نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

تصمیم

همه در زندگی مشکلاتی داریم که همیشه در حال مبارزه با آنها هستیم و از وجودشان گله داریم. اما تعریف مشکل چیست و شما خودتان چگونه مشکلاتتان را تعریف می‌کنید؟

مشکل را می‌توان روبه‌روشدن با چالشی خاص تعریف کرد که هنوز نتوانسته‌ایم راه‌حل مناسبی برای آن پیدا کنیم.مشکلات می‌توانند به طور عینی قابل رویت باشند؛ مانند مشکلات مربوط به همکاران یا مدیر در محل کار؛ یا اینکه جنبه عاطفی داشته باشند مثل احساس گناه به خاطر نرفتن سرکار یا جلسه امتحان. اما مشکلات عینی و عاطفی معمولا با هم تداخل پیدا می‌کنند.

فردی که کارش را از دست داده دچار ناراحتی و گاه افسردگی می‌شود و خود را فردی شکست خورده می‌داند و در‌نتیجه بی‌میلی او در جست‌وجو برای یافتن کار، این تصور را تقویت می‌کند. این مثال نمونه‌ای از بروز مشکل است؛ یعنی با اتخاذ راه‌حلی، بر مشکلات اولیه فرد افزوده می‌شود؛ اما این در حالی است که تجربه درونی فرد احتمالا به او می‌گوید که در آن شرایط، واکنش درستی نشان داده است.

در اینجا در خصوص مدیریت استرس و حل مشکلات، 2روش مهم پیشنهاد می‌شود:ساختن با مشکلات و نوع دیگر کنار آمدن با هیجانات عاطفی. در سازش با مشکلات باید با موقعیت‌های پرتنش مقابله کرد؛ طوری که بتوان باعث تغییر و اصلاح آنها شد که در موارد احساسی و عاطفی هم رنج و غم تابع این وضعیت می‌شود.

اگر موقعیت و شرایط تغییر ندادنی را درنظر بگیریم، پذیرش حالت احساسی و هیجانی مهم‌ترین راه‌حل است.در این روش باید به فرد کمک کرد تا طرز فکر خود را در مورد آن موقعیت تغییر دهد؛ مثلا فرد به این نتیجه می‌رسد که از دست‌دادن شغلش بخشی از واقعیت‌ها در مورد نوع کار اوست، این وضع ممکن است برای هرکسی پیش بیاید؛ بدین‌ترتیب خودش را مقصر و ضعیف نمی‌داند.

گام اول، کنترل احساسات

برای اینکه بتوانید درست فکر کنید و در نتیجه به خوبی از عهده مشکلات برآیید باید ابتدا روی احساسات خود کنترل داشته باشید. کنترل احساسات، کلیدی حیاتی برای کنترل فشارهای روحی است. برای دستیابی به این امر باید عقاید و نظراتی را که به طور کلی باعث به وجود آمدن واکنش‌های احساسی و رفتاری شما در برخورد با واقعیت‌ها می‌شوند تغییر دهید یا آنها را اصلاح کنید.

مشکلات را می‌توان در چندین مرحله بررسی و حل کرد؛ شناسایی مشکل (من از چه چیزی ناراحتم؟)، انتخاب هدف (چه چیزی می‌خواهم؟)، پیدا کردن روش‌های مختلف (چه کاری می‌توانم بکنم؟)، بررسی احتمالات و پیامدها(چه پیش می‌آید؟)، تصمیم درست و به موقع بگیرید (چه تصمیمی بگیرم؟)، کارتان را به مرحله اجرایی بگذارید (چگونه عمل کنم؟)، ارزیابی صحیحی از موقعیت خود داشته باشید (چه نتیجه‌ای می‌گیرم؟).

مراحل حل مشکل

مری شغل خود را ترک کرد تا بتواند کار بهتری پیدا کند ولی بعد از اینکه مهارت جدیدی آموخت، نتوانست کار مناسبی پیدا کند. او می‌خواست قبل از اینکه دوره آموزشی‌اش تمام شود، کار جدیدی را آغاز کند. او دوست داشت با موفق شدن در کار جدید، مطمئن شود که تغییر شغلش واقعا بجا بوده است!

مری می‌دانست که اعتمادبه‌نفس و موفقیت به احتمال زیاد بعد از اینکه مدتی در این کار تلاش کند، حاصل می‌شود، نه قبل از آن؛ اما چون تضمیمی برای این موفقیت‌ها نبود احساس می‌کرد اعتماد لازم را به خود ندارد تا بتواند پیشرفت کند.

