دیگه فرقی نمیکنه از کدام طرفش افتاده باشیم افتادن ،افتادن است.گویا این دنیا خط موازنه است که باید بر آن با احتیاط هرچه تمام تر قدم گذاشت از شمشیر برنده تر و از مو باریکتر و هر آن احتمال برای سقوط در جهنم زیر پا و اگر با انتهای این خط به سلامت رسیدی بهشت را ملاقات می کنی.
ای کاش می شد ......
منکه تا به حال یا ازین ور در حال سقوط بوده ام یا از اون ور و هنوز موفق نشده ام مانند برق لامع صراط را طی کنم خدا به داد ام برسد.

بی هدفی

سلام
هیچ شده فکر کنید بعضی آدما بی هدف اند؟واقعا میشه هدفی نداشت و  ؛ حالی خوش باش   بود؟...................آیا همه آن  کسانی هم که ظاهرا هدفی ندارند در واقع هدفی دارند .؟ ممکن نیست انسان بی هدف باشد.
میدانید چقدر اعتماد به نفس می خواهد که انسان از هدف خوش بگوید؟و منتظر اظهار نظر دیگران باشد؟
معمولا دیگران به خودشون اجازه میدن در تعیین هدف به ما کمک کنند و به نوعی مداخله کنند .
اینکه هدفی داشته باشیم در راستای اهداف آنان و یا چیزی نزدیک به آن.
و ما که سخت علاقه مندیم طرحی نو در اندازیم ازین نوع رفتار آنان رنجیده خاطر می شویم.
و سعی میکنیم به دیگران حالی کنیم که هنوز تعیین هدف نکرده ایم.
خب کدام هدف ها را می شود تعیین کرد؟اهداف این جهانی یا هداف آن جهانی؟
هداف مادی یا اهداف معنوی؟هدف حفظ آبرو باشد یه حفظ صحت بدن؟
هدف دور از دسترس یا اهداف قابل دسترس؟اهداف جهانی باشد یا کشوری یه شهری یا محدود به محدوده جغرافیایی کم وصع خود و خانواده و...؟
اهداف قابل رویت باشد یا ذهنی؟
هدف دور باشد یا نزدیک؟
فرد بی هدف مانند اسب عصاری دور خودش می چرخه و معمولا هر آدم سالم از نظر روانی برای خودش هدف یا اهدافی دارد.
میشه از شما بپرسم هدف شما چیه؟اهداف کلی و اهداف جزیی تان را میشه بیان کنید؟
بعضی دوستان فکر میکنند در تصمیم گیری دچار مشکل اند.
اگر انسان نتواند تصمیم بگیرد و دچار بی تصمیمی بشود به دلیل کشمکش هایی است که در درون اش در جریان هست.
وقتی چند هدف جاذبه دارد و همه شما را به سوی خود می خواند باید به شکلی به این وضعیت خاتمه داد.معمولا عاقل ترین فرد محاسن و معایب اهداف را تعیین می کند تا به راختی بتواند بر وسوسه های مختلف غلبه کند.گاهی برای نجات از دو هدف ناکام کننده هم دچار بی تصمیمی می شویم مثلا یه فردی که با هر انتخاب باز هم دچار دردسر می شود ترجیح میدهد فلج بماند و هیچ یک از آن دو را انتخاب نکند ولی خب از میان بد و بدتر باید بد را انتخاب کرد.


