نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

امروز به دلیل درد در ناحیه کف دستاهام قادر به نوشتن نیستم.این روز ها احتمالا باید یه دکتر درست حسابی برم و چک آپ بشم.آخه خانم جوانی به سن چهل و شش سال باید عینهو پیرزن های شصت ساله از انجام کار خونه عاجز باشد؟تا بعد که قلیان های ذهن بیقرارم را یاد داشت میکنم باید منتظر بمونم

گناه

گناه چیه؟گنه کار کیه؟چه چیز باعث میشه آدم مرتکب گناه بشه؟چه کسی گناه کار را باید به سزا برساند؟ همیشه از بچگی به ما یاد داده اند اگه اینکارو کنی خدا سنگت میکنه.حالا کدام کارها؟اگه گناه کنی روی قلبت یه لکه سیاه ایجاد میشه.که با گناهان مکرر گسترش پیدا میکنه.و دیگه قساوت قلب پیدا می کنی.و باز گشتت به مشکل میشه. من از کی با مفهوم گناه آشنا شدم؟از کی ترس برم داشت نکنه اینکارم هم گناه باشه؟با این واژه توسط چه کسی آشنا شدم؟هدف او از آشنا کردن من با این واژه چی بود؟انواع کلماتی که توش گناه به کار برده شده و می شناسم کدام هست؟(احساس گناه/بی گناه/گنه کار). امروز وقتی داشتم یه صفحه جوک را میخوندم متعجب شدم چرا نویسنده اون جک ها احساس گناه نمیکنه؟ولی.......چرا خودم فرزندانم را با این مفهوم آشنا کردم؟آیا حقیقت داره هرجا لذتی باشد در پس اون ممکنه ارتکاب گناهی هم باشه؟(لذایذ ممنوعه).؟اگر انسان احساس لذت در حیطه های چند گانه زندگیش نداشته باشد کم کم افسرده می شود.افراد افسرده بیشتر احساس گناه می کنند.کسانی که اقدام به خودکشی میکنند میتواند ناشی از احساس گناه باشد.(خود زنی/خودکشی به دلیل آنکه نتوانستم....).واقعا تا چه حد از احساس گناه می تواند برای انسانی اجتماعی بودن لازم باش؟آیا صحیح است افراد ضد اجتماع(روسپی ها و جانیان)مطلقا احساس گناه نمی کنند؟ تازگیها دارم سعی می کنم کمتر احساس گناه داشته باشم و به تمام کسانی که می بینم سفارش کنم برای پیشگیری از افسردگی کمتر احساس گناه کنند.(چون آمار افسردگی در جامعه بالا رفته/گرچه خانوما همیشه دو برابر آقایان احساس گناه می کنند) اینجوری مهربان تر به نظر می رسم .همسرم بیش از هر کس دیگر از این قضیه استقبال کرده.گویا او بیشتر از هر کس دیگر اذیت می شده.این روزا بیشتر از زندگی خوشم میاد و کمتر باعث رنجش دیگران میشم.همیشه دوست داشتم تو زندگی آدمی مفید باشم و این روزا احساس میکنم اطرافیان بهتر تحملم می کنند. با مادرم درین باره صحبت می کنم.میگم جالبه که شما وقتی ما بچه بودیم ما را با این واژه آشنا کردین و الان بیشترین ضرر را خودتان کردید چرا که ما همه فرزندان شما حالا دیگه به شما کوچکترین اغماض را نمی کنیم یه روز چقدر راحت ما نو نهال خود را با غضب و خشم پروردگار مواجه می ساختید تا راحت تر تربیت مان کنید حالا نه تنها ما که فرزندان مان حاضر نیستند گوچکترین گلایه و شکایت شما را درباره کسی بشنوند و دستور اخلاقی تان می دهند که غیبت گناه است. دیگه این روزا به فرزندانم هم میگویم بگذارید کسی درد دلی دارد بگوید شما تاثیر بد مگیر اگر می خواهی او مرتکب گناه نشود چون لازم است او برون ریزی احساس داشته باشد.جالبه که همه ما از گناهان همدیگر بیمناکیم و هرگز خود را گنه کار نمی دانیم(افراط و تفریط اینجا هم جاری و ساری است).

تداعی های ذهن من

خوش شانسی بزرگ من اینه که همزمان با هم چندین مطلب پیدا می کنم که به نوعی با هم در رابطه اند.
امروز هم خواندن صفحه روزنامه ایران هم دیدن وبلاگ دوتن از دوستان در رابطه با زن بود.
در نتیجه توانستم بین فمنیسم نیچه و اعدام زنان........پلی بزنم و فکر هایی برایم به وجود آید.
اودیسه در وبلاگ خود نیچه را چه مفصل توضیح داده و ابی در ایران بحث از فمنیسم مطلب بسیار جالبی در تعریف فمنیسم نوشته که متوجه شدم چرا از بین مردان کسانی مرا متهم به تفکر فمنیستی می کنند.و قتل ها و اعدام هایی در رابطه با زنانی که .....
از همون دوازده سالگی که شروع به خواندن روزنامه ها کردم صفحه حوادث برایم جالبترین و جذاب ترین صفحات بود.و مرا سخت به فکر فرو می برد چرا باید زنی به دلیل.......به قتل برسد یا.....
بعد ها بدون آنکه کسی متوجه باشد همواره ذهنم را مسائل مربوط به جنسیت نوع انسان به خود  مشغول ساخت و حتی بسیاری از نومیدی هایم و خشم هایم ناشی از همین بود که راه حلی برای این مشکلات نمی یابم.
دیروز رئیس دانشکده مان که مرا به عنوان مشاور خود در امور بانوان با دانشگاه معرفی کرده از من پرسید چه خبر از امور بانوان دانشکده و وقتی من با تندی گفتم هر جور شما بپرسید یا اهمیت دهید.ایشان فرمودند ببینم نمیشه شما از حقوق ما آقایون هم دفاع کنید که من معتقدم دفاع از حقوق زنان تلویحا دفاع از حقوق فرزندان و مردان هم هست.
واقعا تاسف بار است که هنوز نتوانسته ام دست با تالیف مطلب جامعی در این مورد بزنم.و بعید می نماید سالهای آینده هم موفق به این امر بشوم