مری دائم خود را سرزنش می‌کرد که شاید نباید کارش را تغییر می‌داد و به تدریج امیدش را برای موفقیت در کار جدید از دست می‌داد. او وقتی می‌دید پیشرفت دیگران بیشتر از اوست با خود می‌گفت: «چرا من نمی‌توانم موفق شوم؟» اما آیا بهتر نیست در چنین مواقعی یاد بگیریم مشکلات را به گونه دیگری مطرح کنیم تا دیگر غیرقابل حل به نظر نرسند و در عوض بتوانیم مشکل را حل کنیم و پیروز شویم؟

بهتر است ابتدا نقاط قوت، توانایی‌ها و مهارت‌های خود را در زمینه حل مشکل شناسایی کنیم. اما اگر نمی‌توانیم آنها را به خوبی تشخیص دهیم، بهتر است اهداف خود را بیان کنیم و سپس مشخص سازیم که چه چیزی مانع می‌شود تا نتوانیم به آنها برسیم.فراموش نکنید برای رسیدن به اهداف خود باید به صورت مشخص و جزئی آنها را بیان کرد تا بتوان میزان پیشرفت را هم به تدریج مشاهده کرد.

از هدف‌های کلی، مبهم و غیرواقع‌بینانه پرهیز کنید. همچنین اهداف باید در حیطه کنترل شما باشند (طوری نباشد که نتوانید آنها را کنترل کنید). مثلا «همکارم باید بیشتر کار کند و تمام مسئولیت‌ها را بردوش من نگذارد!» این هدف در واقع مسئولیت دستیابی به هدف را منوط به همکاری می‌کند که همیشه از زیرکار شانه خالی می‌کند و با شما همکاری نمی‌کند!

هدفی که در این مورد می‌توانید برای خود تعیین کنید می‌تواند به این صورت باشد: «می‌خواهم یاد بگیرم صریح و قاطع باشم تا بتوانم با دیگران درباره مشکلاتی که برایم پیش می‌آورند صحبت کنم و با همدیگر تغییرات لازم را به عمل آوریم.»

در مرحله بعد شما می‌توانید به راه‌حل‌های مختلفی که پیش‌رو دارید به خوبی توجه کنید و بهترین آنها را برگزینید. اگر شروع کردن این کار برای خودتان سخت است، می‌توانید از دوستانتان بخواهید که راه‌حل‌هایی را به شما پیشنهاد بدهند و پس از آن پیامدهای ناشی از هر تصمیم را هم به خوبی بررسی کنید. در این مرحله باید مزایا و مضرات همه راه‌حل‌هایی را که در ذهن خود دارید به خوبی بررسی کنید تا مطمئن شوید بهترین راه کدام است.

بعد از اینکه تمام مراحل تصمیم‌گیری را پشت‌سر گذاشتید، حالا باید آن را اجرا کنید و مطمئن باشید که موفق خواهید شد و به خود و انتخاب خود نیز اعتماد و اطمینان کافی داشته باشید.اما یک چیز را فراموش نکنید و آن این است که اگر می‌خواهید گام درستی برای مبارزه با مشکلات خود بردارید. فراموش نکنید که تصمیم‌گیری همواره با ریسک‌کردن و احتمال وجود خطر و کسب تجربه توام است.

در واقع خطر کردن نشانه سلامت روانی است؛ زیرا شخصی که اینگونه عمل می‌کند، نشان می‌دهد که دوست دارد به اهداف بلندپروازانه خود برسد، از شکست و بدشانسی نمی‌ترسد و می‌خواهد زندگی پرماجراتری داشته باشد و خود را در زندگی محدود نکند. باوجود این توجه داشته باشید که منظور این نیست که خطر کردن همیشه مثبت و مطلوب است بلکه این بدین‌معناست که در هر موردی که می‌خواهید خطر کنید، خوب به همه جوانب آن فکر کنید.

تصمیم‌گیری سریع!

یکی دیگر از چیزهایی که در مورد تصمیم‌گیری مهم است این است که همه ما دوست داریم بتوانیم سریع تصمیم بگیریم!
معمولا از سریع تصمیم‌گرفتن به عنوان خصوصیتی مثبت یاد می‌شود، مانند افرادی که می‌توانند در شرایط بحرانی خیلی روشن و سریع فکر کنند یا وقتی تصمیمی گرفتند تا آخر کار پای آن بایستند.

اما تصمیم‌گیری سریع همیشه هم درست از آب درنمی‌آید البته روش‌های تصمیم‌گیری افراد با هم فرق می‌کند(مثلا برخی محتاطانه و بعضی نسنجیده و تحریک شده تصمیم می‌گیرند) و به عبارت دیگر، افراد در شرایط مختلف روش‌های متفاوتی را اتخاذ می‌کنند؛ مثلا شاید شما در مورد تصمیم‌‌هایی که مربوط به شغلتان می‌شود، منطقی باشید اما در قضاوت درباره مردم به گونه‌ای دیگر رفتار کنید یا همچنین در مورد فرزندانتان نیز به شیوه‌ای دیگر.