بیمارستان مدرس

سبز علی یکی از بیماران تیمارستانه که در فروشگاه بیماران فروشنده است و میتونه شبها به خونه بره و صبح ها بیاد.
اولین روزی که تیمارستان رفته بودیم از من رو بر می گردوند و می رفت.با دانشجویان ازش خرید  کردیم کم کم به من اعتماد کرد حالا هر روز صبح که منو می بینه مث یه پسر کوچولوی با ادب میاد جلو و به من سلام میکنه نمیدونم از کجا فهمیده برای من عزیزه.به بیماران دیگه که به من التماس می کنند یه بسته سیگار مهمون شون کنم تذکر میده.از من دور بشن.دانشجو ها خیلی تحت تاثیر من هستند و همانگونه که  من به بیماران اظهار لطف می کنم کم کم ابراز محبت میکنند روزای اول از بیماران خیلی می ترسند البته حق هم دارند .چون بیمار روانی ممکن است بدون مقدمه هم از کسی بدش بیاد و هر فرد برای او سمبل یک طرز فکر و یا یک خاطره تلخ باشه و یا بی ثباتی خلق باعث بشه از کوره در بره و رفتاری پرخاشگرانه انجام دهد .ولی همیشه هم این مشکل پیش نمیاد.
کم کم دانشجویان ترگل ورگل میتونند متوجه بشن که ژست انسان دوستانه (که الحق قشنگ ترین ژست دنیاست )زیاد هم غیر قابل تقلید نیست و از آنجا که اصل تاثیر ظاهر بر باطن در روانشناسی تربیتی میگوید به هر کار خود را متظاهر نشان دادی کم کم ملکه درونی ات می شود روزهای آخر که دارند بخش را ترک می کنند دلشان برای بیماران تنگ هم میشه.
همان قدر که من به سبز علی احترام میذارم و علاقه نشون می دم دانشجویان هم به بیماران خانم بخش اظهار لطف می کنند . بیماران روانی در خودشان احساس وجد می کنند که توانسته نظر یک خانم تر و تمیز را به خود جلب کنند بعضی بیماران  هم به زبان حال می گویند سرم را سر سری متراش ای استاد سلمانی که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی.خیلیرقابت جویانه با دانشجویان به دیگر بیماران رسیدگی می کنند و رفتار حمایت کننده اعمال می کنند.
خلاصه اینکه بتوانم منشا خیری هر چند کوچک باشم برایم روح نواز است .گرچه مسکنی موقت بیش نیست.دانشجویان گاهی به گریه می افتند و می گویند آیا راهی نیست که به بدبختی اینان برای همیشه پایان داده شود می گویم البته بعضی بیماری ها ارثی است و بعضی هم به دلیل غیر قابل کنترل بودن رفتارهای بشر آزاد چندان قابل پیشگیری نیست و بعضی هم به قولی سر نوشت مختوم آدمایی است تا اینگونه باشند و ما علیرغم اینگونه بودن شان دوست شان بداریم و برای ما بشوند پله ترقی .
ولی واقعا آیا هیچگاه با خود اندیشیده اید چه بسیار رفتارهای ما آدما خودخواهانه و بیمار ساز است ؟چی میشه گاهی با خود بیندیشیم دیگران هم به اندازه خود ما ارزشمند ند و اگر به نوعی رفتار کنیم ممکن است آن ها را از لب پرتگاه سقوط نجات دهیم و یا لا اقل ما تیر خلاص را نزنیم؟
تنها از افراد با وجدان می شود انتظار داشت که آنها هم خود بر هدایت هستند و نیازی نیست بهشون بگوییم.
حالا دیدید روزها را چرا در بهترین حالت می گذرانم.
دعا کنید.به همه بیماران اعم از
 غریب و آشنا ./پیر و جوان/جسمانی و روانی/....و..../....و..../آمین

چی شده؟

چی شده.فرم نظر خواهی را برداشتند؟
تغییراتی در مدت...بلاگ
نکنه فکر کنید من دیگه حرفی برای گفتن ندارم ها.خیر/.نکنه فکر کنی تو ذوق ام خورده ها.خیر.
درسته چیزی را که نپاید دلبستگی را نشاید. و دیگه نمیخوام به این وبلاگ دل ببندم.
ولی وبلاگ نویسی سنگ مفت گنجشک مفت هست.بود می نویسیم نبود هم نمی نویسیم تو دفتر روزانه می نویسیم.درسته ممکنه کسی نتونه دفتر روزانه را بخونه و نظر اش را بنویسه .ولی خب آدم تو وبلاگ واسه دل خودش می نویسه .منتهی هدف جزیی هم خوانندگانی هستند که قدم رنجه می کنند.
این روزا اخبار خوب خوب دارم .کلی دل و دماغ دارم .مشغولیت های خوب دارم .یه عالمه دانشجوی زبون بسته تو طول روز می شینند تو دهنم نیگاه میکنند و من کلی اظهار......میکنم.
خلاصه فکر نکنید به من بد میگذره.ولی یه غصه دارم.روزا را نمیتونم کنار بچه ها و برادرزاده هام باشیم.وقتم را داده ام به دانشجویان دانشگاه آزاد......وبارها گفته ام و باز میگویم چراغی که به خونه رواست به مسجد حرامه.چرا باید به دنبال کسب حقوق حق التدریس ناچیز دانشگاه آزاد روزهایی که می تونم به خانواده و فامیل رسیدگی کنم.....؟
من همیشه باید به این وجدان سختگیر جواب بدم.بهتره بی اعتنایی اش کنم.
راستی شما ها تا به حال یه مجموعه علایم بیمارگونه را یکجا دور هم دیگه دیدین؟انواع نگاه های غمگین/مضطرب/شیطنت بار/شاد(برق نگاه)/بدبین/خصومت بار/منتظر..............این روزا ما با انواع نگاه ها برخورد داریم.