زن و تغییرات شمیایی موثر بر خلق او

برای من جالبه که بعضی روز ها خلق شادی دارم و از هیچ چیز خسته نمیشم.علت آن را پزشکان تغییرات شیمیایی می دانند.وقتی با یکی از خانوم دکتر های روان پزشک که همکلاسی دوران دبیرستانم بود گفتم بعضی روزا خلق سرشاری دارم گفت من توصیه می کنم درین روزها به مدت یک هفته در هر ماه زیر نظر من قرص کنترل کننده خلق بخوری مبادا از تو اشتباهات غیر قابل جبران سر بزنه.من آدم محتاطی هستم و هرگز حاضر نمی شوم به راحتی دم به تله ایی بدم .به همین دلیل با خانوم دکتر دیگری که شاگرد اول رشته روانپزشکی در سطح ایران شده بود و از دوستان قدیمم(سال شصت باهاش جبهه بودم)بود این قضیه را در میان گذاشتم.ایشان ضمن زدن پوز خندی به همکار محترم شان به من فرمودند هر زنی در دوره ایی یک ماهه به دلیل تغیرات هورمونی بدنش احتباس آب(مایعات )پیدا می کند و در نتیجه خلق تحریک پذیر و سرشاری پیدا می کند.به نظر من بهتر است شما با خوردن یک عدد قرص.....که دفع مایعات از بدن است احتباس  مایعات در بدن را از بین ببرید.چرا که احتباس مایعات در مغز ممکن است پرخاشگری را نیز افزایش دهد.
من طبق معمول از او نیز راهنمایی را گرفتم ولیکن از سومین پزشک روان که دانشجوی هر دوی این دو خانوم دکتر بود سوآلم را مجدد پرسیدم.نهایتا نظر ایشان را پسندیدم که فرمودند تو یک زن هستی و همانند مردان نیستی و ممکن است دستخوش تغییراتی شیمیایی شوی که هم بر خلق و هم بر تفکر و هم بر رفتارت موثر باشد.هیچ نگرانی به دل راه نده.نسبت به خودت حساس نشو.و با آرامش خودت را تحمل کن.و تغییرات در خویش را بپذیر.در دوران حمل تحمل کردی.در دوران یائسگی هم باید تحمل کنی .پس تمرین کن خونسرد باشی.و از خلق سرشار خودت نیز استقبال کن.و متفاوت عمل کن.اینکه زمان این تغییر خلق من از کی آغاز می شود و کی به پایان می رسد برایم روش نیست.گویا هر استرس خوشایند یا ناخوشایند هم بر بروز این حالت بر من اثر می گذارد.
چه جالبیم ما خانوما.!
فکر کنم امروز از اون روز هاست یا در آغاز اون هفته یا دهه هستم.

عشق به زادگاه

از احساسش میگه.و اینکه عصبانیه که پسرش و عروس و نوه هاش قراره به شهر ما مهاجرت کنند.میگه من که بیش از یه دختر و دو پسر ندارم.اون پسرم که آلمانه و اینجا کمتر میاد.این پسرم هم بیاد شهر شما.من هم که بیمارم و معلوم نیست زنده بمونم پس چرا او مرا درین لحظات آخر تنها میذاره انصاف نیست با من پیر زن این رفتار ها بشه.
بهش میگم حاج خانوم.وقتی عروس جوان شما مدت بیست و چهار سال است به تبعیت از همسر مادرش و خانواده اش را ترک کرده شما هرگز سخن از انصاف نگفتید.نکند معتقدید او هر چه شما ها می فرمایید باید تبعیت کند هان؟
از صراحت کلام من چندان خوشش نمی آید ولی از آنجا که مطمئن است سو گیری خاصی ندارم بر من می بخشاید.
با خودم می اندیشم چه جالب است که همیشه ما از مردان مان گله مندیم در صورتیکه در واقع همین اشک و آه های مادران همسران مان بر تصمیم گیری های همسران موثر است.امروز هم اگر پسر آخر خانواده  پدرش را مصمم نکرده بود که به زادگاه مادرشان باز گردند امکان نداشت این همسر محترم باز گردد.در وافع رفتار های مهر ورزانه خانواده دختر آنچنان بر جوان ترین پسر اثر گذاشت که پیگیر از پدرش در خواست کرد می خواهم نزد خانواده مادری مان به زندگی ادامه دهیم.از امسال پسر من میتواند با پسر عمه جوانش ساعات خوش فراوانی داشته باشد اگر چرخ روز گار اجازه دهد.
من بیشتر نگران آن هستم که نسبت به درس و مدرسه اش کم کار شود.و به همین دلیل از او خواسته ام  متوجه باشد نقطه ضعف(چشم اسفندیار)اش کجاست.و همانجا را مراقبت کند که هم روز هایی خوب داشته باشد و هم موفقیت خود را فدای لذایذ اجتماعیش نکند.