تصمیم‌گیری کاری تحلیلی و خلاقانه است. خلاقیت شامل فرایندی است که تفکر متفاوت نامیده می‌شود. تفکر متفاوت به معنای قبول ریسک هنگام فکر کردن است، به گونه‌ای که شاید طرز فکر شما مغایر با منطق باشد، به نظر دیگران درست نباشد و بی‌معنی جلوه کند. بنابراین تفکر خلاقانه اغلب بیانگر کنار گذاشتن موقتی تفکر عاقلانه است تا در فکر شما ایده‌های جدیدی بتوانند ظهور کنند و دیدگاه‌های جدیدی پدید آیند.در واقع تغییر کردن، در گرو مخاطره کردن است.

خطر کردن به شما امکان می‌دهد تا به خود اعتماد کنید و باوجود تمام مشکلات، خودتان را باور داشته باشید. امیدتان را از دست ندهید، از اشتباهات خود تجربه بیندوزید و شانس و امکان رسیدن به اهداف مهم را فراهم کنید.تردید در تصمیم‌گیری جلوی خطر کردن را می‌گیرد و تصمیم‌گیری نسنجیده شما را از خطر کردن و جسور بودن می‌ترساند.البته منافع و مضرات هرکاری باید به دقت بررسی شود. در تصمیم‌گیری باید خلاق بود. بنابراین باید تمام جنبه‌های کار را بررسی کرد و به اصطلاح بدون ترس و دودلی دل را به دریا زد.

بی تو ای دوست دلم غمگینست

همچو مرغی که به زیر پر خود

برده در گوشه باغی سر خود

می کشد از سر حسرت آهی

مرغ بیچاره ز دل گه گاهی

...گاه گاهی که به آثار به جا مانده ز ویرانه خود می نگرد
یا به شاخی که بر آن تا دیروز

...عالمی داشت در آن لا نه خود می نگرد

همچو آن مرغ دلم غمگین است

از تو ای دوست دلم چرکین است

گر مرا درد دلی بود تو محرم بودی

...آری ای دوست

تو تسکین من و جان پر از غم بودی

می شدم سنگ صبورت گاهی

که تو غمگین بودی

با غم تو دلم از غصه پریشان میشد

گر لبت می خندید

لب من نیز ز لبخند تو خندان میشد

معنی دوستی از اول خلقت این است

ولی ای دوست کنون

ازتو دلم چرکین است

یا ندانسته مرا محـرم خود می خواندی

یا که دانسته ز صد طعنه مرا رنجاندی

هر چه ماندم خاموش

هـــــر چـه آمد به زبان تو ز جان کردم گوش

باز هم زهر زبان شرر انگیز ترا کردم نوش

...باورم بود که زهر

با همه تلخی خود

اگر از ساغر یاران باشد

بی گمان چون شکر شیرین است

ولی از تو دگر ای دوست دلم چرکین است

آنهمه لاف جوانمردی و همدردی کـو ؟

آنهمه دم زدن از معرفت و مردی کــو ؟

ما چه کردیم که رسوای ســـر بازاریم ؟

کی کسی دیده کله از سر کس بر داریم ؟
به که آمد بد ما ؟

به کــــــه گفتیم کـه بالای دو چشمت ابروست ؟

کی شنیدی تو ز ما غیبت هر دشمن و دوست ؟

تو بگــــو در نظرت رســــــم مروت این است ؟

...به خدا از تو دلم چرکین است

خیر خواهی تو ما را همه جا رسوا کرد

...کار صد دشمن ما را

همه دلسوزی تو یکجا کرد

درد این است که اینگونه چرا با ما کرد ؟

الغرض با دل ما دوستیت بد تا کرد

...آفرین بر تو رفیق

...چه بلائی به سرم آوردی

مرحبـــا لطف نمودی و محبت کردی

مزد یکرنگی ما را دادی

این مرام که و فرمان کدام آئین است ؟

از چه پیغمبر و مبعوث کدامین دین است ؟

به همان دین قسم

.از تو دلم چرکین است

وای بر آنکه از او رنجیدی

آنچه را خوش به مذاق تو نیامد

زد و از او دیدی

هر کجا بنشستی

...با نصیحت گونه

حرف خودرا زدی و بال و پرش را چیدی

خود چنان بنمودی

...که بگویند دلش می سوزد

...با همان حالت دلسوزی خود

در دل آنکـــه ترا نشناسد

تخم بد بینی و شک پا شیدی

آری ای یار شفیق

با همین شیوه دیرینه خود

کوس رسوائی ما را سر هر کوچه زدی

تو همه پیچ و خم این ره بد را بلدی

آری ای دوست دگر جام دلت

پر ز شراب کین است

از تو بگذار بگویم که دلم چرکین است

غصه ات غصه من

خانه ات خانـــه من

با تو یکرنگ چه کس ؟

ســــــاده همچون کف دست

جز دل عاشق و دیوانه من ؟

لا اقل با من افسرده بگو

تو چه دیدی از من ؟

یا چه کردم با تو ؟

از من ای دوست بگو

چه جسارت ، چه خطائی ســـــر زد ؟

تا همان دست که صد بار فشردم آنرا

...از قفا بر کمرم خنجر زد

چه خطائی کردم ؟

محرم راز تو غیر از من دیوانه که بود ؟

...یا بجز من به ره دوستیت

...همقدم

همدم و مردانه که بود ؟

خود مگــــــــر کم دیدی ز کســــــان نامردی ؟

ز رفیقان دو رو چند ین بار دید مت دلسردی ؟

حال در بهت و شگفتم که چرا ؟

آنچه آنان به تو کردند تو با ما کردی

با ز هم از ته دل میگویم

خانه ات خانه من

...خانه ام خانـه تو

...غصه هایت غم من

دوریت گــــــر چه مرا سنگین است

...از تو شرمنده اگر میگویم

.چکنم دست خودم نیست دلم چرکین است

همچو مرغی که به زیر پر خود

برده در گوشه باغی سر خود

می کشد از سر حسرت آهی

مرغ بیچاره ز دل گه گاهی

...گاه گاهی که به آثار به جا مانده ز ویرانه خود می نگرد

یا به شاخی که بر آن تا دیروز

...عالمی داشت در آن لا نه خود می نگرد

همچو آن مرغ دلم غمگین است

از تو ای دوست دلم چرکین است

گر مرا درد دلی بود تو محرم بودی

...آری ای دوست

تو تسکین من و جان پر از غم بودی

می شدم سنگ صبورت گاهی

که تو غمگین بودی

با غم تو دلم از غصه پریشان میشد

گر لبت می خندید

لب من نیز ز لبخند تو خندان میشد

معنی دوستی از اول خلقت این است

ولی ای دوست کنون

ازتو دلم چرکین است

یا ندانسته مرا محـرم خود می خواندی

یا که دانسته ز صد طعنه مرا رنجاندی

هر چه ماندم خاموش

هـــــر چـه آمد به زبان تو ز جان کردم گوش

باز هم زهر زبان شرر انگیز ترا کردم نوش

...باورم بود که زهر

با همه تلخی خود

اگر از ساغر یاران باشد

بی گمان چون شکر شیرین است

ولی از تو دگر ای دوست دلم چرکین است

آنهمه لاف جوانمردی و همدردی کـو ؟

آنهمه دم زدن از معرفت و مردی کــو ؟

ما چه کردیم که رسوای ســـر بازاریم ؟

کی کسی دیده کله از سر کس بر داریم ؟
به که آمد بد ما ؟

به کــــــه گفتیم کـه بالای دو چشمت ابروست ؟

کی شنیدی تو ز ما غیبت هر دشمن و دوست ؟

تو بگــــو در نظرت رســــــم مروت این است ؟

.به خدا از تو دلم چرکین است

خیر خواهی تو ما را همه جا رسوا کرد

...کار صد دشمن ما را

همه دلسوزی تو یکجا کرد

درد این است که اینگونه چرا با ما کرد ؟

الغرض با دل ما دوستیت بد تا کرد

...آفرین بر تو رفیق

...چه بلائی به سرم آوردی
مرحبـــا لطف نمودی و محبت کردی

مزد یکرنگی ما را دادی

این مرام که و فرمان کدام آئین است ؟

از چه پیغمبر و مبعوث کدامین دین است ؟

به همان دین قسم

.از تو دلم چرکین است

وای بر آنکه از او رنجیدی

آنچه را خوش به مذاق تو نیامد

زد و از او دیدی

هر کجا بنشستی

...با نصیحت گونه

حرف خودرا زدی و بال و پرش را چیدی

خود چنان بنمودی

که بگویند دلش می سوزد

...با همان حالت دلسوزی خود

در دل آنکـــه ترا نشناسد

تخم بد بینی و شک پا شیدی

آری ای یار شفیق

با همین شیوه دیرینه خود

کوس رسوائی ما را سر هر کوچه زدی

تو همه پیچ و خم این ره بد را بلدی

آری ای دوست دگر جام دلت

پر ز شراب کین است

از تو بگذار بگویم که دلم چرکین است

غصه ات غصه من

خانه ات خانـــه من

با تو یکرنگ چه کس ؟

ســــــاده همچون کف دست

جز دل عاشق و دیوانه من ؟

لا اقل با من افسرده بگو

تو چه دیدی از من ؟

یا چه کردم با تو ؟

از من ای دوست بگو

چه جسارت ، چه خطائی ســـــر زد ؟

تا همان دست که صد بار فشردم آنرا

...از قفا بر کمرم خنجر زد

چه خطائی کردم ؟

محرم راز تو غیر از من دیوانه که بود ؟

...یا بجز من به ره دوستیت

...همقدم

همدم و مردانه که بود ؟

خود مگــــــــر کم دیدی ز کســــــان نامردی ؟

ز رفیقان دو رو چند ین بار دید مت دلسردی ؟

حال در بهت و شگفتم که چرا ؟

آنچه آنان به تو کردند تو با ما کردی

با ز هم از ته دل میگویم

خانه ات خانه من

...خانه ام خانـه تو

...غصه هایت غم من

دوریت گــــــر چه مرا سنگین است

...از تو شرمنده اگر میگویم

........چکنم دست خودم نیست دلم چرکین است

کنکور

 با سلام
این روزا که نتایج کنکور اعلام شده هر جا یه بچه دانش آموز باشه که کنکور داده باشه تو ی کلی دردسر گرفتار شده.مرتب تلفن خونه اش ممکنه زنگ بزنه و تبریک بگویند و برای اطمینان خاطر شماره داوطلبی اش را بپرسند تا خودشون با چشم خود بروند ببینند که طرف قبول شده .بازار دروغ و پشت گوش انداختن هم این روزا داغه.خدا روز بد نده یه عده هم غمگین و دل افسرده شده اند که چرا مثلا فلان رتبه را نیاورده اند و این عمومیت داره و استثنا هم نداره رتبه یک رقمی ها دوست دارند رتبه شان به یک نزدیک تر می بود و رتبه دو رقمی ها  حتی حاضرند آخرین رتبه یک رقمی بودند و رتبه سه رقمی ها و چهارمی با خودشون فکر می کنند که چه خوب میشد لا اقل.....
ولی منکه خیلی خوشحالم که پسرم رتبه اش /......رقمی شد آخه اگر اونجور که خودش دوست داشت نهایتا دو رقمی میشد من کلی شرمنده اش میشدم .چه بسیار شبها که من خواب بودم و او بیدار .چه بسیار مهمانی ها که ما می رفتیم و او محروم بود چه بسیار سریال های تلوزیونی که ما می دیدیم و او نمی توانست ببینه .خوشحالم که این یک سال را زیاد پاپیچ اش نشدم که درس بخون خودش قبول مسئولیت کرده بود که هر وقت صلاح میدونه درس بخونه و به کارهایی دیگر هم که در تمام سالهای تحصیل اش ممنوع بوده؛ بپردازه .دورادور ،کمی تا قسمتی نگران اش بودم؛ ولی خیلی هم دلم می سوخت که اگر با رتبه ایی خوب تر ازین قبول بشه تو دانشگاه غصه بخوره که آنقدر ها هم که فکر می کرده فضا برای مطالعه اش فراهم نباشه.یکی از بستگان ما که با رتبه ۱۰۰ کنکور قبول شده بود؛ پس از فارغ التحصیلی از فوق لیسانس؛ به کانادا رفت و این احتمال وجود دارد که ایران برایش جاذبه ایی نداشته و نتوانست حق او را بشناسد.و این هست که من آرزو می کنم پسرم فردی متوسط خوب باشد .همین روزها بود که پسرم به من گفت که ٫مادر دوستش کمر همت را بسته برای هرچه بیشتر درخشش فرزندش ؛هر گونه برنامه های او را در کنترل بگیرد و من به او گفتم : ؛پسرم شاید اینجوری رتبه بالاتری به دست آوری؛ ولیکن طعم تلخ شکست نسبی را نخواهی چشید تو اگر هر رتبه ای بیاور
«هرچه بشتر بنویسید، ناگزیر بهتر خواهید نوشت.» این یکی از درس‌هایی است که از نظر ویلیام کین (نویسنده کتاب «نوشتن مانند بزرگان») بالزاک به علاقه‌مندان نویسندگی می‌دهد. بالزاک که در واقع به‌دلیل کسب درآمد نیازمند نوشتن بوده، مانند خط تولید یک کارخانه، قصه می‌نوشته و روز و شب خود را برای این‌کار به‌هم دوخته بوده است. کین نوشته سبک نگارش ناشیانه مانع موفقیت بالزاک نبوده و این‌نویسنده به‌جای آن‌که وقت خود را صرف نگرانی برای سبک قصه‌نویسی‌اش کند، آن را صرف بیرون‌دادن متن‌های بیشتر کرد. کین با در نظر گرفتن کلیت آثار بالزاک این جملات را نوشته اما باید بگوییم که نثر و قصه او در «زن سی‌ساله» چندان خام‌دستانه نیست و او هنگام تولید این اثر، در مرحله پختگی و کاربلدی بوده است. انزوا و تمرکز و آزادگذاشتن تخیل از دیگر درس‌هایی هستند که ویلیام کین معتقد است بالزاک به علاقه‌مندان‌ داستان‌نویسی می‌دهد. او بالزاک را جزئی از تحول بزرگی می‌داند که ادبیات مدرن را به‌طور عمومی تحت تاثیر قرار داد؛ بخشی از همان جنبش متمایل به داستان‌های فردمحورانه و احساسات گرا که حتی همین امروز هم قواعدی چون چارچوب‌های هالیوود را تعریف می‌کند. بالزاک در کتاب «زن سی‌ساله» به‌واقع تخیلش را آزاد گذاشته و البته حد ی همه اش متعلق به خودت است و من تنها به آزادی های تو احترام گذاشته ام حتی حاضر نمیشم به خاطر خوشایند من بهتر تر هم  درس بخوانی هر گونه احساس راحتی بیشتر می کنی درس بخوان؛ .دوستانم دست به دعا بودند التماس و درخواست و کمک به فقزا و امامزاده و هر گونه دستاویزی سراغ داشتند رها نمی کردند ولیکن من به آرامی از خدا می خواستم فرزندم را آرامش ببخشد .البته چند بار به او پیشنهاد دادم که به نزد روان پزشک دوست مان برویم اگر احیانا مضطرب است داروهای ضد اضطراب برایش بگیرم خودش می خندید و مقاومت میکرد و من اصراری  نمی کردم .پدرش به من معترض است که تو به بچه سختگیری نمیکردی که به حاصل بهتر ازین دست پیدا کند .به او میگویم: او در کوره راه زندگی عمری تنهاست بگذار تا نعمت وجود والدین بر سرش هست بیفتد و برخیزد تا خودش راه رفتن را بیاموزد.به همسرم میگویم اون که داره می ره چرا هول اش بدم لازم به تذکر است همسر من انتظار دارد من پسرم را چنان وحشت زده کنم که با تمامی قوا فقط در جهت درس بکوشد و من به عنوان مادری که عشق اش به فرزند رحمت است در برابر همسرم می ایستم و آنچه را که او میخواست به سمع پسرم برسد فیلتر می کردم .گرچه می دانم او هم از سر عشق به فرزندش سختگیری میکند زیرا عشق پدر به فرزند عدالت است .پدر ها فرزندان خود را مشروط دوست دارند به شرطی که شبیه پدر رفتار کنند /لباس بپوشند و فکر کنند و چنانچه فرزندان به شرط ها بی اعتنایی کنند از او روی می گردانند در حالیکه عشق مادر به فرزند بی قید و شرط است .بارها از همین تریبون اینترنت گفته ام و باز می گویم تنها افراد خود شیفته اند که فرزندان را طوری تربیت می کنند که قابل مباهات باشد .فرزندان ما هم انسانهایی اند که حق انتخاب راه زندگیشان را دارند با توجه به محدودیت هایی که احساس می کنند و با توجه به علایق شان .اوست که می خواهد سالها با شغل خود زندگی کند .اگر ما پدر مادرهایی خوب باشیم باید تا در توان داریم از ایجاد امکانات خود داری نکنیم .گاهی ما فرزند خود را از امکاناتی محروم می کنیم چرا که وقتی ما خود کودکی بودیم این امکانات را نداشتیم باید بدانیم هر چه امکانات در اختیار فرزندان بگذاریم باز لحظاتی هست  که او خود را محروم حس کند چه کاریست که ما هم........
خوشحالم که دعاهای دوستم مستجاب شد و رتبه دخترش در علوم تجربی ۵۵۱ شد.و خوشحالم که مادر دوست پسرم نتیجه زحمات خود را در  محدود کردن فرزندش دید و او موفق شد که با رتبه ۱۵۱۱ در رشته ریاضی مادرش را راضی کند و خوشحالم که رقیب سرسخت
دورا ن دبستان پسرم با رتبه ۳۸۰ به پزشکی راه پیدا می کند و همچون پدرش و عمو و زن عمویش پزشک می شود .خدا جوانان نازنین ما را حفظ کند و امیدوارم خیلی زود با اعلام نتایج قبولی دانشگاه من از بلا تکلیفی دربیام همانند دیگر مادران دانش آموزان و ببینم پسرم مهمان کدام شهر ایران و در چه رشته خواهد شد.
یادش به خیر دو سال پیش٫ خانمی به نزد من آمد برای مشاوره با چشم گریان.  که ای خانم دستم به دامن تان پسرم امروز آنچه ناگفتنیست به من گفته.گفته شماهایی که قادر به ایجاد امکانات تحصیل برای فرزندان خود نیستید چرا آنها را به دنیا می آورید ؟ای خانم فرزندم رشته مهندسی دانشگاه آزاد قبول شده ولی چون ما پول نداشتیم او در دانشکده خلبانی رفت که مخارجی بر دوش ما نباشد حالا متوجه شده ایم که در مصاحبه رد شده و این در حالیست که مهلت نام نویسی در دانشگاه آزاد را هم از دست داده و مرا و خانواده را دیوانه کرده پدرش در اثر حادثه ایی ....... ضربه مغزی و بیمار روانیست و این بچه با هزار امید و آرزو درس می خوانده است که امروز نتیجه اش این شده  است .هق هق هق .به لطف خدا ما گروه مرکز مشاوره با کمک مسئولین دانشگاه مقصد  او موفق شدیم او را راهی کلاس درس کنیم و هزینه تحصیل اش را فرد خیری متقبل شد و کارهای اداری و واحد گیری اش به خوبی و خوشی به اتمام رسید و آن زن که از خوشحالی در پوستش نمی گنجید فردای آن روز هر آن کس را که مشکل داشت به نزد ما می آورد به امید آنکه درمورد آنان نیز قدمی بر داریم ولی خب ملخک فقط یک بار توانسته بود  بجهد.
خدایا به فرزندان خوب مملکت ام همت و ارده و انگیزه و امید و امکانات مالی و....و منابع حمایتی خوب اعطا فرما آمین

نتیجه آزمایشات بیمار ما

اندوه ناکم.خبر انسداد روده بزرگ مادر بزرگ پسر هام(مادر همسر)واقعیت داشت واقعیتی تلخ.کمربند شکمی ایشان به دلیل وزن نود کیلوگرم و بی حرکتی و اجتناب نکردن از خوردن چربی ها بیش از اندازه قابل قبول است و انسداد سکوم(ابتدای روده بزرگ)باعث خواهد شد نتواند چیزی را دفع کند اندوه رهایم نمی کند چون هرگاه به اطرافیان گفتیم رژیم ایشان باید خاص باشد مبادا چنین روز پیش آید گفتند به ما ربطی ندارد خودش دلش نمی خواهد محرومیت غذایی را تحمل کند 

 

دوستی و دوست یابی

ضرورت و اهمیت دوست
با توجه به این که انسان موجودی اجتماعی است و برای ارائه حیات خویش نیاز به ارتباطات در جامعه دارد. پس انسان در تمام دوران حیات نیازمند به رفاقت و دوستی با دیگران است. انسان ها نه تنها با هم انس می گیرند و با مصاحبت و هم نشینی وسایل شادمانی و شادی یکدیگر را فراهم می سازند، بلکه هر دوستی، به میزان ارتباط و هم نشینی، در روح و روان رفیق خودش نفوذ می کند و بر عقاید، اخلاق، گفتار، و کردار او اثر می گذارد.
بزرگان گفته اند «درباره هیچکس به نیکی یا بدی نمی توانیم قضاوت کنیم، مگر این که دوستانش را بشناسیم. آدمی با صفات همنشینان و دوستان صمیمی اش شناخته می شود. بر این اساس انتخاب دوست و هم نشین برای جوانان از حساس ترین مسائل دوران جوانی است.
امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «عاجزترین مردم کسی است که از نظر دوست یابی عاجز باشد و عاجزتر از او کسی است که دوستی را که به دست آورده؛ از دست بدهد.»
از این رو بهترین و مناسب ترین دوستان را انتخاب کنیم و همواره دوستی هایمان را مستحکم کنیم و آن را پاس بداریم.
ویژگی های دوست خوب:
این ویژگی ها به ترتیب زیر است.
1- اخلاق خوب و پسندیده
2- صداقت و راست گویی
3- راز داری و امانت داری
4- حسن مشاوره، راهنما و هدایت کننده
5- صبور و تحمل شداید و ناملایمات در کنار دوست
6- تواضع، فروتنی و نداشتن تکبر، غرور و حسد
7- شفقت و مهربانی
8- گذشت و فداکاری
9- همراهی و همدلی و وفاداری
10-انعطاف پذیری
11-جوانمردی و همیاری دوستان سالم
12-دارای رشد عقلانی و دانا
13-با ایمان و تقوا دوری کننده از گناه
14-دست گیری و یاری در حل مشکلات
15-بزرگواری و نجابت
16-اهل خیر و دعوت کننده به نیکی ها
17-دوستی برای خداوند نه مطامع دنیوی
روایت: مردی از امام حسین خواست که دوست و هم نشین وی باشد، امام سه شرط را برایش مطرح نمود و فرمود:
1ـ اول آن که از من ستایش و تعریف نکنی، زیرا من نسبت به خودم از تو آگاه ترم.
2ـ مرا دروغگو ندانی؛ زیرا دروغگو رأی و عقیده درستی ندارد.
3ـ مبادا در برابر من از کسی غیبت کنی.
چون آن مرد شرایط دوستی با آن حضرت را دشوار دید گفت می خواهم از درخواست خود منصرف شوم. امام ـ علیه السلام ـ فرمود: آری هر طور می خواهی انجام بده.
وظایف متقابل دوستان
1ـ احترام متقابل
2ـ درک شرایط همدیگر
3ـ محبّت و ابراز عشق و علاقه
4ـ گذشت و فروتنی در سختی ها و شرایط بحرانی
5ـ همدلی و هم دردی
6ـ مشارکت در حل مشکلات
7ـ صداقت و راز داری
8ـ و ...
شیوه های انتخاب دوست
1ـ آگاهی و شناخت لازم نسبت به فرد مورد نظر (دوست) و خانواده اش. این آگاهی می تواند به شیوه های پرسش و پاسخ از دوستان، همسایگان، همکلاسان، بستگان و آشنایان و غیره ایجاد گردد.
2ـ مشاهدات عینی رفتار های فردی و اجتماعی. این امر می تواند با مشاهدات غیابی و نامحسوس والدین، مربیان و مشاوران، در گروه های هم سن و سال، اردوهای تفریحی، اعیاد و مراسم اجتماعی، میادین ورزشی، مجامع مذهبی و حتی گردهمایی های خانوادگی بعمل آید.
نکته: نقش خانواده بعنوان مشاور دلسوز نمود ویژه ای دارد، به طوری که پدر و مادر می توانند با ایجاد جلب اطمینان و اعتماد به حرف های فرزند خود گوش کنند، با او همدلی نمایند و کمک کنند فرزندشان ندانسته از ناحیه دوستان کج اندیش و کوتاه فکر گمراه نشود. اگر والدین بتوانند خطر رفیقان ناصالح را به جوانان خود بفهمانند و با منطق شیوا و خیرخواهانه آنان را از زیان های جبران ناپذیر معاشرت با عناصر تبهکار آگاه سازند، توانسته اند موجبات خوشبختی و سعادت فرزندان خویش را فراهم آورند.
3ـ آزمودن دوست. راه های زیادی برای آزمایش دوست وجود دارد، از جمله این که مثلاً ببیند در سختی ها و مشکلات چگونه شما را یاری می کند و آیا شما را در چنین روزی تنها می گذارد یا همدل و همراه شما است. و یا مثلاً رفتار و برخورد او در سفر چگونه است، چرا که آدمی در سفر، لباس تکلّف و ریا را از تن خود می کند و آن طور رفتار می کند که واقعاً می اندیشد؛ این جا است که می توان او را به آسانی آزمایش کرد.
عوامل فروپاشی و ترک دوستی:
1- دروغگویی
2- بی احترامی نسبت به یکدیگر
3- استبداد
4- بد زبانی و دشنام
5- عدم درک متقابل
6- کینه توزی و لج بازی، بگو مگو کردن و بحث و مجادله بیش از حد
7- تحقیر و شماتت همدیگر
8- بی توجهی به کمالات همدیگر
9- اسراف و تبذیر
10-حسادت، خساست و تنگ نظری
11-تعارض در احساسات و عواطف همدیگر مثل نفرت در مقابل محبت
12-سخن چینی و عیب جویی
رعایت موارد زیر موجب تحکیم دوستی شما با دیگران خواهد شد:
1- نسبت به نزدیک ترین دوستان خود، وقت شناس باشید.
2- با آن ها صادقانه برخورد کنید.
3- در برخورد با آن ها ادب را کاملاً رعایت کنید.
4- با آن ها مهربان باشید.
5- اشتباهات خود را بپذیرید و در صورت لزوم از آن ها پوزش بخواهید.
6- امکانات خود را در نظر بگیرید و از وعده و وعیدهای بی جا بپرهیزید.
7- راز نگهدار باشید.
8- تا جایی که ممکن است از دوستان وام نگیرید.
9- از آن ها توقع بی جا و بی مورد نداشته باشید.
10-نسبت به آن ها با گذشت و فداکار باشید.
11-در غیاب آن ها به نیکی یاد کنید.
12-زود رنج نباشید و هرچه سریع تر در صدد رفع دلتنگی های خویش برآیید.
13-از شوخی و مزاحی که به شخصیت آن ها لطمه وارد می سازد، اجتناب کنید.
14-عیب های آن ها را با رعایت احترام و در خلوت به آن ها بگوئید.
15-محبت و علاقه خود را همواره ابراز کنید و با آن ها خوش برخورد باشید.
16-هر از چند گاهی به همدیگر هدیه دهید.
17-نسبت به آن ها خوشبین باشید و به نظراتشان احترام قایل شوید.
18-در سختی ها و هنگام بروز مشکل با یکدیگر مدارا کنید.
جمعی از نویسندگان - با تلخیص از کتاب راهنمای آموزش مهارت های اساسی زندگی، ص 64 - 67